کریم پرویزی
در کشور ایران، نه تنها با یک ملت روبرو نیستیم، بلکه ملیتهای حاضر در کشور نیز به دو جبهه حاکم و زیردست تقسیم شدهاند.
از زمانی که سیستم پهلوی-ولایت فقیهی در ایران تاسیس شده است، شیوه زندگی پیشین ملیتهای ساکن ایران نیز تماما دچار دگرگونی شده است و اگر پیشتر درگیریهایی مابین ملتها، عشایر و گروهها روی میداد و تلاشی برای پاکسازی قومی وجود نداشت، اما شاهد آن هستیم که با آغاز دوران حاکمیت سیستم پهلوی-ولایتفقیهی، از زمان روی کار آمدن رضاخان به این سو- تلاش کردند تا هویت یک ملت و یک سرزمین بر ایران تحمیل شود و تا به امروز این دیدگاه، سیاست، استراتژی، هویت و سیستم پهلوی-ولایتفقیهی حاکم است.
به همین جهت از هر دو دوره حاکمیت پهلوی و ولایت فقیه تحت یک عنوان نام میبریم، چرا که دو روی یک سیستم هستند که تنها در دو دوران متفاوت حکومت کردهاند و مکمل هم محسوب میشوند و گذشت زمان مشخص کرده است که هر دو دوران برای ملیتهای غیر فارس یک برآند داشته و آن هم انکار وجودشان و ستم بر آنها.
این سیستم چنان در فرهنگ و حیات اجتماعی ملت حاکم نیز نفوذ کرده است که سلطهی یک ملت و سیستم پهلوی-ولایت فقیهی ر ا بازتولید کرده و با تجدید حیات مستمر خود مانع تضعیف یکی از این دو وجه شده است.
آنچکه روی داده، در سطح سیاسی-اجتماعی-اقتصادی، ایران را کاملا تقسیم کرده است و خطوط سیاسی و اجتماعی، آنها را از هم جدا میکند.
هنگامی که شهرهای مرکزی و جریانات سیاسی ملت حاکم، با واقعه و رویدادی مواجه میشوند، این رویدادها کمترین تاثیر را بر ملیتهای تحت ستم دارد. به عنوان مثال در سال ١٣٨٨ وقایع جنبش سبز در میان ملیتهای ایران به ویژه ملت کورد واکنش و تاثیر چندانی نداشته است.
از سوی دیگر هنگامی که در میان ملیتهای تحت ستم ایران به عنوان مثال در میان اعراب احواز و بلوچها، جنبش یا حرکتی اعتراضی روی میدهد، ملت فارس اگر تمایل به سرکوب هر چه بیشتر آن نداشته باشد، به آن توجهی نمیکنند و پیگیر آن نخواهند بود.
در جدیدترین نمونهها در کوردستان میتوان به دو رویداد در سطح ملی اشاره کرد که دو روی یک سکه محسوب میشوند، یکی جشن و پایکوبی و دیگری عزا. هنگامی که بازخوردهای این دو رویداد را در میان کورد و فارس میسنجیم شاید به این نتیجه برسیم که خدایمان نیز مشترک نیست.
در تابستان امسال فضای سیاسی منطقه بسیار داغ بود و کوردستان عراق خواهان برگزاری رفراندوم بود و قصد داشت که حاکم بر سرنوشت خویش باشد. در ایران نیز علاوه بر سیستم پهلوی-ولایتفقیهی، ملت حاکم نیز علیه این رفراندوم موضع گرفت و از همان ابتدا در ضدیت با آن ایستاد و و به اصطلاح روشنفکران و آکادمیستهای فارس نیز سرنوشت کورد را به باد سخره میگرفتند و آنرا توطئهی بیگانگان میخواندند و تمام امیدشان آن بود که رفراندوم برگزار نشود و در این راه حکومت نیز دست به تهدیدات سیاسی زد!
مردم در کردستان نیز دل واپس و مضطرب آن بودند که نکند واقعهای روی دهد و مانع برگزاری رفراندوم شود!
رفراندوم هم که برگزار شد، اغراق نخواهد بود، اگر بگوییم در کوردستان ایران بیش از شهرهای کوردستان عراق جشن و پایکوبی برگزار شد و حکومت هم، تعداد کثیری از مردم را بازداشت و هم توطئه عقیم کردن رفراندوم را به مرحله اجرا گذاشت. در درون ملت فارس نیز کم نبودند افرادی که خواهان مانعتراشی در مقابل خواست کوردستان بودند. با وقوع رویدادهای کرکوک نیز سراسر کوردستان ایران را غم و اندوه عظیمی در بر گرفت اما در مقابل حکومت تهران و بخشهایی از ملت حاکم خوشحال شدند.
در شامگاه ٢١ آبان زمینلرزهای اکثر شهرهای کوردستان با مرکزیت کرماشان را لرزاند و فاجعهای انسانی بزرگی را به بار آورد. در این فاجعهی انسانی عظیم، هم سیستم حاکم در تهران و هم بخش عظیمی از ملت حاکم کمترین واکنش را از خود نشان دادند و این مساله که کوردها در فاجعهای بزرگ گرفتار آمدهاند، برای آنها حائز اهمیت نبود.
اما این فاجعه عظیم انسانی به عاملی بدل شد تا در تمام شهرها و روستاهای کوردستان، مردم دست به جمعآوری کمک برای هممیهنان و همزبانان گرفتار در این بلا بزنند.
اغراق نخواهد بود اگر مدعی شویم، تمام شهرها و روستاها و محلات و خانههای کوردستان به هر شیوهی ممکن در امر جمعآوری کمک به کوردهای زلزلهزده دست داشتهاند. با این حال هم حکومت غارتگر تهران و سیستم سرکوبگرش به کمکهای این مردمان چشم طمع دوخته و در اکثر نقاط، سپاه تروریستی پاسداران کمکهای مردمی را ضبط کرده و به مکانی نامعلوم فرستادهاند.
فاجعه زمینلرزه در کوردستان به عاملی برای انسجام هر چه بیشتر در میان ملت کورد بدل شد و این مردم با تمام توان خود نشان دادند که سطح آگاهی ملیشان تا چه حد است و ارادهشان چقدر مستحکم و والاست که سیستم پهلوی-ولایت فقیهی تاب دیدن آنرا ندارد.
در این سالهای اخیر نیز که قیام آزادیخواهی کوردستان وارد مرحلهی تازهای شده است و راسان گام بزرگی برداشته است و قصد تغیر عرصهی کارزار سیاسی را دارد، حکومت تهران را دچار ترس و هراس کرده است و به همین خاطر علیه آن هم توطئهچینی میکند و هم دست به تهدید میزند. در میان ملت حاکم نیز کم نیستند آنانی که مواضعشان علیه راسان، در همان راستای مواضع رژیم تهران بوده است.
اما در مقابل ملت کورد با آغوشی باز به استقبال راسان آمد و امید رسیدن به مقصد، به اوج خود رسیده است.
مجموع این رویدادها این پیغام عیان را دارد که اگر چه سیستم حاکم، بر آن است که چنان نشان دهد که در جغرافیای ایران تنها یک ملت وجود دارد و مابقی تنها خردهفرهنگ هستند.
اما واقعیت این است که نه شادی و نه عزایمان یکی نیست و اگر چه توانستهاند با زور سرنیزه و زرادخانهها سرزمینمان را اشغال کنند، اما آنچه که مسلم است این است که ما چند ملت جدا از هم هستیم و تنها زمانی میتوانیم در چارچوب یک سیستم به صورت مسالمتآمیز زندگی کنیم که سیستمی مشترک پایهریزی شود و حقوق یکسان و برابری در این سیستم برای همه ملیتها تعریف شده باشد. وگرنه با استمرار سیستم پهلوی-ویلایت فقیهی، شاهد بودیم که زمینلرزه نیز میان ما مرز بزرگی کشید.
در کشور ایران، نه تنها با یک ملت روبرو نیستیم، بلکه ملیتهای حاضر در کشور نیز به دو جبهه حاکم و زیردست تقسیم شدهاند.
از زمانی که سیستم پهلوی-ولایت فقیهی در ایران تاسیس شده است، شیوه زندگی پیشین ملیتهای ساکن ایران نیز تماما دچار دگرگونی شده است و اگر پیشتر درگیریهایی مابین ملتها، عشایر و گروهها روی میداد و تلاشی برای پاکسازی قومی وجود نداشت، اما شاهد آن هستیم که با آغاز دوران حاکمیت سیستم پهلوی-ولایتفقیهی، از زمان روی کار آمدن رضاخان به این سو- تلاش کردند تا هویت یک ملت و یک سرزمین بر ایران تحمیل شود و تا به امروز این دیدگاه، سیاست، استراتژی، هویت و سیستم پهلوی-ولایتفقیهی حاکم است.
به همین جهت از هر دو دوره حاکمیت پهلوی و ولایت فقیه تحت یک عنوان نام میبریم، چرا که دو روی یک سیستم هستند که تنها در دو دوران متفاوت حکومت کردهاند و مکمل هم محسوب میشوند و گذشت زمان مشخص کرده است که هر دو دوران برای ملیتهای غیر فارس یک برآند داشته و آن هم انکار وجودشان و ستم بر آنها.
این سیستم چنان در فرهنگ و حیات اجتماعی ملت حاکم نیز نفوذ کرده است که سلطهی یک ملت و سیستم پهلوی-ولایت فقیهی ر ا بازتولید کرده و با تجدید حیات مستمر خود مانع تضعیف یکی از این دو وجه شده است.
آنچکه روی داده، در سطح سیاسی-اجتماعی-اقتصادی، ایران را کاملا تقسیم کرده است و خطوط سیاسی و اجتماعی، آنها را از هم جدا میکند.
هنگامی که شهرهای مرکزی و جریانات سیاسی ملت حاکم، با واقعه و رویدادی مواجه میشوند، این رویدادها کمترین تاثیر را بر ملیتهای تحت ستم دارد. به عنوان مثال در سال ١٣٨٨ وقایع جنبش سبز در میان ملیتهای ایران به ویژه ملت کورد واکنش و تاثیر چندانی نداشته است.
از سوی دیگر هنگامی که در میان ملیتهای تحت ستم ایران به عنوان مثال در میان اعراب احواز و بلوچها، جنبش یا حرکتی اعتراضی روی میدهد، ملت فارس اگر تمایل به سرکوب هر چه بیشتر آن نداشته باشد، به آن توجهی نمیکنند و پیگیر آن نخواهند بود.
در جدیدترین نمونهها در کوردستان میتوان به دو رویداد در سطح ملی اشاره کرد که دو روی یک سکه محسوب میشوند، یکی جشن و پایکوبی و دیگری عزا. هنگامی که بازخوردهای این دو رویداد را در میان کورد و فارس میسنجیم شاید به این نتیجه برسیم که خدایمان نیز مشترک نیست.
در تابستان امسال فضای سیاسی منطقه بسیار داغ بود و کوردستان عراق خواهان برگزاری رفراندوم بود و قصد داشت که حاکم بر سرنوشت خویش باشد. در ایران نیز علاوه بر سیستم پهلوی-ولایتفقیهی، ملت حاکم نیز علیه این رفراندوم موضع گرفت و از همان ابتدا در ضدیت با آن ایستاد و و به اصطلاح روشنفکران و آکادمیستهای فارس نیز سرنوشت کورد را به باد سخره میگرفتند و آنرا توطئهی بیگانگان میخواندند و تمام امیدشان آن بود که رفراندوم برگزار نشود و در این راه حکومت نیز دست به تهدیدات سیاسی زد!
مردم در کردستان نیز دل واپس و مضطرب آن بودند که نکند واقعهای روی دهد و مانع برگزاری رفراندوم شود!
رفراندوم هم که برگزار شد، اغراق نخواهد بود، اگر بگوییم در کوردستان ایران بیش از شهرهای کوردستان عراق جشن و پایکوبی برگزار شد و حکومت هم، تعداد کثیری از مردم را بازداشت و هم توطئه عقیم کردن رفراندوم را به مرحله اجرا گذاشت. در درون ملت فارس نیز کم نبودند افرادی که خواهان مانعتراشی در مقابل خواست کوردستان بودند. با وقوع رویدادهای کرکوک نیز سراسر کوردستان ایران را غم و اندوه عظیمی در بر گرفت اما در مقابل حکومت تهران و بخشهایی از ملت حاکم خوشحال شدند.
در شامگاه ٢١ آبان زمینلرزهای اکثر شهرهای کوردستان با مرکزیت کرماشان را لرزاند و فاجعهای انسانی بزرگی را به بار آورد. در این فاجعهی انسانی عظیم، هم سیستم حاکم در تهران و هم بخش عظیمی از ملت حاکم کمترین واکنش را از خود نشان دادند و این مساله که کوردها در فاجعهای بزرگ گرفتار آمدهاند، برای آنها حائز اهمیت نبود.
اما این فاجعه عظیم انسانی به عاملی بدل شد تا در تمام شهرها و روستاهای کوردستان، مردم دست به جمعآوری کمک برای هممیهنان و همزبانان گرفتار در این بلا بزنند.
اغراق نخواهد بود اگر مدعی شویم، تمام شهرها و روستاها و محلات و خانههای کوردستان به هر شیوهی ممکن در امر جمعآوری کمک به کوردهای زلزلهزده دست داشتهاند. با این حال هم حکومت غارتگر تهران و سیستم سرکوبگرش به کمکهای این مردمان چشم طمع دوخته و در اکثر نقاط، سپاه تروریستی پاسداران کمکهای مردمی را ضبط کرده و به مکانی نامعلوم فرستادهاند.
فاجعه زمینلرزه در کوردستان به عاملی برای انسجام هر چه بیشتر در میان ملت کورد بدل شد و این مردم با تمام توان خود نشان دادند که سطح آگاهی ملیشان تا چه حد است و ارادهشان چقدر مستحکم و والاست که سیستم پهلوی-ولایت فقیهی تاب دیدن آنرا ندارد.
در این سالهای اخیر نیز که قیام آزادیخواهی کوردستان وارد مرحلهی تازهای شده است و راسان گام بزرگی برداشته است و قصد تغیر عرصهی کارزار سیاسی را دارد، حکومت تهران را دچار ترس و هراس کرده است و به همین خاطر علیه آن هم توطئهچینی میکند و هم دست به تهدید میزند. در میان ملت حاکم نیز کم نیستند آنانی که مواضعشان علیه راسان، در همان راستای مواضع رژیم تهران بوده است.
اما در مقابل ملت کورد با آغوشی باز به استقبال راسان آمد و امید رسیدن به مقصد، به اوج خود رسیده است.
مجموع این رویدادها این پیغام عیان را دارد که اگر چه سیستم حاکم، بر آن است که چنان نشان دهد که در جغرافیای ایران تنها یک ملت وجود دارد و مابقی تنها خردهفرهنگ هستند.
اما واقعیت این است که نه شادی و نه عزایمان یکی نیست و اگر چه توانستهاند با زور سرنیزه و زرادخانهها سرزمینمان را اشغال کنند، اما آنچه که مسلم است این است که ما چند ملت جدا از هم هستیم و تنها زمانی میتوانیم در چارچوب یک سیستم به صورت مسالمتآمیز زندگی کنیم که سیستمی مشترک پایهریزی شود و حقوق یکسان و برابری در این سیستم برای همه ملیتها تعریف شده باشد. وگرنه با استمرار سیستم پهلوی-ویلایت فقیهی، شاهد بودیم که زمینلرزه نیز میان ما مرز بزرگی کشید.