احمد هاشمی
شکوفایی اقتصادی و رنسانس فرهنگی که در دوره کوتاه مدت پس از استقلال، در جمهوری آذربایجان در جریان است از دید تیزبین مردم ایران که شاهد افول همه جانبه و ورشکستگی تمام عیار در ارکان کشور هستند پنهان نیست ولی تحولات در همسایه شمالی، بیش از همه بر اقلیت پرتعداد و ذینفوذ آذربایجانیهای ایران، تأثیرات ژرف و انکارناپذیری بجا گذاشته است.
نشریه آمریکایی واشنگتن پست در شماره چندی پیش خود گزارشی از برگزاری کنسرتهای ستارگان پاپ آمریکا در شهر باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان تهیه و آنرا به جنگ ایدئولوژیک بین تهران- باکو تعبیر کرد. فقط در ماه سپتامبر گذشته سه چهره نامدار و جهانی موسیقی، جنیفر لوپز، ریانا و شکیرا، در ساختمان کریستال هال این شهر ساحلی به ارائه کنسرت پرداختند. به گفته این نشریه در حالی که ایران با مشکلات عظیم اقتصادی دست و پنجه نرم میکند این کشور کوچک نفتی، دوران شکوفاییِ اقتصادی خود را تجربه میکند و این شکوفایی اقتصادی و رستاخیز فرهنگی و هنری نمیتواند از جانب ملایان و دستاربندان تنگنظر قابل پذیرش باشد. به گفته یک مقام آذربایجانی، برگزاری یک چنین برنامههایی در این کشور دارای جمعیت 9 میلیون نفری با اکثریت شیعه ولی عمدتا سکولار، آیتاللههای ایران را در آنسوی خزر خشمگین میکند.
علیرغم ساختار سیاسی تک حزبی و انحصار موهبت حکمرانی به خاندان علیافها، این کشور در عرصههای اقتصادی و فرهنگی به موفقیتهای بزرگی نایل آمده است که با توجه به جمعیت بالای آذربایجانیها در ایران، تاثیرات این دستاوردها دارای اهمیت و حساسیت شایانی میباشد. میتوان به رویدادهای ذیل به عنوان تنها تنی چند از موفقیتهای اقتصادی و دستاوردهای فرهنگی این جمهوری قفقاز در سال جاری اشاره نمود:
میزبانی جام جهانی فوتبال زنان زیر 17 سال، در 22 سپتامبر گذشته و میزبانی میشل پلاتینی، رئیس یوفا و جوزف سپ بلاتر، رئیس فیفا در ماههای گذشته؛
حفظ رشد بالای اقتصادی و از آن خود کردن عنوان بالاترین میزان رشد تولید ناخالص داخلی در جهان در سالهای 2005 و 2006 که البته به مدد درآمدهای نفتی و گازی حاصل از افتتاح خطوط جدید صدور انرژی میسر گردید؛
برافراشتن پرچم جمهوری آذربایجان به عنوان بزرگترین و مرتفعترین پرچم به اهتزاز درآمده در سراسر جهان بر فراز ساحل باکو؛
تغییر سیمای مدرن شهر با رشد قارچ گونه و سریع برجها و آسمان خراشهای جدید؛
میزبانی مسابقات هنری- موسیقایی یوروویژن در سال جاری به دنبال کسب عنوان اولی اروپا در سال گذشته؛
برگزاری چند دوره جشنواره جهانی موسیقی سازهای سنتی در باکو؛
میزبانی اجلاس وزرای اقتصاد جمهوریهای ترک زبان در ماه آگوست؛
میزبانی اجلاس سران اکو در روزهای گذشته؛
دیدار بامقامات ارشد غربی و اسرائیلی؛
میزبانی روسای سازمانهای جهانی ومنطقهای از قبیل راسموسن دبیر کل ناتو در اوایل ماه سپتامبر و ...
مقایسه وضعیت عمومی دو کشور
دستاوردها و تحولات فوق الذکر در حالی برای کشور آذربایجان روی میدهند که ایران در عرصه سیاسی به طور فزایندهای در ورطه خودکامگی و قدرت طلبی دیوانهوار ملایان و پاسداران و در راس آنها آیتالله خامنهای فرو میرود، در عرصه بینالمللی و دیپلماسی با انزوای روزافزونی روبرو است، در مباحث اقتصادی، وضعیت بیثبات ارز و افزایش بعضا لحظهای قیمت کالاهای اساسی گویای همه چیز است، در زمینه فرهنگی نیز نگاهی به مستقر کردن نیروهای نظامی (تحت عناوین مختلف از جمله گشت ارشاد) به عنوان ماشین سرکوب و بدتر از آن بکارگیری نیروهای شبه نظامی از قبیل مزدوران بسیج و انصار حزب الله، نمایانگر برخورد پلیسی و نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ میباشد.
درحالی الهام علیاف رئیس جمهور خودکامه ولی پیشرو و غربگرای آذربایجان، در سال جاری با روسای جمهوری کشورهای آمریکا، روسیه، فرانسه و انگلستان دیدار به انجام میرساند که احمدی نژاد همچنان مشغول دیدار از کشورهای بینام و نشان و انجام سفرهای یکجانبه و بیپاسخ (مورد اخیر آذربایجان و کویت و موارد پیشین دیگر از جمله امارات و عربستان) بوده که در اغلب موارد با عدم استقبال شایسته و بایسته (که منجر به عکس یادگاری گرفتن وی با خدمه هواپیما در کشورهای دیگر و عدم شمول تدابیر و تشریفات معمول دیپلماتیک در استقبال و پذیرایی از مقامات کشور گردیده) همراه بوده است. اودر حالی که در داخل، عرصه را بر کار خبری و مطبوعاتی تنگ نموده در سفرهای بیحاصل و تکراری خارجی به مصاحبه با رسانههای غربی و تکرار یاوه و هزیانهای قبلی علاقه فراوانی از خود نشان میدهد. در حالی آذربایجان با قراردادهای نفتی با بریتیش پترولیوم، شل، گازپروم و بوتاش، در صدد متنوع کردن مسیرهای
صدور انرژی و مصروف نمودن بخش قابل توجهی از پترو دلارهای عاید شده برای توسعه زیرساختی خود است که احمدی نژاد در قرن بیست و یک از تجارت کالا به کالا (پایاپاییا تهاتری) با کشورهای کوچک منطقه و تشکیل بلوک سیاسی ضعیفی متشکل از اعضای گروه متفرق اکو میگوید و در عین حال بیشرمانه سخن از بدست گرفتن مدیریت جهانی میزند.
در این بین آنچه برجسته مینماید موضوع سرمشق بودن و الگو شدن کشورهای منطقه برای اقلیتهای تحتِ ستمِ مضاعف در ایران است. در حالی ترک آذربایجانی شاهد پیشرفت اقتصادی وتحول فرهنگی مذکور میباشد که در ایران نصیبش جز بیتوجهی و انکار نیست. عربمان در حالی ترقی و رفاه هم زبانانش را در آن سوی پهنه آبی خلیج فارس میبیند که موهبت نفتیاش جز زندان و اعدام برای فرهیختگانش، (که عمدتا با سکوت و تایید ضمنی نخبگان ایرانی همراه است) بیکاری و فقر مردمش، و خشکسالی و ریزگرد و قهقرای سرزمینش برای او به ارمغان نیاورده است. کُردمان در حالی آبادانی و رفاه کُردستان عراق را به نظاره نشسته است که امنیت و شکوفایی علمی و دانشگاهی و گسترش رفاه و تجارت در این اقلیم به مرکزیت اربیل–که به درستی لقب دبی کُردستان را از آن خود نموده است- امروز مورد رشک و حسرت تمامی عراقیان و حتی کُردهای کشورهای مجاور است. در این بین، رویکرد و نگرش ترکهای آذربایجانی نسبت به تحولات آن سوی ارس، به سبب تعداد، ترکیب جمعیتی و میزان نفوذشان، دارای اهمیت شایانتری است و روند موفقیت آمیز کنونی در همسایه شمالیمان و بطور همزمان سیر قهقرای امور در ایران، بیش از پیش، تقویت و تسریع جریانات گریز از مرکز و جنبشهای واگرایانه را موجب خواهد شد.
فاجعه در اینجاست که جریانات سیاسی و محافل روشنفکری و بطور کلی نخبگان ایرانی، در مواجهه با مطالبات اقوام، به بیماری مزمن جزم اندیشی، جمود عقیدتی و انسداد فکری مبتلا شده اند. اینان به عنوان راهبران جامعه و راهنمایان تودهها، در مقابل خواستههای مشروع اقوام ایرانی - که با مقایسه وضعیت همزبانان خود در آن سوی مرزها، تشدید و تعمیق گردیده است- ضمن به فراموشی سپردن اصول انسانی و موازین حقوق بشری، به مخالفت کورکورانه با این مطالبات برخاسته و با حساسیت بیمورد و رمیدگی فکری و سیاسی و احتراز از عقل سلیم، گفتگو و گفتمان و اجتناب از واقعگرایی، به واکنش احساسی و التهاب آمیز در برابر مطالبات اقوام ایرانی، بسنده نمودهاند. اینان، به جای گفتمان ملیگرایی مبتنی برمیهندوستی (patriotism) همهشمول و عاری از دیگرستیزی (ترکستیزی،عربستیزی وسُنیهراسی)، بر اندیشههای فرتوت و منسوخ از قبیل پافشاری برناسیونالیسم افراطی و تودهگرایانه مبتنی بر خاک و خون و نژاد (chauvinism)، و ملیتگرایی انیران ستیز آنهم مبتنی بر آموزههای فردوسی، توام با طرد و انکار و تحقیر واقعیت تُرکی، عربی و سُنی در ایران تاکید دارند. نخبگان مرکزگرای ایرانی که هنوز با ادبیات منسوخ ملی گرایانه رضاشاهی (یک ملت یک زبان) تکلم میکنند با اصرار بر عدم پذیرش نوعی از تقسیم قدرت در چارچوب فدرالیسم در جهت تامین حقوق فرهنگی غیرفارسی زبانان در کشوری که موزائیکی از اقوام و گروههای زبانی و فرهنگی است، نقشی مخرب و تسهیل کننده در این واگرایی و مرکزگریزی ایفا مینمایند. غافل از اینکه تنها با اقدام عملی و
پذیرش تئوریک تمرکززدایی برای فردای دموکراتیک و فدرال در ایران پس از جمهوری اسلامی است که میتوان از گسترش واگرایی و مرکزگریزی امروزی جلوگیری نمود نه با ایجاد اجماع و راه اندازی کمپین هیاهو و جمع آوری امضا در برابر یک بیانیه مشترک.
در اینجا طنز تلخی وجود دارد که به یک ملودی-درام پر از افسوس میماند و آن اینکه: بسیاری از نخبگان کشورمان با زندگی خودخواسته یا ناخواسته در خارج از مام میهن و تجارب و اندوختههای گرانبها و بهرهمندی شخصی از دستاوردها و مزایای تمرکززدایی(decentralism) ، حمکرانی محلی (Local governance)، چندزبانگی (multilingualism)تبعیضگذاری مثبت (positive discrimination)و چند فرهنگیگری(multiculturalism)،تحسین کننده آزادیهای فردی، فرهنگی و اجتماعی موجود در آن جوامع هستند مع ذلک همین افراد، در مواجهه با مطالبات قانونی اقوام ایرانی، به بهانههای واهی و بی پایه، از پذیرش و تجویز آن تجارب برای ایرانیان، طفره می روند.
احمد هاشمی کارمند و مترجم سابق وزارت خارجه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل
شکوفایی اقتصادی و رنسانس فرهنگی که در دوره کوتاه مدت پس از استقلال، در جمهوری آذربایجان در جریان است از دید تیزبین مردم ایران که شاهد افول همه جانبه و ورشکستگی تمام عیار در ارکان کشور هستند پنهان نیست ولی تحولات در همسایه شمالی، بیش از همه بر اقلیت پرتعداد و ذینفوذ آذربایجانیهای ایران، تأثیرات ژرف و انکارناپذیری بجا گذاشته است.
نشریه آمریکایی واشنگتن پست در شماره چندی پیش خود گزارشی از برگزاری کنسرتهای ستارگان پاپ آمریکا در شهر باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان تهیه و آنرا به جنگ ایدئولوژیک بین تهران- باکو تعبیر کرد. فقط در ماه سپتامبر گذشته سه چهره نامدار و جهانی موسیقی، جنیفر لوپز، ریانا و شکیرا، در ساختمان کریستال هال این شهر ساحلی به ارائه کنسرت پرداختند. به گفته این نشریه در حالی که ایران با مشکلات عظیم اقتصادی دست و پنجه نرم میکند این کشور کوچک نفتی، دوران شکوفاییِ اقتصادی خود را تجربه میکند و این شکوفایی اقتصادی و رستاخیز فرهنگی و هنری نمیتواند از جانب ملایان و دستاربندان تنگنظر قابل پذیرش باشد. به گفته یک مقام آذربایجانی، برگزاری یک چنین برنامههایی در این کشور دارای جمعیت 9 میلیون نفری با اکثریت شیعه ولی عمدتا سکولار، آیتاللههای ایران را در آنسوی خزر خشمگین میکند.
علیرغم ساختار سیاسی تک حزبی و انحصار موهبت حکمرانی به خاندان علیافها، این کشور در عرصههای اقتصادی و فرهنگی به موفقیتهای بزرگی نایل آمده است که با توجه به جمعیت بالای آذربایجانیها در ایران، تاثیرات این دستاوردها دارای اهمیت و حساسیت شایانی میباشد. میتوان به رویدادهای ذیل به عنوان تنها تنی چند از موفقیتهای اقتصادی و دستاوردهای فرهنگی این جمهوری قفقاز در سال جاری اشاره نمود:
میزبانی جام جهانی فوتبال زنان زیر 17 سال، در 22 سپتامبر گذشته و میزبانی میشل پلاتینی، رئیس یوفا و جوزف سپ بلاتر، رئیس فیفا در ماههای گذشته؛
حفظ رشد بالای اقتصادی و از آن خود کردن عنوان بالاترین میزان رشد تولید ناخالص داخلی در جهان در سالهای 2005 و 2006 که البته به مدد درآمدهای نفتی و گازی حاصل از افتتاح خطوط جدید صدور انرژی میسر گردید؛
برافراشتن پرچم جمهوری آذربایجان به عنوان بزرگترین و مرتفعترین پرچم به اهتزاز درآمده در سراسر جهان بر فراز ساحل باکو؛
تغییر سیمای مدرن شهر با رشد قارچ گونه و سریع برجها و آسمان خراشهای جدید؛
میزبانی مسابقات هنری- موسیقایی یوروویژن در سال جاری به دنبال کسب عنوان اولی اروپا در سال گذشته؛
برگزاری چند دوره جشنواره جهانی موسیقی سازهای سنتی در باکو؛
میزبانی اجلاس وزرای اقتصاد جمهوریهای ترک زبان در ماه آگوست؛
میزبانی اجلاس سران اکو در روزهای گذشته؛
دیدار بامقامات ارشد غربی و اسرائیلی؛
میزبانی روسای سازمانهای جهانی ومنطقهای از قبیل راسموسن دبیر کل ناتو در اوایل ماه سپتامبر و ...
مقایسه وضعیت عمومی دو کشور
دستاوردها و تحولات فوق الذکر در حالی برای کشور آذربایجان روی میدهند که ایران در عرصه سیاسی به طور فزایندهای در ورطه خودکامگی و قدرت طلبی دیوانهوار ملایان و پاسداران و در راس آنها آیتالله خامنهای فرو میرود، در عرصه بینالمللی و دیپلماسی با انزوای روزافزونی روبرو است، در مباحث اقتصادی، وضعیت بیثبات ارز و افزایش بعضا لحظهای قیمت کالاهای اساسی گویای همه چیز است، در زمینه فرهنگی نیز نگاهی به مستقر کردن نیروهای نظامی (تحت عناوین مختلف از جمله گشت ارشاد) به عنوان ماشین سرکوب و بدتر از آن بکارگیری نیروهای شبه نظامی از قبیل مزدوران بسیج و انصار حزب الله، نمایانگر برخورد پلیسی و نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ میباشد.
درحالی الهام علیاف رئیس جمهور خودکامه ولی پیشرو و غربگرای آذربایجان، در سال جاری با روسای جمهوری کشورهای آمریکا، روسیه، فرانسه و انگلستان دیدار به انجام میرساند که احمدی نژاد همچنان مشغول دیدار از کشورهای بینام و نشان و انجام سفرهای یکجانبه و بیپاسخ (مورد اخیر آذربایجان و کویت و موارد پیشین دیگر از جمله امارات و عربستان) بوده که در اغلب موارد با عدم استقبال شایسته و بایسته (که منجر به عکس یادگاری گرفتن وی با خدمه هواپیما در کشورهای دیگر و عدم شمول تدابیر و تشریفات معمول دیپلماتیک در استقبال و پذیرایی از مقامات کشور گردیده) همراه بوده است. اودر حالی که در داخل، عرصه را بر کار خبری و مطبوعاتی تنگ نموده در سفرهای بیحاصل و تکراری خارجی به مصاحبه با رسانههای غربی و تکرار یاوه و هزیانهای قبلی علاقه فراوانی از خود نشان میدهد. در حالی آذربایجان با قراردادهای نفتی با بریتیش پترولیوم، شل، گازپروم و بوتاش، در صدد متنوع کردن مسیرهای
صدور انرژی و مصروف نمودن بخش قابل توجهی از پترو دلارهای عاید شده برای توسعه زیرساختی خود است که احمدی نژاد در قرن بیست و یک از تجارت کالا به کالا (پایاپاییا تهاتری) با کشورهای کوچک منطقه و تشکیل بلوک سیاسی ضعیفی متشکل از اعضای گروه متفرق اکو میگوید و در عین حال بیشرمانه سخن از بدست گرفتن مدیریت جهانی میزند.
در این بین آنچه برجسته مینماید موضوع سرمشق بودن و الگو شدن کشورهای منطقه برای اقلیتهای تحتِ ستمِ مضاعف در ایران است. در حالی ترک آذربایجانی شاهد پیشرفت اقتصادی وتحول فرهنگی مذکور میباشد که در ایران نصیبش جز بیتوجهی و انکار نیست. عربمان در حالی ترقی و رفاه هم زبانانش را در آن سوی پهنه آبی خلیج فارس میبیند که موهبت نفتیاش جز زندان و اعدام برای فرهیختگانش، (که عمدتا با سکوت و تایید ضمنی نخبگان ایرانی همراه است) بیکاری و فقر مردمش، و خشکسالی و ریزگرد و قهقرای سرزمینش برای او به ارمغان نیاورده است. کُردمان در حالی آبادانی و رفاه کُردستان عراق را به نظاره نشسته است که امنیت و شکوفایی علمی و دانشگاهی و گسترش رفاه و تجارت در این اقلیم به مرکزیت اربیل–که به درستی لقب دبی کُردستان را از آن خود نموده است- امروز مورد رشک و حسرت تمامی عراقیان و حتی کُردهای کشورهای مجاور است. در این بین، رویکرد و نگرش ترکهای آذربایجانی نسبت به تحولات آن سوی ارس، به سبب تعداد، ترکیب جمعیتی و میزان نفوذشان، دارای اهمیت شایانتری است و روند موفقیت آمیز کنونی در همسایه شمالیمان و بطور همزمان سیر قهقرای امور در ایران، بیش از پیش، تقویت و تسریع جریانات گریز از مرکز و جنبشهای واگرایانه را موجب خواهد شد.
فاجعه در اینجاست که جریانات سیاسی و محافل روشنفکری و بطور کلی نخبگان ایرانی، در مواجهه با مطالبات اقوام، به بیماری مزمن جزم اندیشی، جمود عقیدتی و انسداد فکری مبتلا شده اند. اینان به عنوان راهبران جامعه و راهنمایان تودهها، در مقابل خواستههای مشروع اقوام ایرانی - که با مقایسه وضعیت همزبانان خود در آن سوی مرزها، تشدید و تعمیق گردیده است- ضمن به فراموشی سپردن اصول انسانی و موازین حقوق بشری، به مخالفت کورکورانه با این مطالبات برخاسته و با حساسیت بیمورد و رمیدگی فکری و سیاسی و احتراز از عقل سلیم، گفتگو و گفتمان و اجتناب از واقعگرایی، به واکنش احساسی و التهاب آمیز در برابر مطالبات اقوام ایرانی، بسنده نمودهاند. اینان، به جای گفتمان ملیگرایی مبتنی برمیهندوستی (patriotism) همهشمول و عاری از دیگرستیزی (ترکستیزی،عربستیزی وسُنیهراسی)، بر اندیشههای فرتوت و منسوخ از قبیل پافشاری برناسیونالیسم افراطی و تودهگرایانه مبتنی بر خاک و خون و نژاد (chauvinism)، و ملیتگرایی انیران ستیز آنهم مبتنی بر آموزههای فردوسی، توام با طرد و انکار و تحقیر واقعیت تُرکی، عربی و سُنی در ایران تاکید دارند. نخبگان مرکزگرای ایرانی که هنوز با ادبیات منسوخ ملی گرایانه رضاشاهی (یک ملت یک زبان) تکلم میکنند با اصرار بر عدم پذیرش نوعی از تقسیم قدرت در چارچوب فدرالیسم در جهت تامین حقوق فرهنگی غیرفارسی زبانان در کشوری که موزائیکی از اقوام و گروههای زبانی و فرهنگی است، نقشی مخرب و تسهیل کننده در این واگرایی و مرکزگریزی ایفا مینمایند. غافل از اینکه تنها با اقدام عملی و
پذیرش تئوریک تمرکززدایی برای فردای دموکراتیک و فدرال در ایران پس از جمهوری اسلامی است که میتوان از گسترش واگرایی و مرکزگریزی امروزی جلوگیری نمود نه با ایجاد اجماع و راه اندازی کمپین هیاهو و جمع آوری امضا در برابر یک بیانیه مشترک.
در اینجا طنز تلخی وجود دارد که به یک ملودی-درام پر از افسوس میماند و آن اینکه: بسیاری از نخبگان کشورمان با زندگی خودخواسته یا ناخواسته در خارج از مام میهن و تجارب و اندوختههای گرانبها و بهرهمندی شخصی از دستاوردها و مزایای تمرکززدایی(decentralism) ، حمکرانی محلی (Local governance)، چندزبانگی (multilingualism)تبعیضگذاری مثبت (positive discrimination)و چند فرهنگیگری(multiculturalism)،تحسین کننده آزادیهای فردی، فرهنگی و اجتماعی موجود در آن جوامع هستند مع ذلک همین افراد، در مواجهه با مطالبات قانونی اقوام ایرانی، به بهانههای واهی و بی پایه، از پذیرش و تجویز آن تجارب برای ایرانیان، طفره می روند.
احمد هاشمی کارمند و مترجم سابق وزارت خارجه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل