جاقل
بحران مدیریتی جمهوری اسلامی ریشه در ساختار این نظام دارد که با گذشت زمان بیشتر نمود پیدا کرده است و بیگمان در آینده هم در سطحی وسیعتر و لاینحل بروز خواهد کرد و همین امر موجب میشود تا مردم عادی و حتی شهروندانی که کمتر تعلقات سیاسی دارند بهتر آن را درک کنند. در نوشته کوتاه پیش رو سعی بر آن است که فارغ از توتالیتر و تروریسم و نادیده گرفتن حقوق ملیت ها و اقلیتهای مذهبی و زنان و... تنها و تنها از زاویه نظر یک شهروند نسبتاً عادی که کم و بیش به بررسی مدیریت سیستمی برای رفاه و آسایش و تولید در جامعه نگاه میکند، این تحولات منجر به بحران را، بررسی کنیم و فرآورده و فرآیند این مدیریت تنش آفرین را در گذشته و حال و آینده، مورد بازبینی قرار دهیم و به نوعی پیشبینی برسیم. آغاز به کار رژیم خمینی با اعدام و کشتار مخالفان و مسئولین نظام شاهنشاهی سابق موجب شد تا این رویه و شیوه برخورد با دگر اندیشان و مخالفان در مقابل سکوت ابرقدرتها، نظام تازه تاسیس ولایت فقیهی را به گونهای از اعتماد به نفس در اعمال زور و خشنونت برساند که بجز خود، مجال فعالیت به هیچ جریان دیگری را در جغرافیای فکری و طبیعی ایران ندهد.
جنگ هشت ساله با عراق و حیات دیکتاتور و بنیانگذار رژیم موجب شد تا در این برهه زمانی سکوتی توام با وحشت و تقدس از چهره کاریزماتیک خمینی بر بخشی از مسئولین حکومتی و کشوری مستولی شود. اما دیری نپایید که ناکارآمدی نظام ایدئولوژیک و گفتههای خرافی خمینی در میدان عمل بر افراد درون حاکمیت مبرهن شد و با مرگ خمینی مجال بهتری برای بحث و اصلاح سیستم حاکمیتی در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره در سطح کلان حاکمیتی و پشت درهای بسته بوجود آمد. بحثی که چندین سال به درازا کشید و با استدلالگرایی برای بقای نظام موجب شد که علیرغم میل باطنی جریان حاکم، نظام را وارد مرحله تازهای بکند که در سال ٧٦ به نام جریان اصلاحات نمود کرد. در این مقطع با گذشت چندین سال از جنگ، مردم خود را مستحق زندگی بهتری از نظر اجتماعی و رفاهی میدیدند اما کماکان و با گذشت هشت سال از عمر جریان حاکمیتی اصلاحات، بیشتر ایرانیان بر این امر واقف شدند که سیستم جمهوری اسلامی از بنیان غلط و دچار اشکال است و سیستم اصلاح پذیر نیست. تنش های دو جریان به اصطلاح اصولگرا و اصلاحطلب، در اولین دوره انتخاب احمدی نژاد وارد فاز تازه تری شد.
اولاً جریان حاکم و دیکتاتور دیگر حاضر نبود بیش از آن، میدان را به اصلاحطلبان واگذار کند دوماً مردم رغبتی به رای دادن به جریان ناکارآمد اصلاح طلبی نداشتند، انتخاب احمدینژاد در دوره نخست رئیسجمهوری نوعی دهن کجی و اعتراض مردم به اصلاحات بود. عمر چهار ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد نظام را با فراز و فرودها و تنشهایی روبرو ساخت که مردم عادی و شهروندان در سطوح مختلف عمق اختلافات درون حاکمیتی و ناکارآمدی سیستماتیک را برای حل بحرانها و پیگیری خواستهها و مطالبات شهروندان به وضوح میدیدند.
انتخابات سال١٣٨٨، موجب شد تا این بار بخش وسیعی از ایرانیها در کنار همدیگر و در خیابانهای شهرهای ایران علیالخصوص تهران اعتراض خیابانی برگزار کنند، اعتراضی که اگر چه اغلب نرم و باشعارهایی در چارچوب مشخص برگزار شد اما در کلیت خود اعتراض بخش وسیعی از شهروندان به حاکمیت دیکتاتور و سیستم دولتی تلقی میشد. حسن روحانی با دروغها و وعدههای پوچ بعد از چهار سال نتوانست مشکلات آزادی، گرانی، بیکاری و معیشتی مردم و فساد سیستماتیک نظام را حل کند، مشکلاتی که ریشه در ساختار فکری و ایدئولوژیک حاکمیت داشتند و به همین دلیل مردم در دی ماه ١٣٩٦، به شیوهای رادیکالتر از گذشته و در بیش از صد شهر ایران به اعتراض پرداختند. اعتراض این بار به تمامیت حاکمیت و هر دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب بود. جریاناتی که یک منشا فکری و ریشهای دارند اما به ادعای خود متمایزند!!!! جریاناتی که هر کدام برای مقطعهای زمانی خاصی سکان کنترل امور مملکتی را در طول سی و نه سال گذشته در دست داشتهاند اما نتوانستهاند کوچکترین خواستهها و مطالبات ایرانیان را برای یک زندگی مرفه و آزادانه محقق سازند.
البته این اعتراضات تا به امروز در اَشکال گوناگون و در شهرهای مختلف ایران ادامه دارد. ماشین زور و استبداد و کشتار رژیم از درک تغییر ساختاری عاجز است و از حل مشکلات مردم ناتوان، به همین دلیل با تنها متد در نوستالوژی خود که نشات گرفته از به دست گرفتن زمام امور در روزهای نخستین انقلاب است، همچنان به کشتار و زندانی کردن و آواره کردن مردم معترض، ادامه میدهد. امروز اساسیترین سوالی که برای مردم محصور در جغرافیای ایران پیش می آید شاید این سوال باشد که آینده ایران ( مردم و حاکمیت ) به کجا میانجامد؟
گذشته و حال در جمهوری اسلامی از مرحلههای بحث درون حکومتی با همه تبعات آن، استدلال برای ورود به وضع بهتر برای بقای نظام و اعتراض مردم در همهی فرمهای آن گذر کرده یا به زودی گذر خواهد کرد. در صورتی که اعتراضات پیش رو، نتواند حاکمان مستبد تهران را وادار کند که موجبات تغییر سیستم حاکمیتی را با خواست مردم هماهنگ کنند، مرحله پیش رو میتواند مرحله خشونت باشد، خشونتی که امروزه در سطح جامعه کماکان میان بافتهای جامعه و به شکل ناهنجاریهایی وجود دارد و میتواند در آیندهای نه چندان دور جای اعتراضات را در مقابل رژیم بگیرد.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.
بحران مدیریتی جمهوری اسلامی ریشه در ساختار این نظام دارد که با گذشت زمان بیشتر نمود پیدا کرده است و بیگمان در آینده هم در سطحی وسیعتر و لاینحل بروز خواهد کرد و همین امر موجب میشود تا مردم عادی و حتی شهروندانی که کمتر تعلقات سیاسی دارند بهتر آن را درک کنند. در نوشته کوتاه پیش رو سعی بر آن است که فارغ از توتالیتر و تروریسم و نادیده گرفتن حقوق ملیت ها و اقلیتهای مذهبی و زنان و... تنها و تنها از زاویه نظر یک شهروند نسبتاً عادی که کم و بیش به بررسی مدیریت سیستمی برای رفاه و آسایش و تولید در جامعه نگاه میکند، این تحولات منجر به بحران را، بررسی کنیم و فرآورده و فرآیند این مدیریت تنش آفرین را در گذشته و حال و آینده، مورد بازبینی قرار دهیم و به نوعی پیشبینی برسیم. آغاز به کار رژیم خمینی با اعدام و کشتار مخالفان و مسئولین نظام شاهنشاهی سابق موجب شد تا این رویه و شیوه برخورد با دگر اندیشان و مخالفان در مقابل سکوت ابرقدرتها، نظام تازه تاسیس ولایت فقیهی را به گونهای از اعتماد به نفس در اعمال زور و خشنونت برساند که بجز خود، مجال فعالیت به هیچ جریان دیگری را در جغرافیای فکری و طبیعی ایران ندهد.
جنگ هشت ساله با عراق و حیات دیکتاتور و بنیانگذار رژیم موجب شد تا در این برهه زمانی سکوتی توام با وحشت و تقدس از چهره کاریزماتیک خمینی بر بخشی از مسئولین حکومتی و کشوری مستولی شود. اما دیری نپایید که ناکارآمدی نظام ایدئولوژیک و گفتههای خرافی خمینی در میدان عمل بر افراد درون حاکمیت مبرهن شد و با مرگ خمینی مجال بهتری برای بحث و اصلاح سیستم حاکمیتی در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره در سطح کلان حاکمیتی و پشت درهای بسته بوجود آمد. بحثی که چندین سال به درازا کشید و با استدلالگرایی برای بقای نظام موجب شد که علیرغم میل باطنی جریان حاکم، نظام را وارد مرحله تازهای بکند که در سال ٧٦ به نام جریان اصلاحات نمود کرد. در این مقطع با گذشت چندین سال از جنگ، مردم خود را مستحق زندگی بهتری از نظر اجتماعی و رفاهی میدیدند اما کماکان و با گذشت هشت سال از عمر جریان حاکمیتی اصلاحات، بیشتر ایرانیان بر این امر واقف شدند که سیستم جمهوری اسلامی از بنیان غلط و دچار اشکال است و سیستم اصلاح پذیر نیست. تنش های دو جریان به اصطلاح اصولگرا و اصلاحطلب، در اولین دوره انتخاب احمدی نژاد وارد فاز تازه تری شد.
اولاً جریان حاکم و دیکتاتور دیگر حاضر نبود بیش از آن، میدان را به اصلاحطلبان واگذار کند دوماً مردم رغبتی به رای دادن به جریان ناکارآمد اصلاح طلبی نداشتند، انتخاب احمدینژاد در دوره نخست رئیسجمهوری نوعی دهن کجی و اعتراض مردم به اصلاحات بود. عمر چهار ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد نظام را با فراز و فرودها و تنشهایی روبرو ساخت که مردم عادی و شهروندان در سطوح مختلف عمق اختلافات درون حاکمیتی و ناکارآمدی سیستماتیک را برای حل بحرانها و پیگیری خواستهها و مطالبات شهروندان به وضوح میدیدند.
انتخابات سال١٣٨٨، موجب شد تا این بار بخش وسیعی از ایرانیها در کنار همدیگر و در خیابانهای شهرهای ایران علیالخصوص تهران اعتراض خیابانی برگزار کنند، اعتراضی که اگر چه اغلب نرم و باشعارهایی در چارچوب مشخص برگزار شد اما در کلیت خود اعتراض بخش وسیعی از شهروندان به حاکمیت دیکتاتور و سیستم دولتی تلقی میشد. حسن روحانی با دروغها و وعدههای پوچ بعد از چهار سال نتوانست مشکلات آزادی، گرانی، بیکاری و معیشتی مردم و فساد سیستماتیک نظام را حل کند، مشکلاتی که ریشه در ساختار فکری و ایدئولوژیک حاکمیت داشتند و به همین دلیل مردم در دی ماه ١٣٩٦، به شیوهای رادیکالتر از گذشته و در بیش از صد شهر ایران به اعتراض پرداختند. اعتراض این بار به تمامیت حاکمیت و هر دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب بود. جریاناتی که یک منشا فکری و ریشهای دارند اما به ادعای خود متمایزند!!!! جریاناتی که هر کدام برای مقطعهای زمانی خاصی سکان کنترل امور مملکتی را در طول سی و نه سال گذشته در دست داشتهاند اما نتوانستهاند کوچکترین خواستهها و مطالبات ایرانیان را برای یک زندگی مرفه و آزادانه محقق سازند.
البته این اعتراضات تا به امروز در اَشکال گوناگون و در شهرهای مختلف ایران ادامه دارد. ماشین زور و استبداد و کشتار رژیم از درک تغییر ساختاری عاجز است و از حل مشکلات مردم ناتوان، به همین دلیل با تنها متد در نوستالوژی خود که نشات گرفته از به دست گرفتن زمام امور در روزهای نخستین انقلاب است، همچنان به کشتار و زندانی کردن و آواره کردن مردم معترض، ادامه میدهد. امروز اساسیترین سوالی که برای مردم محصور در جغرافیای ایران پیش می آید شاید این سوال باشد که آینده ایران ( مردم و حاکمیت ) به کجا میانجامد؟
گذشته و حال در جمهوری اسلامی از مرحلههای بحث درون حکومتی با همه تبعات آن، استدلال برای ورود به وضع بهتر برای بقای نظام و اعتراض مردم در همهی فرمهای آن گذر کرده یا به زودی گذر خواهد کرد. در صورتی که اعتراضات پیش رو، نتواند حاکمان مستبد تهران را وادار کند که موجبات تغییر سیستم حاکمیتی را با خواست مردم هماهنگ کنند، مرحله پیش رو میتواند مرحله خشونت باشد، خشونتی که امروزه در سطح جامعه کماکان میان بافتهای جامعه و به شکل ناهنجاریهایی وجود دارد و میتواند در آیندهای نه چندان دور جای اعتراضات را در مقابل رژیم بگیرد.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.