حسين لاجوردی
هدف این نوشتار: گفتگو و رسیدن به راه حلی منطقی و بدور از هیجان و شعار است
ایران آنجائیست که مأمن و مأوای هزاران ساله کُرد و تُرک و بلوچ و عرب و ترکمن و گیلک و اصفهانی و شیرازی و خراسانی و ... است که از حدود دویست سال پیش تاکنون بی شماری از آنان در آبادی تَه ران آنروز و کلان شهر تهران امروز زندگی میکنند.
واقعیت احترام برانگیز اینست که ایران، این سرزمین به تمامی کسانی تعلق دارد که خود را قوم، قبیله، ملت، خلق، و یا هر واژه دیگری که وجود داشته باشد میدانند و ما اگر به شعاری که مرتب میدهیم و اعلامیه جهانی حقوق بشری را که به رُخ همدیگر میکشیم کوچکترین پایبندی داشته باشیم، باید بپذیریم که انسانها آزاد زاده شدهاند و باید با هم برابر باشند (ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر).
اجازه بدهید پیش از ورود به بحث اصلی یادآور شوم که من در گذر سالهایی دراز بر این عقیده بوده و هستم ــ و بیشترین تلاشم نیز این خواهد بود ــ که این سرزمین با شکل کنونیش پابرجا بماند و پیش از اینکه حاکمیت کنونی بمانند اسلاف خود ایران را قطعه قطعه کند، شرایط و امکانات زیست و خواستها و نیازهای تمامی مردم این مرز و بوم به صورت برابر و بی هیچ گونه تبعیضی فراهم آید.
امروز و یکبار دیگر با انتشار توافقنامهای میان دو حزب سیاسی کردستان ایران که میتوانست با تامل و تعمق بیشتری تدوین گردد، جامعه ما دُچار بیماری هیجان و به تبع آن دچار تشنج گشته است؛ چرا که جامعهای داریم بی اعتماد و کم تحمل، زود تصمیم گیر، هیجان زده، شعار ده که کمتر میخواند و کمتر با فکر مینویسد، بیشتر میگوید و در عوض سریع امضاء میکند و بلافاصله هم اعتراف میکند که عجولانه اقدام کرده است.
یکی از مشکلات اساسی تعدادی از رهبران سیاسی ما اینست که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست، از ثبات عقیده و رای برخوردار نیستند، با یک مویز گرمی و با یک غوره سردی شان میشود، برای مطرح بودن و به پُست و مقام و ثروت رسیدن سر از پا نمیشناسند و پابرجائی و استقامت از وجودشان رخت بر بسته است؛ رهبرانی که هیچ هدف مشخصی را پیگیری و دنبال نمیکنند، یک روز به خاتمی، دیگر روز به رضا پهلوی، روز دیگر به موسوی و کروبی و در نهایت به نمایندگان و وابستگان جمهوری اسلامی پیوند میخورند!!
رهبر سیاسی دیگری فریاد استقلال و آزادی سر میدهد و بدون آنکه معنا و مفهوم حق و حقوق، جدائی و تجزیه طلبی را حتی در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقها و قوانین بینالمللی دنبال کرده باشد و دیگری شعار شهروند بودنی را سر میدهد که به تمام معنا با آن بیگانه است.
در همین جاست که بیشترین تفاوتهای ما با جوامع پیشرفته مشخص میشود و همین است که جامعه ما را به امروزش دچار ساخته است و جمهوری اسلامی و نمایندگانش رهبران اپوزیسیونش گشتهاند.
تنشهای سیاسی ــ اجتماعی در هر جامعهای بروز میکند ولی در جوامعی که ثبات سیاسی و فکری وجود دارد متفکرانی نیز هستند که تحمل و تفکر و منطق را به جامعه خود باز میگردانند و جامعه را از هرج و مرج فکری و آشفتگی سیاسی ــ اجتماعی رهائی میبخشند.
در رابطه با این توافقنامه بیشتر واژهها و اصطلاحات استفاده شده در متن توافقنامه این دو حزب سیاسی کردستان ایران همانهائی هستند که از سالها پیش در اساسنامهها و کنگرههای آنان وجود داشته است و مشکل، مشکل آن تعدادی از کسانیست که تاکنون آنها را نخوانده بودند، همانگونه که حکومت اسلامی و ولایت فقیه آقای خمینی را نخوانده بودند و مردم را بدین روز دچار کردند.
هیچکدام از مفاهیم موجود در ادبیات سیاسی امروز جهان مانند:
ــ حاکمیت متمرکز
ــ حاکمیت غیر متمرکز
ــ حکومت خودگردان
ــ حکومت خودمختار
ــ حکومت فدرال و ...
به خودی خود نه بَد بَد است و نه خوبِ خوب، بسته به اینست که کدام جامعه و کدام کشوری از آن استفاده میکند، کما اینکه تعدادی از هر کدام از این سیستمهای حکومتی در میان ١٩٣ کشور عضو سازمان ملل متحد وجود دارد.
مسئله مهم اینست که ما بدانیم کدامیک از شیوههای حکومتی برای جامعه ما مناسبتر است و چرا باید حاکمیت آینده ما در یکی از این سیستمها قرار داه شود؟
یکی دیگر از مشکلات امروز ما اینست که در این هرج و مرج فکری آنهایی که خواستار حاکمیتی فدرال هستند جز شعار حکومت فدرال هیچ مُدلی را که با ساختار جامعه ایرانِ امروز همخوانی داشته باشد را ارائه نکرده اند. از سوئی دیگر نیز نام بردن از حکومت غیر متمرکز و فدرالگونه پُشت گروهی را میلرزاند؛ آیا راه دیگری جز این وجود دارد که برای رسیدن به توافقی عقلانی و منطقی به بررسی و بحث و تبادل افکار نشست؟
زمانی که جامعه و متفکرانش به فکر ننشینند و راه چارهای نیاندیشند همیشه باید در انتظار جامعهای دو قطبی بود: شاه یا مصدق، تاج یا پرسپولیس، دلکش یا مرضیه و ... و امروز هم حکومت متمرکز یا فدرال!!
امروز اگر همان گونه که اکثریت غریب به اتفاق رهبران قومی، ملی، خلقی، منطقهای و دیگر رهبران سیاسی جامعه اعلام میدارند که میخواهند این سرزمین با شکل کنونیش باقی بماند و یکبار دیگر حاکمیت ایدئولوژیک مذهبی بمانند ١٥٠ سال پیش باعث قطعه قطعه کردنش نشود، ناگزیر هستیم برای نگاه داشتن مملکت مان شرایط و خصوصیات امروز جامعه و کشورمان را بشناسیم:
ــ قبول کنیم و بپذیریم که جامعه ٨٠ میلیونی امروزی ما که دارای بیشتر از چهار میلیون و دویست هزار دانشجوی روزانه و بیشتر از ٢٢٠٠ دانشگاه و موسسه عالی است با جامعه ٨ میلیونی ١٠٠ سال پیش ما که بیشتر از ٩٥% درصد آن بی سواد بودند تفاوتهای بسیار کرده است؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که اگر به خواستها و نیازها نتوانیم بپردازیم، آنها روزی به فریادها بدل خواهند شد؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که اگر به برابری و آزادی اعتقاد داریم باید بتوانیم تحمل مخالف خود را نیز داشته باشیم؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که مخالف فکری من الزاما دشمن من نیست؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم و تعهد کنیم که سرنوشت آن گروه از هموطنان ما که جز ما میاندیشند با گلوله پاسخ داده نخواهد شد؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که اگر دارای منطقی قوی و مستدل هستیم از حضور در پیشگاه مردم که بزرگترین قضاوت کنندگان هستند وحشتی نخواهیم داشت؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که آینده ایران در پشت درهای بسته و کنفرانسهای پنهانی و گزارش آن به مراکز دستور دهنده نباید رقم بخورد چرا که منافع ملی ایران را تامین نخواهد کرد؛
آن زمان است که تنها چاره درد ما هیجان به خرج ندادن، تفکر و تعقل و همفکری و همدردی و به راه چاره اندیشیدن است، و در مرحله نخست تأکیدی بر اینکه بزرگترین و بالاترین مانع در جهت رسیدن به فردای روشن ایران، تمامیت، کلیت و موجودیت رژیم حقارتآور جمهوری اسلامی است.
من با توجه به ظرفیت بسیار بالا و آگاه جامعه امروز ایران به آیندهی روشن و فردای کارآمد آن بسیار باور داشته و اعتقاد دارم.
حسین لاجوردی
پاریس ٢٦ شهریور ١٣٩١ خورشیدی
١٦ سپتامبر ٢٠١٢ میلادی
هدف این نوشتار: گفتگو و رسیدن به راه حلی منطقی و بدور از هیجان و شعار است
ایران آنجائیست که مأمن و مأوای هزاران ساله کُرد و تُرک و بلوچ و عرب و ترکمن و گیلک و اصفهانی و شیرازی و خراسانی و ... است که از حدود دویست سال پیش تاکنون بی شماری از آنان در آبادی تَه ران آنروز و کلان شهر تهران امروز زندگی میکنند.
واقعیت احترام برانگیز اینست که ایران، این سرزمین به تمامی کسانی تعلق دارد که خود را قوم، قبیله، ملت، خلق، و یا هر واژه دیگری که وجود داشته باشد میدانند و ما اگر به شعاری که مرتب میدهیم و اعلامیه جهانی حقوق بشری را که به رُخ همدیگر میکشیم کوچکترین پایبندی داشته باشیم، باید بپذیریم که انسانها آزاد زاده شدهاند و باید با هم برابر باشند (ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر).
اجازه بدهید پیش از ورود به بحث اصلی یادآور شوم که من در گذر سالهایی دراز بر این عقیده بوده و هستم ــ و بیشترین تلاشم نیز این خواهد بود ــ که این سرزمین با شکل کنونیش پابرجا بماند و پیش از اینکه حاکمیت کنونی بمانند اسلاف خود ایران را قطعه قطعه کند، شرایط و امکانات زیست و خواستها و نیازهای تمامی مردم این مرز و بوم به صورت برابر و بی هیچ گونه تبعیضی فراهم آید.
امروز و یکبار دیگر با انتشار توافقنامهای میان دو حزب سیاسی کردستان ایران که میتوانست با تامل و تعمق بیشتری تدوین گردد، جامعه ما دُچار بیماری هیجان و به تبع آن دچار تشنج گشته است؛ چرا که جامعهای داریم بی اعتماد و کم تحمل، زود تصمیم گیر، هیجان زده، شعار ده که کمتر میخواند و کمتر با فکر مینویسد، بیشتر میگوید و در عوض سریع امضاء میکند و بلافاصله هم اعتراف میکند که عجولانه اقدام کرده است.
یکی از مشکلات اساسی تعدادی از رهبران سیاسی ما اینست که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست، از ثبات عقیده و رای برخوردار نیستند، با یک مویز گرمی و با یک غوره سردی شان میشود، برای مطرح بودن و به پُست و مقام و ثروت رسیدن سر از پا نمیشناسند و پابرجائی و استقامت از وجودشان رخت بر بسته است؛ رهبرانی که هیچ هدف مشخصی را پیگیری و دنبال نمیکنند، یک روز به خاتمی، دیگر روز به رضا پهلوی، روز دیگر به موسوی و کروبی و در نهایت به نمایندگان و وابستگان جمهوری اسلامی پیوند میخورند!!
رهبر سیاسی دیگری فریاد استقلال و آزادی سر میدهد و بدون آنکه معنا و مفهوم حق و حقوق، جدائی و تجزیه طلبی را حتی در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقها و قوانین بینالمللی دنبال کرده باشد و دیگری شعار شهروند بودنی را سر میدهد که به تمام معنا با آن بیگانه است.
در همین جاست که بیشترین تفاوتهای ما با جوامع پیشرفته مشخص میشود و همین است که جامعه ما را به امروزش دچار ساخته است و جمهوری اسلامی و نمایندگانش رهبران اپوزیسیونش گشتهاند.
تنشهای سیاسی ــ اجتماعی در هر جامعهای بروز میکند ولی در جوامعی که ثبات سیاسی و فکری وجود دارد متفکرانی نیز هستند که تحمل و تفکر و منطق را به جامعه خود باز میگردانند و جامعه را از هرج و مرج فکری و آشفتگی سیاسی ــ اجتماعی رهائی میبخشند.
در رابطه با این توافقنامه بیشتر واژهها و اصطلاحات استفاده شده در متن توافقنامه این دو حزب سیاسی کردستان ایران همانهائی هستند که از سالها پیش در اساسنامهها و کنگرههای آنان وجود داشته است و مشکل، مشکل آن تعدادی از کسانیست که تاکنون آنها را نخوانده بودند، همانگونه که حکومت اسلامی و ولایت فقیه آقای خمینی را نخوانده بودند و مردم را بدین روز دچار کردند.
هیچکدام از مفاهیم موجود در ادبیات سیاسی امروز جهان مانند:
ــ حاکمیت متمرکز
ــ حاکمیت غیر متمرکز
ــ حکومت خودگردان
ــ حکومت خودمختار
ــ حکومت فدرال و ...
به خودی خود نه بَد بَد است و نه خوبِ خوب، بسته به اینست که کدام جامعه و کدام کشوری از آن استفاده میکند، کما اینکه تعدادی از هر کدام از این سیستمهای حکومتی در میان ١٩٣ کشور عضو سازمان ملل متحد وجود دارد.
مسئله مهم اینست که ما بدانیم کدامیک از شیوههای حکومتی برای جامعه ما مناسبتر است و چرا باید حاکمیت آینده ما در یکی از این سیستمها قرار داه شود؟
یکی دیگر از مشکلات امروز ما اینست که در این هرج و مرج فکری آنهایی که خواستار حاکمیتی فدرال هستند جز شعار حکومت فدرال هیچ مُدلی را که با ساختار جامعه ایرانِ امروز همخوانی داشته باشد را ارائه نکرده اند. از سوئی دیگر نیز نام بردن از حکومت غیر متمرکز و فدرالگونه پُشت گروهی را میلرزاند؛ آیا راه دیگری جز این وجود دارد که برای رسیدن به توافقی عقلانی و منطقی به بررسی و بحث و تبادل افکار نشست؟
زمانی که جامعه و متفکرانش به فکر ننشینند و راه چارهای نیاندیشند همیشه باید در انتظار جامعهای دو قطبی بود: شاه یا مصدق، تاج یا پرسپولیس، دلکش یا مرضیه و ... و امروز هم حکومت متمرکز یا فدرال!!
امروز اگر همان گونه که اکثریت غریب به اتفاق رهبران قومی، ملی، خلقی، منطقهای و دیگر رهبران سیاسی جامعه اعلام میدارند که میخواهند این سرزمین با شکل کنونیش باقی بماند و یکبار دیگر حاکمیت ایدئولوژیک مذهبی بمانند ١٥٠ سال پیش باعث قطعه قطعه کردنش نشود، ناگزیر هستیم برای نگاه داشتن مملکت مان شرایط و خصوصیات امروز جامعه و کشورمان را بشناسیم:
ــ قبول کنیم و بپذیریم که جامعه ٨٠ میلیونی امروزی ما که دارای بیشتر از چهار میلیون و دویست هزار دانشجوی روزانه و بیشتر از ٢٢٠٠ دانشگاه و موسسه عالی است با جامعه ٨ میلیونی ١٠٠ سال پیش ما که بیشتر از ٩٥% درصد آن بی سواد بودند تفاوتهای بسیار کرده است؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که اگر به خواستها و نیازها نتوانیم بپردازیم، آنها روزی به فریادها بدل خواهند شد؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که اگر به برابری و آزادی اعتقاد داریم باید بتوانیم تحمل مخالف خود را نیز داشته باشیم؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که مخالف فکری من الزاما دشمن من نیست؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم و تعهد کنیم که سرنوشت آن گروه از هموطنان ما که جز ما میاندیشند با گلوله پاسخ داده نخواهد شد؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که اگر دارای منطقی قوی و مستدل هستیم از حضور در پیشگاه مردم که بزرگترین قضاوت کنندگان هستند وحشتی نخواهیم داشت؛
ــ قبول کنیم و بپذیریم که آینده ایران در پشت درهای بسته و کنفرانسهای پنهانی و گزارش آن به مراکز دستور دهنده نباید رقم بخورد چرا که منافع ملی ایران را تامین نخواهد کرد؛
آن زمان است که تنها چاره درد ما هیجان به خرج ندادن، تفکر و تعقل و همفکری و همدردی و به راه چاره اندیشیدن است، و در مرحله نخست تأکیدی بر اینکه بزرگترین و بالاترین مانع در جهت رسیدن به فردای روشن ایران، تمامیت، کلیت و موجودیت رژیم حقارتآور جمهوری اسلامی است.
من با توجه به ظرفیت بسیار بالا و آگاه جامعه امروز ایران به آیندهی روشن و فردای کارآمد آن بسیار باور داشته و اعتقاد دارم.
حسین لاجوردی
پاریس ٢٦ شهریور ١٣٩١ خورشیدی
١٦ سپتامبر ٢٠١٢ میلادی