ناصر ایرانپور
ادامەی قسمت اول
چهار) حسن روحانی و ترمنولوژی دماگوژیک
آقای حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر با شعار «تدبیر و امید» بە میدان آمد. از آن زمان این دو واژە در کنار شعار «اعتدال» شاەبیت نطقهای وی را تشکیل میدهند. جا دارد از منظر معناشناسی هم نظری بە این واژەها و برخی دیگر از ترمهای بکار رفتە از سوی وی ـ برای نمونهـ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بیافکنیم و رژیم را با محک این مفاهیم بسنجیم:
1) «تدبیر»: این رژیم بهاستثنای سالهای نخست بهحاکمیترسیدنش و دوران هشت سالهی دیوانگی دکتر محمود احمدینژاد هموارهدوگانهبرخورد نموده؛ از سویی فریبکاری و مسامحهگری با غرب و از سویی دیگر خشونتگرایی با مردم. لبخند رژیم برای غرب موازی بودهاست با خشم و غضب در مقابل مردم خودی. بهگفتهی مصباح یزدی ـ كهدر کنار حسین شریعتمداری بنامترین ئئوریپرداز راستگرای رژیم است ـ، سخن خود خمینی نیز در مقابل مردم ایران و جهان یکی نبودهاست. وی میگوید: آنگاهکهخمینی از سوی خبرنگاران خارجی مورد پرسش قرار میگرفت، از «حاکمیت بر پایهی رأی مردم» سخن میراند، اما در مقابل مردم ایران از «ولایت فقیه». و این نه«تدبیر»، بلکهشارلاتانیسم است که در ترمنولوژی مذهبیشان«تـقـیـه»نام دارد. «تدبیر» در قاموس حکومت اسلامی یعنی پیشبرد همان سیاست خشن با سالوسی در مقابل غرب («دیپلوماسی نرم» و «نرمش قهرمانانه« (!!)) و چنگ و دنداننشاندادن بهنارضیان در داخل. بیم آن میرود کهاین حکومت همانند زمانی کهقطعنامهی آتشبس با عراق را پذیرفت و بلافاصلهچندین هزار نفر از بهترین فرزندان این مردم را کشتار نمود، این بار نیز کرنشش در مقابل غرب با تضییقات و سرکوب بیشتر در داخل همراهگردد. بههر حال خود آقای روحانی نیز ادعا نکردهکه«تدبیر» وی شامل تغییر ضدارزشها و سیاستهای اصلی این رژیم میشود. لذا با شناخت ٣٤ سالە از این حکومت نمیتوان بنا را بر این نگذاشت کە مقصود آقای روحانی از «تدبیر» نە تغییر راهبرد، بلکە تغییر راهکار خشن کنونی و بکارگیری شگردهای دیگر جهت پوشاندن برنامههای اتمی آن، مهار فشار بینالمللی در این زمینهو تعدیل تحریمهای اقتصادی بر حکومت خود و در یک کلام «تقیه« است. حتی اگر فرض را بر این بگیریم کە آقای روحانی واقعاً در پی یک سیاست دیگری است و میخواهد حکومت اسلامی را برای مردم ایران و جهان قابل تحمل گرداند، این مهم نە در بضاعت وی است و نە در حوزەی صلاحیتها و اختیارات وی قرار دارد. مواضع وی بههر حال نمیتوانند از دایرەی سیاستهای تعیینشدە از سوی «بیت رهبری» خارج شوند.
2) «اعتدال»: مقصود آقای روحانی از «اعتدال» ظاهراً این است کە برخورد اصلاحطلبان از سویی و بە اصطلاح «اصولگرایان» از سوی دیگر افراطی بودە است و وی میخواهد راە میانی را برود. بنابراین «اعتدال» وی نە اعتدال در اندیشهی سیاسی در کلیت خود، بلکە اعتدال در محدودهی عملکرد تاکنونی حکومت اسلامی است. اندیشەهای سیاسی متفاوت و حتی متضاد در جامعە وجود دارند. هر کدام از آنها نام و عنوانی دارند مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم، سوسیال دمکراسی، ناسیونالیسم، … آیا معلوم است کە این آقا در کجای این درجهبندی قرار میگیرند؟! بر همین مبنا آنجا کە میگویند «مردم بە اعتدال رأی دادند» نیز جعل مینمایند؛ این بحث فعلاً بماند کە ما در ایران هیچگاە با یک انتخاب واقعی روبرو نبودەایم، بلکهانتخاب مردم تنها در میان منتخبین و مطلوبین حکومت بودهاست. این حکومت تازە در برخی موارد این «انتخاب» را نیز اگر باب طبعش نبوده، نپذیرفته است(همانطور کە در انتخابات دورەی قبل شاهد آن بودیم). بە هر حال، در میان تعداد یک رقمی کاندیداها آقای روحانی از حیث اصلاحطلبی، رادیکالترین نامزد بود و نامزدی اصلاح طلبتر از وی اجازەی کاندیدشدن نداشت. و اگر بخشی از مردم بە وی رأی دادند، در واقع بە رادیکالترین رفرمیست موجود در میان کاندیداها رأی دادهاند. لذا از این حیث نیز نمیتوان از «اعتدال» سخن راند. مگر یک اصلاحطلب رادیکالتر از وی هم وجود داشت کهمردم بهوی رأی ندادهباشند؟ دقت شود کە بە کسانی چون رفسنجانی و خاتمی هم اجازەی کاندیدشدن ندادند، هرچند کە ـ اگر انتخاباتی واقعی در میان حکومتیان برگزار میشد ـ بهلحاظ پراکندهشدن آراء اصلاحطلبان چهبسا بە سود محافظەکاران نیز میبود، اما چون تصورشان بر این بود کە این دو در دایرەی حکومت اسلامی قدری متفاوتتر از روحانی عمل میکنند و بههمین خاطر احتمالاً مردم بهآنها رأی میدهند، میبایست در همان مرحلەی نخست جلوی آنها را میگرفتند کە گرفتند. بنابراین «اعتدال» و میانهرویای بهمعنای واقعی کلمهدر کار نبودهاست.
3) «امید»: کاربرد این واژە توسط آقای روحانی در سخنرانیهایش خودافشاگرانهتر از واژەهای دیگر وی است؛ معمولاً کسی بە طرف مقابل خود «امید» میدهد کە در وی یأس و نومیدی ببیند. و از قضا تشخیص وی درست بودە: وی میداند کە مردم امید خود را برای تغییر و تحول مثبت در این حکومت از دست دادەاند و لذا در تلاش است آب رفتە را بە جوی بازگرداند! تصور اینکە وی در این امر موفق خواهد بود، بسیار دشوار است، چە کە تغییر ارکان اصلی این حکومت کە بر استبداد و تحجر و خشونت برپاگردیدە است، از بالا و با کارگردانی خود رژیم چون یک سراب میماند تا «امید»، مگر اینکە یک جنبش عظیم تودەای بالفعل رژیم را جهت خلاصی از سرنگونی خود مجبور بە عقبنشینیهای موردی کند. در فقدان همچون جنبشی در بهترین حالت با سیاست «شل کن و سفت کن» همیشگی حکومت روبرو خواهیم بود.
4) «آپارتاید»: آقای روحانی در سازمان ملل دولت اسرائیل را بطور ضمنی «آپارتاید» نامید. در اینکهحقوق ملت فلسطین توسط دولت اسرائیل زیرپاگذاشتهشده، تصور میکنم کمتر انسان جدی در این جهان ـ با احتساب اسرائیل ـ منکر گردد. اما نباید اجازهداد که«جمهوری» اسلامی در پوشش دفاع از فلسطین و عناد با اسرائیل ماهیت بشدت شووینیستی و فاشیستی خود را پنهان سازد. اسرائیل بههر حال در قیاس با حکومت اسلامی یک ساختار متعارف سیاسی سکولار و کثرتگرا دارد. بیائیم حقوقی را کە دولت «آپارتاید» اسرائیل برای شهروندان خود، برای دگراندیشان و صدالبتە برای مردم فلسطین قائل است، با آنچە حکومت اسلامی در این زمینەها از خود نشان دادە، قیاس کنیم. آیا بر مبنای تعریف آقای روحانی از این واژە بە این استنتاج نخواهیم رسید کە حکومت اسلامی فوقآپارتاید است؟ آیا آنچە دولت یهودی و «صهیونیستی» اسرائیل برای ملت عرب (و مسلمان) فلسطین قائل است، دولت اسلامی ایران دست کم برای مردم عرب (و مسلمان) ایران قائل است؟ ماهیت متفاوت این دو دولت از جملە از آنجا محرز میشود کە حکومت اسلامی فعالان عرب ایرانی را میگیرد و آنها را بە جوخەی اعدام میسپارد. حکومت اسرائیل اما حتی فلسطینیانی را کهبر علیهمردم عادی اسرائیل بهترور دست زدهاند، پس از سالها زندان آزاد میکند و حتی اسلامیستهای میلیتانت محکوم بهارتکاب قتل را هم اعدام نمیکند. در اسرائیل دستکم میتوان بر علیە سیاستهای حکومت در برابر فلسطینیان بطور علنی دست بە اعتراض زد، بدون اینکە اتفاقی برای معترضین بیافتد. آیا در ایران اسلامیهم میتوان بە خیابانها آمد و بە سیاستهای رژیم در مقابل مثلاً مردم عرب ایران اعتراض کرد و بنا را بر این نگذاشت کە معترضین سر از شکنجەگاههای رژیم درمیآورند؟ رژیم اسرائیل باید «آپارتاید» باشد و رژیم ایران مدافع حقوق مردم ایران بدون درنظر داشت دین و مذهب و قوم و جنسیت و باور سیاسی آنها؟!! آیا تاکنون شنیدە شدە کە کسی از حکومت اسرائیل پشت تریبون برود و میلیونها مسلمان را «ولدالزنا» و «حرامزادە» بنامد، آنطور کە برای نمونهحجتالاسلام دانشمند، عضو بیت رهبری خامنەای، در ارتباط با پیروان مذهب سنی کرد؟ بنیانهای فکری رژیم اسلامیتمام مختصات یک رژیم نژادپرست را دارند؛ کافی است نگاهی اجمالی بە قوانین بشرستیزانهی مدنی و کیفری آن بیاندازیم. یک نمونە: چنانچە همسر یک نفر مسلمان متوفی غیرمسلمان باشد، یک ریال از دارایی بە جایی ماندە از شوهر خود ارث نمیگیرد! یعنی مسلماننبودن مساوی است با تبعیض. نمونەی دیگر: شهروند ایرانی برای اینکهبتواند مثلاً با یک مسیحی ازدواج کند، این فرد مسیحی باید برای اینکار مسلمان بشود! تصور کنید کهیک دولت خارجی از شهروندان ایرانی مقیم آن کشور بخواهد برای ازدواج با شهروندان این دولت دین خود را عوض کنند و مثلاً مسیحی شوند!! نمونەی دیگر حال و وضع افغانیها است در ایران: آیا آنچە کە در ایران با مردم افغان میشود، مردمیکە بخشاً حتی در ایران متولد شدەاند و از کمترین حقوق انسانی هم برخوردار نیستند و تازهگیها بر آنها ممنوع شدە کە در استانهای معینی اقامت گزینند و بە پارکهای مشخصی بروند، خود نشانی بر راسیسم رسمی در حکومت اسلامی نیست؟ تحت حاکمیت این حکومت عدەی بیشماری از مردم مدنی کُرد در قارنا و قالاتان و ایندرقاش و جاهای دیگر توسط عدەای فاشیست مذهبی قتلعام شدند، بدون اینکە صدایی از این رژیم برخیزد. چرا؟ چون مقتولین کُرد بودند و سنیمذهب. این رژیم شهرهایی چون مهاباد و سقز و بانە و سنندج را زیر توپ و خمپارە گرفت، کاری کە حتی در مورد عراق کە بخشی از ایران را ویران کرد، انجام نداد. این رژیم بر میلیونها نفر شهروند ایرانی ممنوع نمودهکهبهزبان مادری خود تحصیل کنند و یا دست کم زبان مادری خود را در مدرسهبیاموزند و در موارد متعددی حتی بخشنامهنمودهکهدر مدارس بهکودکان اجازهدادهنشود کهبهزبان مادری خود صحبت کنند! آیا این را چیزی جز شووینیسم و فاشیسم میتوان نام نهاد؟ طبق فقه شیعهجسد فرد مسلمان فارغ از ضرورتها نباید کالبدشکافی شود، اما جسد «کافر» مجاز است. بههمین دلیل در کلینیکهای آموزشی اجساد آفریقائیهای متوفی غیرمسلمان را برای دانشجویان طب کالبدشکافی میکنند! آیا این راسیسم ناب نیست؟ بهلحاظ فقهاسلام و بهتبع آن قوانین ایران هر مسلمانی حق دارد در تمام دنیا برای دین خود تبلیغ کند، اما گردن آنانی را میزنند کهدر بلاد اسلامی، از جملهایران، تبلیغ غیراسلامی کنند! این چهنام دارد؟ ... آیا این رژیم با چنین احوالی جایز است درس ضدنژادپرستی بە مردم جهان بدهد؟ رژیم حاکم بر ایران نهتنها در وجه سیاسی، نهتنها در وجهفرهنگی، نهتنها در وجهدینی، نهتنها در وجهمذهبی، بلکهدر وجهجنسیتی نیز یک رژیم آپارتاید است. تنها یک نمونه:طبق ماده 220 قانون مجازات حکومت اسلامی اگر پدر و یا جّد پدری فرزند و یا نوهی خود را بکشد، این کشتنقتل محسوب نمیشود و قاتل قصاص نمیگردد و فقط شلاق میخورد و خونبها پرداخت مینماید و اگر مقتول دختر یا زن باشد، خونبهای او نصف خونبهای پسر یا مرد میگردد. در همین روزها تصویب گردید کهمیتوان با پسرخواندهو دخترخواندهی خود ازدواج نمود. این یکی دیگر «آپارتاید» جنسی هم نیست، توحش جنسی است.
5) «صلح»: مضحک همچنین سخنان آقای روحانی در مورد «صلح» بود. رژیمی کە سرتاپایش ارگانهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی است و عملاً از دو ارتش موازی و منظم برخوردار است؛ رژیمی کهدر برخورد با حقطلبی مناطقی چون کردستان و بلوچستان چیزی جز منطق سلاح و کشت و کشتار نمیشناسد و بر همین مبنا از همان ابتدا موجد جنگ در این مناطق بودهاست؛ رژیمی کە هر صدای آزادیخواهی را با سرب و آتش و طناب پاسخ میدهد وهیچ مخالفی از معرض یورش ارگانهای پلیسی وی در امان نمیماند؛ رژیمی کە درس «آمادگی دفاعی» حتی بە محصلین خردسال خود میدهد و محکومین بهاعدام را در میادین بهدار میآویزد، مراسم علنی سنگسار و شلاقزنی راهمیاندازد، سینهزنی و قمهکشی راهمیاندازد و بدین ترتیب خود در جامعهخشونت پراکنی میکند؛ رژیمی کە بههر بهائی، حتی بهقیمت تحریمهای اقتصادی بر علیهایران و جنگ با غرب و اسرائیل، در پی سلاح ویرانگر اتمی است؛ رژیمی کە بهارتجاعیترین و نظامیگراترین گروههای اسلامیست بە لحاظ تبلیغی و تسلیحاتی و مالی کمک میکند؛ رژیمی کە همدست جنایتکاران جنگی چون حاکمان رژیم بعث سوریە است؛ رژیمی کە با سپاە «قدس» خود در کشورهای دیگر دخالت نظامی میکند؛ رژیمی که بنیانگذارش جنگ را «موهبت الهی» میخواند، هواخوانش شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سر میدادند وسالها جنگ با عراق را بیمورد ادامهداد (تا کربلا و قدس را فتح کند!)؛ رژیمی کهرهبر آن پذیرش قطعنامهی آتشبس سازمان ملل و قطع خونریزی را «جام زهر» مینامید؛ رژیمی کە هموارە در تلاش بودە کە مانع صلح فلسطین و اسرائیل شود؛ رژیمی کە جنگ و جبهههمزاد وی بودهو در یک کلام مظهر خشونتگرایی و نظامیگری است، رئیس جمهورش دم از «صلح» میزند! اگر واژەها زبان میداشتند، ....
6) «تروریسم»: آقای روحانی رئیس سازمان ملل را مورد مواخذە قرار میدهند کە چرا «ترور دانشمندان ایران» را محکوم نکردە است. بر عام و خاص روشن است کە یکی از منابع و محورهای اصلی ترور و تروریسم در جهان همین حکومت اسلامی بودە است. رژیم اسلامی از گروههای تروریستی حمایت مالی، تبلیغی و تسلیحاتی و لجستیکی میکند، آنها را حتی در پادگانهای خود تعلیم نظامی و تروریستی میدهد و بدین ترتیب شریک جرم گروههای تروریستی جهان است؛ رژیم حتی خود عامل اصلی و مستقیم عملیات تروریستی بر علیە برخی از کشورها و محافل جهان بودە است؛ رژیم صدها نفر از فعالین سیاسی و مخالفین خود را در کشورهای دیگر ترور نمودە است ؛ رژیم مخالفان خود را حتی در داخل کشور نیز بطور فجیعی ترور نمودە است ؛ رژیم با اعدام هزاران هزار نفر از فرزندان این کشور وسیعترین ترورها را کردهاست؛ در چنین شرایطی واقعاً وقاحت محض است انگشت اتهام را در این زمینە متوجە دیگران نمود. اسرائیل دست کم نهیک فلسطینی ـ حتی اگر متهم و محکوم بهترور و قتل بودهباشد ـ را اعدام نمودە و نهیک دگراندیش سیاسی خود را. اسرائیل سالهاست با فلسطین در حال مذاکرهاست. رژیم اسلامی اما رهبران کُرد را دعوت بهمذاکرهکرد، اما آنها را در حین مذاکرهآماج گلولههای تروریستهای خود قرار داد. این حکومت آنانی را که در اسرائیلبرای نمونهاتوبوس کودکان را منفجر میکنند، در میادین عمومی بمبگذاری میکنند، از مناطق خود با راکت مردم و شهرهای اسرائیل را زیر آتش میگیرند، «شهادتطلبان فلسطینی» مینامد، اما مخالفین حتی مدنی خود را «محارب»، «عضو گروهک»، «وابستهبهبیگانه«، «ضدانقلاب»، «تروریست» و غیرهنامگذاری میکند. نفس این ادبیات نشان میدهد کهاین رژیم چهقرابت زیادی با تروریسم دارد. رژیم اسلامی در زمینهی اعدام مخالفان خود کە شنیعترین نوع ترور و قتل است، با کشور چین ـ کە جمعیت آن بیش از ٢٠ برابر ایران است ـ مسابقە گذاشتە است. حال میآید با این کارنامهبر ضد تروریسم موعظهمیخواند. واقعاً که...
7) «تحریم»: آقای روحانی همچنین تحریمها را غیرانسانی قلمداد نمودند، درحالیکهخود وی بر این آگاه است کە مدتهای مدیدی بخشی از شهرهای کردستان تحت نە تنها تحریم، بلکە همچنین محاصرەی حکومت اسلامی قرار داشت. هیچگاە توپباران و خمپارەباران شهرم مهاباد همراە محاصرەی آن توسط «حکومت عدل علی» را فراموش نمیکنم، شهری کە نە سلاح اتمی میساخت، نە پایگاە نظامیبود و نە منبع پشتیبانی از تروریسم بینالمللی. واقعاً اگر آقای روحانی ذرەای شرم و صداقت در خود سراغ میدید، نمیبایست با سابقهای کهاز حکومت میلیتاریستی و جنگطلب اسلامیاش در دست است، تحریمها علیهرژیمش را ضدانسانی میخواند، چه کهبا این ملاک میتوان حکومت وی را ضدبشریتر نشان داد (حکومت اسلامی مانع رسیدن آذوقهبهمناطق و شهرهای کردستان میشد، درحالیکه غرب مانع رسیدن مواد غذایی و دارویی و غیرهبهایران نشدهاست، بلکهتنها برخی از معاملات بانکی و نفتی رژیم را کهبیربط بهبرنامههای هستهای وی نبودهاند، قدری مسدود نمودهاست).تحریمهای اقتصادی از قضا نرمترین شیوهو کمترین حد از مجازات این حکومت میباشند. شایستهاست کهسران این رژیم در دادگاهبینالمللی لاههبخاطر جنایت علیهبشریت مجازات شوند.
8) «مدارا»: کسی حکومت اسلامی را نشناسد، از اشارەی آقای روحانی تصور میکند کە این حکومت عین مسامحە و شکیبایی است! اینکههزاران زندانی اسیر داریم و دهها هزار اعدامی دگراندیش سیاسی و فلسفی، اینکهصرف مخالفت با حکومت اسلامی محاربە و مفسدفی الارض نامیدە میشود و محارب شایان مجازات اعدام، اینکهدر حکومت «ناب محمدی» کسی اجازەی ترک دین خود را ندارد و هر «مرتدی» با خطر اعدام روبرو میشود، اینکههیج حزب و ارگان مطبوعاتی آزاد و مستقلی در ایران تحمل نمیشود، اینکهبە مردم خودمان تنها چنگ و دندان نشان دادە میشود، اینکهاز نظر حاکمان تئوکرات با چند تار موی زنان بیضهی «اسلام عزیز» بهخطر میافتد، ... اینها تنها در قاموس حکومت اسلامی در چهارچوب مدارا جایی میگیرند. کافی است کهنوع «مدارا»ی بنیانگذار رژیم با زندانیان سیاسی ایران و با مردم کردستان را از نظر بگذرانیم، تا درک کنیم کهمفاهیم رژیمی چقدر مسخشدهو مضحک هستند.
از «مدارا»ی خمینی با زندانیان جوان و نوجوانی کهاسیر رژیم شدهبودند:
«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها [...] که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و [...] رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. ... این جنایتکارها که در بازداشت هستند متهم نیستند، بلکه جرمشان محرز است؛ باید فقط هویت آنها را ثابت کرد و بعد آنها را کشت. اصلا نیاز به محاکمه آنها نیست. هیچگونه ترحمی در مورد آنها مورد ندارد. اگر ما اینها را نکشیم، هر یکیشان که بیرون میرود آدم میکشد. با چند سال زندان کار درست نمی شود، این عواطف بچگانه را کنار بگذارید. ... راجع به دادگاه انقلاب و راجع به کارهایی که مربوط به دادگاه انقلاب است، من نمیگویم که باید اینجا سستی بشود. اینجا باید با جدیت جلویش گرفته بشود. باید جلوی این فسادها گرفته بشود. حالا بگیرند نگه دارند تربیت کنند، اگر واقعاً مستحق حدود شرعی هستند حدود شرعی را جاری بکنند...»
از «مدارا»ی خمینی با مردم کردستان کهتن بهحاکمیت ارتجاعی و استبدادی وی نمیداد:
«من بهدولت و ارتش و ژاندارمری اخطار میکنم، اگر با توپها و تانکها و قوای مجهز تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسئول میدانم. من بعنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور میدهم که فوراً با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگانهای ارتش و ژاندارمری دستور میدهم که بی انتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکتت کند و به دولت دستور میدهم وسائل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کند.تا دستور ثانوی، من مسئول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی میدانم و در صورتیکه تخلف از این دستور نمایند با آنان عمل انقلابی میکنم. مکرر از منطقه اطلاع میدهند که دولت و ارتش کاری انجام ندادهاند. من اگر تا 24 ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمری را مسئول میدانم. ...»
این فتوای خمینی در مرداد 1358 برای حملهبهکردستان بود. خمینی بر علیه رژیم سلطنتی فتوای جهاد نداد، حکومتش هشت سال با رژیم بعث صدام جنگید، بر علیهعراق فتوای جهاد نداد، ولی بر علیه مردم کردستان فرمان کشتار در راهخدا را داد. این نخستین «مدارا»ی نوع حکومت اسلامی بود، اما آخرین آن نبود. این «مدارا» بعدها با بمباران شهرها، اعدام جوانان کردستان و ترور رهبران کردستان در حین مذاکرهبا آنها تداوم یافت.
9) «دمکراسی»: آقای روحانی از «دمکراسی» و رأی مردم دم میزنند (!!)، درحالیکهحکومت وی چهاز حیث بنیانهای فکری و چهاز لحاظ ساختاری کمترین قرابتی با دمکراسی ندارد. اگر بخواهیم از بحثهای تجریدی در مورد دمکراسی پرهیز کنیم، باید خلاصهوار بگوئیم کهدمکراسی چیزی نیست جز حکومت برآمدهاز مردم. در دمکراسی ارادهای بالاتر و مشروعتر از ارادهی مردم وجود ندارد. در جامعههمیشهباید ساختارها و مکانیسمهایی وجود داشتهباشند کهبتوان در چهارچوب و بهکمک آنها حاکمان را تعویض نمود. حقوق اقلیتها (نظری، اتنیکی، ...) و حقوق زنان نقش کلیدی در دمکراسی دارند. بدون تفکیک صلاحیتها، بدون تقسیم عمودی و افقی قدرت سیاسی، بدون احزاب آزاد و رسانههای همگانی مستقل، بدون آزادی بیان و اجتماعات، ... سخن گفتن از دمکراسی بیمعنی است. و دقیقاً چنین ملزوماتی با ساختار سیاسی حکومت اسلامی بیگانهاست. دمکراسی حتی مورد تقبیح بدون تعارف شخص شخیص خمینی نیز قرار گرفتە است. در یک بند قانون اساسی رژیم هم بە حق سخنی از دمکراسی نیامدهاست. اما آقای روحانی آن را دوبارە کشف نمودە و چاشنی نطقهایش میکند. آخر ولایت فقیە و دمکراسی؟!! آخر ممنوعیت احزاب و دمکراسی؟!! آخر بستەشدن روزنامەهای دگراندیش و دمکراسی؟!! آخر «جمهوری اسلامی، آری یا نه» و دمکراسی؟ آخر اعدام دگراندیشان سیاسی و دمکراسی؟!! آخر قوانین قرون وسطایی و دمکراسی؟!! آخر قصاص و سنگسار و شلاقزنی و دمکراسی؟!! آخر ظلم بر مردم کردستان و کشتار آنان و ترور رهبران آن و دمکراسی؟!! آخر ستم بر زنان و دمکراسی؟ و لابد میلیونها ایرانی از فرط دمکراسی بە خارج از کشور پناهندە شدەاند و زندگی در غربت و مهاجرت را بە زندگی در مدینەی فاضلەی «جمهوری» اسلامی ترجیح دادەاند ! در ایران از «انتخابات مهندسیشده« سخن راندهمیشود. مقصود از آن هم در واقع هدایت و کنترل روند و دستیابی بهنتیجهی مطلوب آن است. اینجا نیز چون بسیاری اوقات با یک چرخش قلم از واژهی مثبت «مهندسی» برای پوشاندن یک عمل منفی استفادهمیشود. در ایران نظر مردم را نمیخواهند، برگهیرأی وی را میخواهند و ایستادن وی جلو صندوق رأی. در این رژیم میزان هیچگاهرأی مردم نبودهاست. هیچ موقع ملزومات دمکراسی و انتخابات واقعی و آزاد در ایران فراهم نبودهاست. بهیاد دارم دکتر قاسملو از سوی مردم استان آذربایجان غربی انتخاب شدهبود کهبهمجلس خبرگان بررسی نهائی قانون اساسی برود. خلخالی کهاز سوی خمینی مأمور کشتار مردم کردستان شدهبود، خود میگوید کهآنها برایش برنامهچیدهبودند کهبهمحض آمدن دکتر قاسملو، وی را بگیرند و اعدامش کنند! این یعنی «دمکراسی» و احترام بهرأی مردم در حکومت سنخ «جمهوری اسلامی ایران». این حکومت نهتنها هیچ همخوانی با دمکراسی ندارد، بلکهبدترین نوع استبداد، یعنی استبداد توتالیتر مذهبی هم است. حقوق بشر برای روحانیون حاکم چهار شاهی نمیارزد. فهرست موارد نقض حقوق بشر توسط این رژیم هر سال طولانیتر میشود. هیچ عرصهای از اجتماع، هیچ حوزهی عمومی و حتی حریم خصوصی نیست کهبهنحوی از انحا مورد تجاوز حکومت اسلامی قرار نگرفتهباشد. دمکراسی پیشکششان؛ در این مملکت نمیتوان فارق از زورگویی حاکمان بهراحتی لباس پوشید، ورزش نمود، تفریح کرد، در مراسم عروسی شرکت کرد، موسیقی گوش داد، در یک کلام شادی نمود. تازهگیها از مردم خواستهشدهکهدر هر موضوعی کهدلشان میخواهد بدون ذکر نامشان بر علیههم جاسوسی کردهو باشمارههایی کهدر سطح وسیع و ابعاد بزرگ بر در و دیوار شهرها نقاشی کردهاند، بهرژیم گزارش بدهند! گویی رژیم از ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی کم آوردهو میخواهد از این طریق مخالفان سیاسی خود را بدام بیاندازد و مردم را کنترل کند. این یعنی جاسوسی مردم بر علیهمردم در حکومت «مردمی» سنخ «جمهوری» اسلامی! این یعنی «دمکراسی» نوع حکومت اسلامی کهخمینی پایهگذارش بود.
در این روزها بازار خمینیشناسی و کشف دمکراسیخواهی خمینی در ایران گرم شدهاست. خوب است فرازهایی از نطقهای «داهیانهی» آقای خمینی را با همان ادبیات خودش نقل کنیم:
«آنهایی که فریاد میزنند باید دموکراسی باشد، اینها مسیرشان غلط است. ما اسلام میخواهیم. ... در انقلابی که در ایران حاصل شد در سرتاسر این مملکت فریاد مردم این بود که ما اسلام میخواهیم. این مردم قیام نکردند که مملکتشان دموکراسی باشد... به آنها که از دموکراسی حرف میزنند گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. میخواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند. ما قلمهای ... آنهایی را که صحبت ملی و دموکراتیک و اینها را میکنند میشکنیم. ... آنهایی که به اسم دموکراسی، یا اسم دموکرات میخواهند مملکت را به فساد و تباهی بکشند، اینها باید سرکوب شوند. ملت آنها را سرکوب خواهد کرد. کاری نکنید که باب غضب باز شود. ... شما روشنفکر هستید و آزادی همه چیز، از جمله آزادی فحشا را میخواهید. ... من انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم، تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم و یک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفان تشکیل میدادیم و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم. ... یک نفر آدمی که یک مملکت یا گروه را فاسد میکند، قابل اصلاح نیست. این را باید برای تهذیب جامعه نابود کرد. این غده سرطانی را باید از جامعه دور کرد و دورکردنش هم به این است که اعدامش کنند. ... یکی از اینها آمده بود گریه میکرد که چرا بعضی از اینها را میکشند؟ اینها باز توجه ندارند که ... اگر ما بخواهیم مسامحه کنیم در قضاوت، تا آخر گرفتار هستیم. ما با هیچ کس قوم و خویشی نداریم. ما مطیع اسلام هستیم و احکام اسلامی را میخواهیم جاری کنیم. ... ما دیگر نمیتوانیم آن آزادی را که قبلا دادیم بدهیم و نمیتوانیم این احزاب کار خودشان را ادامه بدهند. ما شرعا نمیتوانیم مهلت بدهیم. شرعا جایز نیست که مهلت بدهیم. ما آزادی دادیم و خطا کردیم. با این حیوانات درنده نمیتوانیم با ملایمت رفتار بکنیم. دیگر نمیگذاریم هیچ نوشتهای از اینها در هیچ جای مملکت پخش شود. تمتم نوشتههایشان را از بین میبریم. با اینها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار خواهیم کرد. ... آقایان بعضیشان میگویند: مساله ولایت فقیه، اگر یک مساله تشریفاتی باشد مضایقه نداریم، اما اگر بخواهد دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم. اگر متوجه به لازم این معنا باشند، مرتد میشوند. ... هرکه به رسول خدا اهانت کند، هرکه به ائمه هدی اهانت کند، واجب القتل است. ... قیام کردن بر خلاف حکومت اسلامی، جزایش جزای بزرگی است. قیام بر ضد حکومت اسلامی در حکم کفر است. بالاتر از همه معاصی است. همان بود که معاویه قیام میکرد، حضرت امیر قتلش را واجب میدانست. ... آنکه ... اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود...»
جداً چنین سخنانی را میتوان بهیک انسان دمکرات منتسب نمود یا یک آدم جنونگرفتهو تشنهی خون؟
تمایز دمکراسی غربی با حکومت ولایی را همچنین میتوان با همین سخنرانیهای رؤسای بهاصطلاح «جمهور» ایران در آمریکا سنجید: درحالیکهرژیم ایران انبوهی از سایتهای انترنتی را فیلتر و مسدود میکند و تحت عنوان «مقابلهبا تهاجم فرهنگ منحط غربی» حتی بهقیمت آسیبرسانی بهسلامت مردم ایران بر روی تلویزیونهای ماهوارهای خارج از کشور پارازیت میفرستد، تا مانع از اطلاعاترسانی بهمردم ایران شود و صدایی غیرحکومتی بهایران نرسد، خاتمیها و احمدینژادها و روحانیها هر سالهبهآمریکا میآیند و در آن ـ آن هم نهتنها از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل ـ آزادانهبهتبلیغ برای نظام سیاسی متبوع خود میپردازند. کسی هم این پدیدهرا غیرطبیعی و قابل نکوهش معرفی نمیکند. اما آیا قابل تصور است کهرهبر یک کشور غربی بهایران برود، در یک کنفرانس بینالمللی کهدر آنجا برگزار میشود، سخنرانی کند، خارج از آن هم مصاحبهپشت مصاحبه ترتیب دهد، سخنرانی پشت سخنرانی داشتهباشد، آزادانهبا مردم ایران ارتباط بگیرد و بهتبلیغ نظام سیاسی خود بپردازد و در این رهگذر نظام سیاسی ایران را مورد انتقاد قرار دهد؟! در ایرانِ حکومت اسلامی خبرنگاران خارجیهم نمیتوانند بدون مجوز از حکومت آزادانهبهمناطق ایران سفر و گزارش تهیهکنند، چهرسد بهاینکهسیاستمدار کشوری خارجی بتواند آزادانهنطق ایراد کند. این همان «دمکراسی» مورد نظر آقای روحانی است.
10) «مرگ بر آمریکا»: آقای روحانی میگویند کهتنش با آمریکا نمیخواهند و آقای رفسنجانی گفتهاندکهخمینی موافق برداشتن شعار «مرگ بر آمریکا» بودهاست. میدانیم کهشعار «مرگ بر» این و «مرگ بر» آن یکی از مختصات اصلی و همیشگی این رژیم بودهاست. این رژیم اساساً بدون عربدهکشان «مرگ بر ...»گو و بدون نوشتن شعارهای «مرگ بر ...» («مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل»، «مرگ بر انگلیس»، «مرگ بر ضد ولایت فقیه«، «مرگ بر صدام یزید کافر»، «مرگ بر منافق»، «مرگ بر دمکرات»... و این اواخر «مرگ بر موسوی و کروبی فتنهگر») بر در و دیوارهایش قابل تصور نیست. تصور کنید در پارلمان کشوری عادی نمایندگان مثلاً «مردم» بیایند و بر علیهنامزدهای ریاست جمهوری خشمآلود و کف بر دهان شعار «مرگ بر» آنها سر بدهند! این فقط از این حکومت مرگآور برمیآید و بس. وانگهی، خمینی تا آخرین روزهای حیات طولانیاش تقریباً هر چند روز یکبار سخنرانی و در مورد زمین و زمان اظهارنظر میکرد. پرسش اینجاست که پس چرا یک بار هم اشارهای بهموضوع برداشتن شعار «مرگ بر آمریکا» ننمود کهبازار عربدهکشی جلوی نشیمنگاهش پایان یابد و مردم ایران چنین هزینههای بالایی بابت این بیتمدنی، خشونتپراکنی و توحش را ندهند. مگر مافوق وی هم در این رژیم وجود داشت؟ وی همانطور کهجام زهر «آتشبس» با عراق را نوشید، عراقی کهسرچشمهی مصیبتهای عظیمی برای ایران بود، میتوانست با نوشیدن جرعهای بیشتر زهر بساط «مرگ بر» این «شیطان بزرگ» و آن «گروهک» صغیر را برچیند. اما اینکار را نکرد؛ وی نان این «مرگ بر» گفتنها را میخورد. لذا تا زمانی کهرژیم پابرجاست نمیتوان انتظار «مرگبر» این و آن گفتن را از وی نداشت. فلسفهی وجودی رژیم اساساً بدون این نفرینها زیر سوال میرود. از این گذشته، این نگرانی وجود دارد کهرژیم اگر از شعار «مرگ بر آمریکا» دست بردارد و فشار بینالمللی بر وی برداشتهشود، رویکرد مرگآفرین خود را بیش از پیش متوجهمردم ایران کند و دوبارهدر سطح وسیعی بهجان مردم معترض بهویژهدر زندانها بیافتد. و در ارتباط با تتشی کهمورد نظر آقای روحانی است میتوان گفت کهاین رژیم بر مبنای تنش با جهان بنا شده است. اگر این مختصهرا از وی بگیرند، لخت و عریان میشود. از این گذشتهدفاع رژیم از تروریسم بینالمللی، دنبالکردن برنامهی هستهای و شاخ و شانهکشیدن آن برایاسرائیل موضوعاتی هستند کهنمیتوانند تنش با غرب را بههمراهنداشتهباشند. بر فعالین ایرانی در داخل و خارج کشور است کهبهاین فهرست نقض حقوق بشر در ایران هم افزودهشود.
با عنایت بهآنچهشرحش رفت، ترمنولوژی جدید دولت آقای روحانی را ـ بهسبب تعارض آن با واقعیات سرسخت جامعهو ارکان و ایدئولوژی نظام سیاسی حاکم بر ایران ـ نمیتوان چیزی جز تردستی رِتوریک و «تقیه»یهماهنگ شدهبا آقای خامنهای قلمداد نمود.
پایان
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد
ادامەی قسمت اول
چهار) حسن روحانی و ترمنولوژی دماگوژیک
آقای حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر با شعار «تدبیر و امید» بە میدان آمد. از آن زمان این دو واژە در کنار شعار «اعتدال» شاەبیت نطقهای وی را تشکیل میدهند. جا دارد از منظر معناشناسی هم نظری بە این واژەها و برخی دیگر از ترمهای بکار رفتە از سوی وی ـ برای نمونهـ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بیافکنیم و رژیم را با محک این مفاهیم بسنجیم:
1) «تدبیر»: این رژیم بهاستثنای سالهای نخست بهحاکمیترسیدنش و دوران هشت سالهی دیوانگی دکتر محمود احمدینژاد هموارهدوگانهبرخورد نموده؛ از سویی فریبکاری و مسامحهگری با غرب و از سویی دیگر خشونتگرایی با مردم. لبخند رژیم برای غرب موازی بودهاست با خشم و غضب در مقابل مردم خودی. بهگفتهی مصباح یزدی ـ كهدر کنار حسین شریعتمداری بنامترین ئئوریپرداز راستگرای رژیم است ـ، سخن خود خمینی نیز در مقابل مردم ایران و جهان یکی نبودهاست. وی میگوید: آنگاهکهخمینی از سوی خبرنگاران خارجی مورد پرسش قرار میگرفت، از «حاکمیت بر پایهی رأی مردم» سخن میراند، اما در مقابل مردم ایران از «ولایت فقیه». و این نه«تدبیر»، بلکهشارلاتانیسم است که در ترمنولوژی مذهبیشان«تـقـیـه»نام دارد. «تدبیر» در قاموس حکومت اسلامی یعنی پیشبرد همان سیاست خشن با سالوسی در مقابل غرب («دیپلوماسی نرم» و «نرمش قهرمانانه« (!!)) و چنگ و دنداننشاندادن بهنارضیان در داخل. بیم آن میرود کهاین حکومت همانند زمانی کهقطعنامهی آتشبس با عراق را پذیرفت و بلافاصلهچندین هزار نفر از بهترین فرزندان این مردم را کشتار نمود، این بار نیز کرنشش در مقابل غرب با تضییقات و سرکوب بیشتر در داخل همراهگردد. بههر حال خود آقای روحانی نیز ادعا نکردهکه«تدبیر» وی شامل تغییر ضدارزشها و سیاستهای اصلی این رژیم میشود. لذا با شناخت ٣٤ سالە از این حکومت نمیتوان بنا را بر این نگذاشت کە مقصود آقای روحانی از «تدبیر» نە تغییر راهبرد، بلکە تغییر راهکار خشن کنونی و بکارگیری شگردهای دیگر جهت پوشاندن برنامههای اتمی آن، مهار فشار بینالمللی در این زمینهو تعدیل تحریمهای اقتصادی بر حکومت خود و در یک کلام «تقیه« است. حتی اگر فرض را بر این بگیریم کە آقای روحانی واقعاً در پی یک سیاست دیگری است و میخواهد حکومت اسلامی را برای مردم ایران و جهان قابل تحمل گرداند، این مهم نە در بضاعت وی است و نە در حوزەی صلاحیتها و اختیارات وی قرار دارد. مواضع وی بههر حال نمیتوانند از دایرەی سیاستهای تعیینشدە از سوی «بیت رهبری» خارج شوند.
2) «اعتدال»: مقصود آقای روحانی از «اعتدال» ظاهراً این است کە برخورد اصلاحطلبان از سویی و بە اصطلاح «اصولگرایان» از سوی دیگر افراطی بودە است و وی میخواهد راە میانی را برود. بنابراین «اعتدال» وی نە اعتدال در اندیشهی سیاسی در کلیت خود، بلکە اعتدال در محدودهی عملکرد تاکنونی حکومت اسلامی است. اندیشەهای سیاسی متفاوت و حتی متضاد در جامعە وجود دارند. هر کدام از آنها نام و عنوانی دارند مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم، سوسیال دمکراسی، ناسیونالیسم، … آیا معلوم است کە این آقا در کجای این درجهبندی قرار میگیرند؟! بر همین مبنا آنجا کە میگویند «مردم بە اعتدال رأی دادند» نیز جعل مینمایند؛ این بحث فعلاً بماند کە ما در ایران هیچگاە با یک انتخاب واقعی روبرو نبودەایم، بلکهانتخاب مردم تنها در میان منتخبین و مطلوبین حکومت بودهاست. این حکومت تازە در برخی موارد این «انتخاب» را نیز اگر باب طبعش نبوده، نپذیرفته است(همانطور کە در انتخابات دورەی قبل شاهد آن بودیم). بە هر حال، در میان تعداد یک رقمی کاندیداها آقای روحانی از حیث اصلاحطلبی، رادیکالترین نامزد بود و نامزدی اصلاح طلبتر از وی اجازەی کاندیدشدن نداشت. و اگر بخشی از مردم بە وی رأی دادند، در واقع بە رادیکالترین رفرمیست موجود در میان کاندیداها رأی دادهاند. لذا از این حیث نیز نمیتوان از «اعتدال» سخن راند. مگر یک اصلاحطلب رادیکالتر از وی هم وجود داشت کهمردم بهوی رأی ندادهباشند؟ دقت شود کە بە کسانی چون رفسنجانی و خاتمی هم اجازەی کاندیدشدن ندادند، هرچند کە ـ اگر انتخاباتی واقعی در میان حکومتیان برگزار میشد ـ بهلحاظ پراکندهشدن آراء اصلاحطلبان چهبسا بە سود محافظەکاران نیز میبود، اما چون تصورشان بر این بود کە این دو در دایرەی حکومت اسلامی قدری متفاوتتر از روحانی عمل میکنند و بههمین خاطر احتمالاً مردم بهآنها رأی میدهند، میبایست در همان مرحلەی نخست جلوی آنها را میگرفتند کە گرفتند. بنابراین «اعتدال» و میانهرویای بهمعنای واقعی کلمهدر کار نبودهاست.
3) «امید»: کاربرد این واژە توسط آقای روحانی در سخنرانیهایش خودافشاگرانهتر از واژەهای دیگر وی است؛ معمولاً کسی بە طرف مقابل خود «امید» میدهد کە در وی یأس و نومیدی ببیند. و از قضا تشخیص وی درست بودە: وی میداند کە مردم امید خود را برای تغییر و تحول مثبت در این حکومت از دست دادەاند و لذا در تلاش است آب رفتە را بە جوی بازگرداند! تصور اینکە وی در این امر موفق خواهد بود، بسیار دشوار است، چە کە تغییر ارکان اصلی این حکومت کە بر استبداد و تحجر و خشونت برپاگردیدە است، از بالا و با کارگردانی خود رژیم چون یک سراب میماند تا «امید»، مگر اینکە یک جنبش عظیم تودەای بالفعل رژیم را جهت خلاصی از سرنگونی خود مجبور بە عقبنشینیهای موردی کند. در فقدان همچون جنبشی در بهترین حالت با سیاست «شل کن و سفت کن» همیشگی حکومت روبرو خواهیم بود.
4) «آپارتاید»: آقای روحانی در سازمان ملل دولت اسرائیل را بطور ضمنی «آپارتاید» نامید. در اینکهحقوق ملت فلسطین توسط دولت اسرائیل زیرپاگذاشتهشده، تصور میکنم کمتر انسان جدی در این جهان ـ با احتساب اسرائیل ـ منکر گردد. اما نباید اجازهداد که«جمهوری» اسلامی در پوشش دفاع از فلسطین و عناد با اسرائیل ماهیت بشدت شووینیستی و فاشیستی خود را پنهان سازد. اسرائیل بههر حال در قیاس با حکومت اسلامی یک ساختار متعارف سیاسی سکولار و کثرتگرا دارد. بیائیم حقوقی را کە دولت «آپارتاید» اسرائیل برای شهروندان خود، برای دگراندیشان و صدالبتە برای مردم فلسطین قائل است، با آنچە حکومت اسلامی در این زمینەها از خود نشان دادە، قیاس کنیم. آیا بر مبنای تعریف آقای روحانی از این واژە بە این استنتاج نخواهیم رسید کە حکومت اسلامی فوقآپارتاید است؟ آیا آنچە دولت یهودی و «صهیونیستی» اسرائیل برای ملت عرب (و مسلمان) فلسطین قائل است، دولت اسلامی ایران دست کم برای مردم عرب (و مسلمان) ایران قائل است؟ ماهیت متفاوت این دو دولت از جملە از آنجا محرز میشود کە حکومت اسلامی فعالان عرب ایرانی را میگیرد و آنها را بە جوخەی اعدام میسپارد. حکومت اسرائیل اما حتی فلسطینیانی را کهبر علیهمردم عادی اسرائیل بهترور دست زدهاند، پس از سالها زندان آزاد میکند و حتی اسلامیستهای میلیتانت محکوم بهارتکاب قتل را هم اعدام نمیکند. در اسرائیل دستکم میتوان بر علیە سیاستهای حکومت در برابر فلسطینیان بطور علنی دست بە اعتراض زد، بدون اینکە اتفاقی برای معترضین بیافتد. آیا در ایران اسلامیهم میتوان بە خیابانها آمد و بە سیاستهای رژیم در مقابل مثلاً مردم عرب ایران اعتراض کرد و بنا را بر این نگذاشت کە معترضین سر از شکنجەگاههای رژیم درمیآورند؟ رژیم اسرائیل باید «آپارتاید» باشد و رژیم ایران مدافع حقوق مردم ایران بدون درنظر داشت دین و مذهب و قوم و جنسیت و باور سیاسی آنها؟!! آیا تاکنون شنیدە شدە کە کسی از حکومت اسرائیل پشت تریبون برود و میلیونها مسلمان را «ولدالزنا» و «حرامزادە» بنامد، آنطور کە برای نمونهحجتالاسلام دانشمند، عضو بیت رهبری خامنەای، در ارتباط با پیروان مذهب سنی کرد؟ بنیانهای فکری رژیم اسلامیتمام مختصات یک رژیم نژادپرست را دارند؛ کافی است نگاهی اجمالی بە قوانین بشرستیزانهی مدنی و کیفری آن بیاندازیم. یک نمونە: چنانچە همسر یک نفر مسلمان متوفی غیرمسلمان باشد، یک ریال از دارایی بە جایی ماندە از شوهر خود ارث نمیگیرد! یعنی مسلماننبودن مساوی است با تبعیض. نمونەی دیگر: شهروند ایرانی برای اینکهبتواند مثلاً با یک مسیحی ازدواج کند، این فرد مسیحی باید برای اینکار مسلمان بشود! تصور کنید کهیک دولت خارجی از شهروندان ایرانی مقیم آن کشور بخواهد برای ازدواج با شهروندان این دولت دین خود را عوض کنند و مثلاً مسیحی شوند!! نمونەی دیگر حال و وضع افغانیها است در ایران: آیا آنچە کە در ایران با مردم افغان میشود، مردمیکە بخشاً حتی در ایران متولد شدەاند و از کمترین حقوق انسانی هم برخوردار نیستند و تازهگیها بر آنها ممنوع شدە کە در استانهای معینی اقامت گزینند و بە پارکهای مشخصی بروند، خود نشانی بر راسیسم رسمی در حکومت اسلامی نیست؟ تحت حاکمیت این حکومت عدەی بیشماری از مردم مدنی کُرد در قارنا و قالاتان و ایندرقاش و جاهای دیگر توسط عدەای فاشیست مذهبی قتلعام شدند، بدون اینکە صدایی از این رژیم برخیزد. چرا؟ چون مقتولین کُرد بودند و سنیمذهب. این رژیم شهرهایی چون مهاباد و سقز و بانە و سنندج را زیر توپ و خمپارە گرفت، کاری کە حتی در مورد عراق کە بخشی از ایران را ویران کرد، انجام نداد. این رژیم بر میلیونها نفر شهروند ایرانی ممنوع نمودهکهبهزبان مادری خود تحصیل کنند و یا دست کم زبان مادری خود را در مدرسهبیاموزند و در موارد متعددی حتی بخشنامهنمودهکهدر مدارس بهکودکان اجازهدادهنشود کهبهزبان مادری خود صحبت کنند! آیا این را چیزی جز شووینیسم و فاشیسم میتوان نام نهاد؟ طبق فقه شیعهجسد فرد مسلمان فارغ از ضرورتها نباید کالبدشکافی شود، اما جسد «کافر» مجاز است. بههمین دلیل در کلینیکهای آموزشی اجساد آفریقائیهای متوفی غیرمسلمان را برای دانشجویان طب کالبدشکافی میکنند! آیا این راسیسم ناب نیست؟ بهلحاظ فقهاسلام و بهتبع آن قوانین ایران هر مسلمانی حق دارد در تمام دنیا برای دین خود تبلیغ کند، اما گردن آنانی را میزنند کهدر بلاد اسلامی، از جملهایران، تبلیغ غیراسلامی کنند! این چهنام دارد؟ ... آیا این رژیم با چنین احوالی جایز است درس ضدنژادپرستی بە مردم جهان بدهد؟ رژیم حاکم بر ایران نهتنها در وجه سیاسی، نهتنها در وجهفرهنگی، نهتنها در وجهدینی، نهتنها در وجهمذهبی، بلکهدر وجهجنسیتی نیز یک رژیم آپارتاید است. تنها یک نمونه:طبق ماده 220 قانون مجازات حکومت اسلامی اگر پدر و یا جّد پدری فرزند و یا نوهی خود را بکشد، این کشتنقتل محسوب نمیشود و قاتل قصاص نمیگردد و فقط شلاق میخورد و خونبها پرداخت مینماید و اگر مقتول دختر یا زن باشد، خونبهای او نصف خونبهای پسر یا مرد میگردد. در همین روزها تصویب گردید کهمیتوان با پسرخواندهو دخترخواندهی خود ازدواج نمود. این یکی دیگر «آپارتاید» جنسی هم نیست، توحش جنسی است.
5) «صلح»: مضحک همچنین سخنان آقای روحانی در مورد «صلح» بود. رژیمی کە سرتاپایش ارگانهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی است و عملاً از دو ارتش موازی و منظم برخوردار است؛ رژیمی کهدر برخورد با حقطلبی مناطقی چون کردستان و بلوچستان چیزی جز منطق سلاح و کشت و کشتار نمیشناسد و بر همین مبنا از همان ابتدا موجد جنگ در این مناطق بودهاست؛ رژیمی کە هر صدای آزادیخواهی را با سرب و آتش و طناب پاسخ میدهد وهیچ مخالفی از معرض یورش ارگانهای پلیسی وی در امان نمیماند؛ رژیمی کە درس «آمادگی دفاعی» حتی بە محصلین خردسال خود میدهد و محکومین بهاعدام را در میادین بهدار میآویزد، مراسم علنی سنگسار و شلاقزنی راهمیاندازد، سینهزنی و قمهکشی راهمیاندازد و بدین ترتیب خود در جامعهخشونت پراکنی میکند؛ رژیمی کە بههر بهائی، حتی بهقیمت تحریمهای اقتصادی بر علیهایران و جنگ با غرب و اسرائیل، در پی سلاح ویرانگر اتمی است؛ رژیمی کە بهارتجاعیترین و نظامیگراترین گروههای اسلامیست بە لحاظ تبلیغی و تسلیحاتی و مالی کمک میکند؛ رژیمی کە همدست جنایتکاران جنگی چون حاکمان رژیم بعث سوریە است؛ رژیمی کە با سپاە «قدس» خود در کشورهای دیگر دخالت نظامی میکند؛ رژیمی که بنیانگذارش جنگ را «موهبت الهی» میخواند، هواخوانش شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سر میدادند وسالها جنگ با عراق را بیمورد ادامهداد (تا کربلا و قدس را فتح کند!)؛ رژیمی کهرهبر آن پذیرش قطعنامهی آتشبس سازمان ملل و قطع خونریزی را «جام زهر» مینامید؛ رژیمی کە هموارە در تلاش بودە کە مانع صلح فلسطین و اسرائیل شود؛ رژیمی کە جنگ و جبهههمزاد وی بودهو در یک کلام مظهر خشونتگرایی و نظامیگری است، رئیس جمهورش دم از «صلح» میزند! اگر واژەها زبان میداشتند، ....
6) «تروریسم»: آقای روحانی رئیس سازمان ملل را مورد مواخذە قرار میدهند کە چرا «ترور دانشمندان ایران» را محکوم نکردە است. بر عام و خاص روشن است کە یکی از منابع و محورهای اصلی ترور و تروریسم در جهان همین حکومت اسلامی بودە است. رژیم اسلامی از گروههای تروریستی حمایت مالی، تبلیغی و تسلیحاتی و لجستیکی میکند، آنها را حتی در پادگانهای خود تعلیم نظامی و تروریستی میدهد و بدین ترتیب شریک جرم گروههای تروریستی جهان است؛ رژیم حتی خود عامل اصلی و مستقیم عملیات تروریستی بر علیە برخی از کشورها و محافل جهان بودە است؛ رژیم صدها نفر از فعالین سیاسی و مخالفین خود را در کشورهای دیگر ترور نمودە است ؛ رژیم مخالفان خود را حتی در داخل کشور نیز بطور فجیعی ترور نمودە است ؛ رژیم با اعدام هزاران هزار نفر از فرزندان این کشور وسیعترین ترورها را کردهاست؛ در چنین شرایطی واقعاً وقاحت محض است انگشت اتهام را در این زمینە متوجە دیگران نمود. اسرائیل دست کم نهیک فلسطینی ـ حتی اگر متهم و محکوم بهترور و قتل بودهباشد ـ را اعدام نمودە و نهیک دگراندیش سیاسی خود را. اسرائیل سالهاست با فلسطین در حال مذاکرهاست. رژیم اسلامی اما رهبران کُرد را دعوت بهمذاکرهکرد، اما آنها را در حین مذاکرهآماج گلولههای تروریستهای خود قرار داد. این حکومت آنانی را که در اسرائیلبرای نمونهاتوبوس کودکان را منفجر میکنند، در میادین عمومی بمبگذاری میکنند، از مناطق خود با راکت مردم و شهرهای اسرائیل را زیر آتش میگیرند، «شهادتطلبان فلسطینی» مینامد، اما مخالفین حتی مدنی خود را «محارب»، «عضو گروهک»، «وابستهبهبیگانه«، «ضدانقلاب»، «تروریست» و غیرهنامگذاری میکند. نفس این ادبیات نشان میدهد کهاین رژیم چهقرابت زیادی با تروریسم دارد. رژیم اسلامی در زمینهی اعدام مخالفان خود کە شنیعترین نوع ترور و قتل است، با کشور چین ـ کە جمعیت آن بیش از ٢٠ برابر ایران است ـ مسابقە گذاشتە است. حال میآید با این کارنامهبر ضد تروریسم موعظهمیخواند. واقعاً که...
7) «تحریم»: آقای روحانی همچنین تحریمها را غیرانسانی قلمداد نمودند، درحالیکهخود وی بر این آگاه است کە مدتهای مدیدی بخشی از شهرهای کردستان تحت نە تنها تحریم، بلکە همچنین محاصرەی حکومت اسلامی قرار داشت. هیچگاە توپباران و خمپارەباران شهرم مهاباد همراە محاصرەی آن توسط «حکومت عدل علی» را فراموش نمیکنم، شهری کە نە سلاح اتمی میساخت، نە پایگاە نظامیبود و نە منبع پشتیبانی از تروریسم بینالمللی. واقعاً اگر آقای روحانی ذرەای شرم و صداقت در خود سراغ میدید، نمیبایست با سابقهای کهاز حکومت میلیتاریستی و جنگطلب اسلامیاش در دست است، تحریمها علیهرژیمش را ضدانسانی میخواند، چه کهبا این ملاک میتوان حکومت وی را ضدبشریتر نشان داد (حکومت اسلامی مانع رسیدن آذوقهبهمناطق و شهرهای کردستان میشد، درحالیکه غرب مانع رسیدن مواد غذایی و دارویی و غیرهبهایران نشدهاست، بلکهتنها برخی از معاملات بانکی و نفتی رژیم را کهبیربط بهبرنامههای هستهای وی نبودهاند، قدری مسدود نمودهاست).تحریمهای اقتصادی از قضا نرمترین شیوهو کمترین حد از مجازات این حکومت میباشند. شایستهاست کهسران این رژیم در دادگاهبینالمللی لاههبخاطر جنایت علیهبشریت مجازات شوند.
8) «مدارا»: کسی حکومت اسلامی را نشناسد، از اشارەی آقای روحانی تصور میکند کە این حکومت عین مسامحە و شکیبایی است! اینکههزاران زندانی اسیر داریم و دهها هزار اعدامی دگراندیش سیاسی و فلسفی، اینکهصرف مخالفت با حکومت اسلامی محاربە و مفسدفی الارض نامیدە میشود و محارب شایان مجازات اعدام، اینکهدر حکومت «ناب محمدی» کسی اجازەی ترک دین خود را ندارد و هر «مرتدی» با خطر اعدام روبرو میشود، اینکههیج حزب و ارگان مطبوعاتی آزاد و مستقلی در ایران تحمل نمیشود، اینکهبە مردم خودمان تنها چنگ و دندان نشان دادە میشود، اینکهاز نظر حاکمان تئوکرات با چند تار موی زنان بیضهی «اسلام عزیز» بهخطر میافتد، ... اینها تنها در قاموس حکومت اسلامی در چهارچوب مدارا جایی میگیرند. کافی است کهنوع «مدارا»ی بنیانگذار رژیم با زندانیان سیاسی ایران و با مردم کردستان را از نظر بگذرانیم، تا درک کنیم کهمفاهیم رژیمی چقدر مسخشدهو مضحک هستند.
از «مدارا»ی خمینی با زندانیان جوان و نوجوانی کهاسیر رژیم شدهبودند:
«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها [...] که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و [...] رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. ... این جنایتکارها که در بازداشت هستند متهم نیستند، بلکه جرمشان محرز است؛ باید فقط هویت آنها را ثابت کرد و بعد آنها را کشت. اصلا نیاز به محاکمه آنها نیست. هیچگونه ترحمی در مورد آنها مورد ندارد. اگر ما اینها را نکشیم، هر یکیشان که بیرون میرود آدم میکشد. با چند سال زندان کار درست نمی شود، این عواطف بچگانه را کنار بگذارید. ... راجع به دادگاه انقلاب و راجع به کارهایی که مربوط به دادگاه انقلاب است، من نمیگویم که باید اینجا سستی بشود. اینجا باید با جدیت جلویش گرفته بشود. باید جلوی این فسادها گرفته بشود. حالا بگیرند نگه دارند تربیت کنند، اگر واقعاً مستحق حدود شرعی هستند حدود شرعی را جاری بکنند...»
از «مدارا»ی خمینی با مردم کردستان کهتن بهحاکمیت ارتجاعی و استبدادی وی نمیداد:
«من بهدولت و ارتش و ژاندارمری اخطار میکنم، اگر با توپها و تانکها و قوای مجهز تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسئول میدانم. من بعنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور میدهم که فوراً با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگانهای ارتش و ژاندارمری دستور میدهم که بی انتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکتت کند و به دولت دستور میدهم وسائل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کند.تا دستور ثانوی، من مسئول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی میدانم و در صورتیکه تخلف از این دستور نمایند با آنان عمل انقلابی میکنم. مکرر از منطقه اطلاع میدهند که دولت و ارتش کاری انجام ندادهاند. من اگر تا 24 ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمری را مسئول میدانم. ...»
این فتوای خمینی در مرداد 1358 برای حملهبهکردستان بود. خمینی بر علیه رژیم سلطنتی فتوای جهاد نداد، حکومتش هشت سال با رژیم بعث صدام جنگید، بر علیهعراق فتوای جهاد نداد، ولی بر علیه مردم کردستان فرمان کشتار در راهخدا را داد. این نخستین «مدارا»ی نوع حکومت اسلامی بود، اما آخرین آن نبود. این «مدارا» بعدها با بمباران شهرها، اعدام جوانان کردستان و ترور رهبران کردستان در حین مذاکرهبا آنها تداوم یافت.
9) «دمکراسی»: آقای روحانی از «دمکراسی» و رأی مردم دم میزنند (!!)، درحالیکهحکومت وی چهاز حیث بنیانهای فکری و چهاز لحاظ ساختاری کمترین قرابتی با دمکراسی ندارد. اگر بخواهیم از بحثهای تجریدی در مورد دمکراسی پرهیز کنیم، باید خلاصهوار بگوئیم کهدمکراسی چیزی نیست جز حکومت برآمدهاز مردم. در دمکراسی ارادهای بالاتر و مشروعتر از ارادهی مردم وجود ندارد. در جامعههمیشهباید ساختارها و مکانیسمهایی وجود داشتهباشند کهبتوان در چهارچوب و بهکمک آنها حاکمان را تعویض نمود. حقوق اقلیتها (نظری، اتنیکی، ...) و حقوق زنان نقش کلیدی در دمکراسی دارند. بدون تفکیک صلاحیتها، بدون تقسیم عمودی و افقی قدرت سیاسی، بدون احزاب آزاد و رسانههای همگانی مستقل، بدون آزادی بیان و اجتماعات، ... سخن گفتن از دمکراسی بیمعنی است. و دقیقاً چنین ملزوماتی با ساختار سیاسی حکومت اسلامی بیگانهاست. دمکراسی حتی مورد تقبیح بدون تعارف شخص شخیص خمینی نیز قرار گرفتە است. در یک بند قانون اساسی رژیم هم بە حق سخنی از دمکراسی نیامدهاست. اما آقای روحانی آن را دوبارە کشف نمودە و چاشنی نطقهایش میکند. آخر ولایت فقیە و دمکراسی؟!! آخر ممنوعیت احزاب و دمکراسی؟!! آخر بستەشدن روزنامەهای دگراندیش و دمکراسی؟!! آخر «جمهوری اسلامی، آری یا نه» و دمکراسی؟ آخر اعدام دگراندیشان سیاسی و دمکراسی؟!! آخر قوانین قرون وسطایی و دمکراسی؟!! آخر قصاص و سنگسار و شلاقزنی و دمکراسی؟!! آخر ظلم بر مردم کردستان و کشتار آنان و ترور رهبران آن و دمکراسی؟!! آخر ستم بر زنان و دمکراسی؟ و لابد میلیونها ایرانی از فرط دمکراسی بە خارج از کشور پناهندە شدەاند و زندگی در غربت و مهاجرت را بە زندگی در مدینەی فاضلەی «جمهوری» اسلامی ترجیح دادەاند ! در ایران از «انتخابات مهندسیشده« سخن راندهمیشود. مقصود از آن هم در واقع هدایت و کنترل روند و دستیابی بهنتیجهی مطلوب آن است. اینجا نیز چون بسیاری اوقات با یک چرخش قلم از واژهی مثبت «مهندسی» برای پوشاندن یک عمل منفی استفادهمیشود. در ایران نظر مردم را نمیخواهند، برگهیرأی وی را میخواهند و ایستادن وی جلو صندوق رأی. در این رژیم میزان هیچگاهرأی مردم نبودهاست. هیچ موقع ملزومات دمکراسی و انتخابات واقعی و آزاد در ایران فراهم نبودهاست. بهیاد دارم دکتر قاسملو از سوی مردم استان آذربایجان غربی انتخاب شدهبود کهبهمجلس خبرگان بررسی نهائی قانون اساسی برود. خلخالی کهاز سوی خمینی مأمور کشتار مردم کردستان شدهبود، خود میگوید کهآنها برایش برنامهچیدهبودند کهبهمحض آمدن دکتر قاسملو، وی را بگیرند و اعدامش کنند! این یعنی «دمکراسی» و احترام بهرأی مردم در حکومت سنخ «جمهوری اسلامی ایران». این حکومت نهتنها هیچ همخوانی با دمکراسی ندارد، بلکهبدترین نوع استبداد، یعنی استبداد توتالیتر مذهبی هم است. حقوق بشر برای روحانیون حاکم چهار شاهی نمیارزد. فهرست موارد نقض حقوق بشر توسط این رژیم هر سال طولانیتر میشود. هیچ عرصهای از اجتماع، هیچ حوزهی عمومی و حتی حریم خصوصی نیست کهبهنحوی از انحا مورد تجاوز حکومت اسلامی قرار نگرفتهباشد. دمکراسی پیشکششان؛ در این مملکت نمیتوان فارق از زورگویی حاکمان بهراحتی لباس پوشید، ورزش نمود، تفریح کرد، در مراسم عروسی شرکت کرد، موسیقی گوش داد، در یک کلام شادی نمود. تازهگیها از مردم خواستهشدهکهدر هر موضوعی کهدلشان میخواهد بدون ذکر نامشان بر علیههم جاسوسی کردهو باشمارههایی کهدر سطح وسیع و ابعاد بزرگ بر در و دیوار شهرها نقاشی کردهاند، بهرژیم گزارش بدهند! گویی رژیم از ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی کم آوردهو میخواهد از این طریق مخالفان سیاسی خود را بدام بیاندازد و مردم را کنترل کند. این یعنی جاسوسی مردم بر علیهمردم در حکومت «مردمی» سنخ «جمهوری» اسلامی! این یعنی «دمکراسی» نوع حکومت اسلامی کهخمینی پایهگذارش بود.
در این روزها بازار خمینیشناسی و کشف دمکراسیخواهی خمینی در ایران گرم شدهاست. خوب است فرازهایی از نطقهای «داهیانهی» آقای خمینی را با همان ادبیات خودش نقل کنیم:
«آنهایی که فریاد میزنند باید دموکراسی باشد، اینها مسیرشان غلط است. ما اسلام میخواهیم. ... در انقلابی که در ایران حاصل شد در سرتاسر این مملکت فریاد مردم این بود که ما اسلام میخواهیم. این مردم قیام نکردند که مملکتشان دموکراسی باشد... به آنها که از دموکراسی حرف میزنند گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. میخواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند. ما قلمهای ... آنهایی را که صحبت ملی و دموکراتیک و اینها را میکنند میشکنیم. ... آنهایی که به اسم دموکراسی، یا اسم دموکرات میخواهند مملکت را به فساد و تباهی بکشند، اینها باید سرکوب شوند. ملت آنها را سرکوب خواهد کرد. کاری نکنید که باب غضب باز شود. ... شما روشنفکر هستید و آزادی همه چیز، از جمله آزادی فحشا را میخواهید. ... من انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم، تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم و یک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفان تشکیل میدادیم و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم. ... یک نفر آدمی که یک مملکت یا گروه را فاسد میکند، قابل اصلاح نیست. این را باید برای تهذیب جامعه نابود کرد. این غده سرطانی را باید از جامعه دور کرد و دورکردنش هم به این است که اعدامش کنند. ... یکی از اینها آمده بود گریه میکرد که چرا بعضی از اینها را میکشند؟ اینها باز توجه ندارند که ... اگر ما بخواهیم مسامحه کنیم در قضاوت، تا آخر گرفتار هستیم. ما با هیچ کس قوم و خویشی نداریم. ما مطیع اسلام هستیم و احکام اسلامی را میخواهیم جاری کنیم. ... ما دیگر نمیتوانیم آن آزادی را که قبلا دادیم بدهیم و نمیتوانیم این احزاب کار خودشان را ادامه بدهند. ما شرعا نمیتوانیم مهلت بدهیم. شرعا جایز نیست که مهلت بدهیم. ما آزادی دادیم و خطا کردیم. با این حیوانات درنده نمیتوانیم با ملایمت رفتار بکنیم. دیگر نمیگذاریم هیچ نوشتهای از اینها در هیچ جای مملکت پخش شود. تمتم نوشتههایشان را از بین میبریم. با اینها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار خواهیم کرد. ... آقایان بعضیشان میگویند: مساله ولایت فقیه، اگر یک مساله تشریفاتی باشد مضایقه نداریم، اما اگر بخواهد دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم. اگر متوجه به لازم این معنا باشند، مرتد میشوند. ... هرکه به رسول خدا اهانت کند، هرکه به ائمه هدی اهانت کند، واجب القتل است. ... قیام کردن بر خلاف حکومت اسلامی، جزایش جزای بزرگی است. قیام بر ضد حکومت اسلامی در حکم کفر است. بالاتر از همه معاصی است. همان بود که معاویه قیام میکرد، حضرت امیر قتلش را واجب میدانست. ... آنکه ... اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود...»
جداً چنین سخنانی را میتوان بهیک انسان دمکرات منتسب نمود یا یک آدم جنونگرفتهو تشنهی خون؟
تمایز دمکراسی غربی با حکومت ولایی را همچنین میتوان با همین سخنرانیهای رؤسای بهاصطلاح «جمهور» ایران در آمریکا سنجید: درحالیکهرژیم ایران انبوهی از سایتهای انترنتی را فیلتر و مسدود میکند و تحت عنوان «مقابلهبا تهاجم فرهنگ منحط غربی» حتی بهقیمت آسیبرسانی بهسلامت مردم ایران بر روی تلویزیونهای ماهوارهای خارج از کشور پارازیت میفرستد، تا مانع از اطلاعاترسانی بهمردم ایران شود و صدایی غیرحکومتی بهایران نرسد، خاتمیها و احمدینژادها و روحانیها هر سالهبهآمریکا میآیند و در آن ـ آن هم نهتنها از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل ـ آزادانهبهتبلیغ برای نظام سیاسی متبوع خود میپردازند. کسی هم این پدیدهرا غیرطبیعی و قابل نکوهش معرفی نمیکند. اما آیا قابل تصور است کهرهبر یک کشور غربی بهایران برود، در یک کنفرانس بینالمللی کهدر آنجا برگزار میشود، سخنرانی کند، خارج از آن هم مصاحبهپشت مصاحبه ترتیب دهد، سخنرانی پشت سخنرانی داشتهباشد، آزادانهبا مردم ایران ارتباط بگیرد و بهتبلیغ نظام سیاسی خود بپردازد و در این رهگذر نظام سیاسی ایران را مورد انتقاد قرار دهد؟! در ایرانِ حکومت اسلامی خبرنگاران خارجیهم نمیتوانند بدون مجوز از حکومت آزادانهبهمناطق ایران سفر و گزارش تهیهکنند، چهرسد بهاینکهسیاستمدار کشوری خارجی بتواند آزادانهنطق ایراد کند. این همان «دمکراسی» مورد نظر آقای روحانی است.
10) «مرگ بر آمریکا»: آقای روحانی میگویند کهتنش با آمریکا نمیخواهند و آقای رفسنجانی گفتهاندکهخمینی موافق برداشتن شعار «مرگ بر آمریکا» بودهاست. میدانیم کهشعار «مرگ بر» این و «مرگ بر» آن یکی از مختصات اصلی و همیشگی این رژیم بودهاست. این رژیم اساساً بدون عربدهکشان «مرگ بر ...»گو و بدون نوشتن شعارهای «مرگ بر ...» («مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل»، «مرگ بر انگلیس»، «مرگ بر ضد ولایت فقیه«، «مرگ بر صدام یزید کافر»، «مرگ بر منافق»، «مرگ بر دمکرات»... و این اواخر «مرگ بر موسوی و کروبی فتنهگر») بر در و دیوارهایش قابل تصور نیست. تصور کنید در پارلمان کشوری عادی نمایندگان مثلاً «مردم» بیایند و بر علیهنامزدهای ریاست جمهوری خشمآلود و کف بر دهان شعار «مرگ بر» آنها سر بدهند! این فقط از این حکومت مرگآور برمیآید و بس. وانگهی، خمینی تا آخرین روزهای حیات طولانیاش تقریباً هر چند روز یکبار سخنرانی و در مورد زمین و زمان اظهارنظر میکرد. پرسش اینجاست که پس چرا یک بار هم اشارهای بهموضوع برداشتن شعار «مرگ بر آمریکا» ننمود کهبازار عربدهکشی جلوی نشیمنگاهش پایان یابد و مردم ایران چنین هزینههای بالایی بابت این بیتمدنی، خشونتپراکنی و توحش را ندهند. مگر مافوق وی هم در این رژیم وجود داشت؟ وی همانطور کهجام زهر «آتشبس» با عراق را نوشید، عراقی کهسرچشمهی مصیبتهای عظیمی برای ایران بود، میتوانست با نوشیدن جرعهای بیشتر زهر بساط «مرگ بر» این «شیطان بزرگ» و آن «گروهک» صغیر را برچیند. اما اینکار را نکرد؛ وی نان این «مرگ بر» گفتنها را میخورد. لذا تا زمانی کهرژیم پابرجاست نمیتوان انتظار «مرگبر» این و آن گفتن را از وی نداشت. فلسفهی وجودی رژیم اساساً بدون این نفرینها زیر سوال میرود. از این گذشته، این نگرانی وجود دارد کهرژیم اگر از شعار «مرگ بر آمریکا» دست بردارد و فشار بینالمللی بر وی برداشتهشود، رویکرد مرگآفرین خود را بیش از پیش متوجهمردم ایران کند و دوبارهدر سطح وسیعی بهجان مردم معترض بهویژهدر زندانها بیافتد. و در ارتباط با تتشی کهمورد نظر آقای روحانی است میتوان گفت کهاین رژیم بر مبنای تنش با جهان بنا شده است. اگر این مختصهرا از وی بگیرند، لخت و عریان میشود. از این گذشتهدفاع رژیم از تروریسم بینالمللی، دنبالکردن برنامهی هستهای و شاخ و شانهکشیدن آن برایاسرائیل موضوعاتی هستند کهنمیتوانند تنش با غرب را بههمراهنداشتهباشند. بر فعالین ایرانی در داخل و خارج کشور است کهبهاین فهرست نقض حقوق بشر در ایران هم افزودهشود.
با عنایت بهآنچهشرحش رفت، ترمنولوژی جدید دولت آقای روحانی را ـ بهسبب تعارض آن با واقعیات سرسخت جامعهو ارکان و ایدئولوژی نظام سیاسی حاکم بر ایران ـ نمیتوان چیزی جز تردستی رِتوریک و «تقیه»یهماهنگ شدهبا آقای خامنهای قلمداد نمود.
پایان
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد