مصطفی هجری
١ـ پنتاگون در گزارشی که اخیراً به کنگرهی آمریکا ارائه نموده، این مسأله را مطرح نموده که گویا رفتار نظامی جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با سالهای گذشته، تغییر یافته و از در پیش گرفتن سیاست تهاجمی، به سوی سیاست تدافعی روی آورده است. بدیهی است که ما نمیدانیم هنجارها و معیارهایی که نویسندگان این گزارش برای چگونگی تعیین سیاست تهاجمی و سیاست تدافعی و تمایز این دو سیاست در نظر گرفتهاند، کدامها هستند. این را نیز میدانیم که این گزارشها میتوانند تبدیل به مبنای تصمیمگیری سیاسی و تعیین چگونگی و نوع روابط با جمهوری اسلامی ایران گردند. بنابراین نگاه مختصری به سیاستهای ایران از لحاظ چگونگی رفتار سیاسی ـ نظامی و کیفیت توزیع نیروهایش در منطقه خواهیم داشت.
١-١. ایران تنها حکومت در منطقه ـ و حتی به احتمال بسیار قوی، در سراسر جهان ـ است که در درون چهارچوب سیاسی واحد، دارای دو نیروی نظامی رسمی میباشد. یکی از این دو، ارتش جمهوری اسلامی ایران و آن دیگری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است.
این را نیز میدانیم که مسئولیت این دو نهاد نظامی رژیم به ترتیب زیر تعریف شده است:
ارتش جمهوری اسلامی ایران: محافظت از مرزهای ایران در برابر حملهی خارجی.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران:
نخست، سرکوب جنبشهای اعتراضی تودههای مردم در داخل ایران.
دوم، تثبیت حضور سیاسی و نظامی ایران در کشورهای منطقه و در کشورهای همسایه، از طریق عملیات نظامی مستقیم ـ همانند نمونههای سوریه و عراق ـ یا از طریق کمکرسانی و فعال نمودن سازمانهای وابسته به جمهوری اسلامی ایران ـ همانند نمونهی حزبالله در لبنان و حماس در غزه ـ یا از طریق مداخله و کنترل غیرمستقیم سیاسی از راه ارسال کمکهای مالی و اطلاعاتی و همچنین تحریک احساسات مردم و سازمانهای سیاسی علیه یک حکومت خاص ـ همانند نمونههای بحرین و یمن.
سوم، ایفای مسئولیتی همانند و موازی با مسئولیت ارتش، آنگاه که ارتش به اندازهی کافی با سیاستهای رژیم هماهنگ نبوده و به اندازهی کافی تابع این سیاستها نباشد.
اگر حتی چشم بر روی مسئولیت نخست سپاه ببندیم که عبارت است از سرکوب حرکتهای اعتراضی مردم غیرنظامی و بیدفاع ــ که با هرگونه خوانشی میتوان آن را سیاستی تهاجمی و نه تدافعی خواند ــ و نمونهی بارز آن را در سال ٨٨ به گونهای کاملاً سازمان یافته و گسترده شاهد بودیم، وظیفهی دوم سپاه که بخش اعظم زمان، انرژی و هزینههای سپاه پاسداران بدان اختصاص مییابد، در چهارچوب سیاست تدافعی نمیگنجد و با هر معیار و مقیاسی، کار و فعالیت سپاه در این بخش، در جهت سیاست تهاجمی است.
١-٢. جمهوری اسلامی ایران برای تأمین آن چه که نام امنیت ملی بر آن نهاده ـ و در حقیقت عبارت است از امنیت سیستم ولایت فقیه ـ دو مبنا را در نظر گرفته و این مبانی را به طور جدی عملی مینماید. لیکن نکتهی جالب توجه آن است که این مبانی هر دو در جهت سیاست تهاجمی قرار دارند، نه سیاست تدافعی. این مبانی را میتوان بدین گونه مطرح نمود:
الف. جمهوری اسلامی پس از پایان جنگ ایران و عراق تاکنون، در چهارچوبی بسیار گستردهتر از مرزهای کشور ایران برای تأمین امنیت سیستم خویش تلاش مینماید. به عبارت دیگر، جبههی مقابلهی ایران با نیروهای رقیب، نه در مرزهای ایران، بلکه میتوان گفت که بسیار دورتر از مرزهای ایران است. ایران به جنگ بقای خویش در سوریه، عراق، لبنان و غزه میپردازد، نه در مرزهای خویش.
تا حدودی میتوان گفت هر حکومتی در خارج از مرزهای خویش برای حفظ منافع خود تلاش مینماید و این امری غیرعادی نبوده و منحصر به ایران هم نیست. اما نباید از یاد برد که رفتار جمهوری اسلامی از سطح حفظ منافع گذشته و به سطح تجاوزی آشکار رسیده است. زمانی که ایران در نبرد میان رژیمی همچون بشار اسد و نیروهای اپوزیسیون این کشور، مستقیماً به اعزام نیروهای نظامی خویش پرداخته و همان گونه که با اپوزیسیون خویش میجنگد، با اپوزیسیون سوریه نیز وارد نبرد میشود. زمانی که یک سازمان سیاسی ــ نظامی وابسته به ایران مانند حزبالله به ایجاد یک دولت در سایه و غیرقانونی در دل دولت قانونی لبنان میپردازد، زمانی که تهران بغداد را تحت فشار میگذارد که حتی اعضای کابینه نیز بدون اجازه و مشورت وی انتخاب نشوند، زمانی که ایران علاوه بر حضور به اصطلاح دیپلماتیک در منطقه، توان اجرای هرگونه عملیات تروریستی در هر سطح و ظرفیتی را آن گاه که خود صلاح بداند، در خود میبیند، آن گاه اندکی سادهلوحانه است که سیاستهای رژیم را سیاستی تدافعی ـ و نه سیاستی تهاجمی ـ تعریف نماییم.
ب. رژیم در کلیت خویش مدتهاست به این نتیجه رسیده که بهترین دفاع، حمله است. این مطلب نباید ما را دچار اشتباه نماید که تاکنون جمهوری اسلامی در برابر غرب از خود دفاع نموده است، بلکه این غرب است که در برابر هجومهای گوناگون ایران کوشیده است ایران را تحت فشار قرار داده و اندکی در منطقه آن را به عقب بنشاند و آن چه که ایران نام دفاع بر آن مینهد، در واقع عبارت است از سرکشی در برابر این سیاست به عقب راندن و دفاع از تهاجم و پیشروی و سلطهگری.
پنتاگون و وزارت خارجهی آمریکا و به طور کلی حکومت آمریکا تاکنون که سیاست خویش را بر مبنای ساختارشکنی و تهاجمی بودن جمهوری اسلامی بنیان نهادهاند، نتیجه این شده است که مشاهده میکنیم، آیا به راستی اگر آمریکا و غرب روزی سیاست خویش را بر مبنای بیآزاری و درماندگی و تدافعیبودن ایران بنیان نهند، وضعیت منطقه و جهان چگونه خواهد شد؟
2ـ موضوع دیگری که به سیاست خارجی ایران مربوط است، به اعتقاد ما موضوعی است که درک و تشریح آن برای نیروها و جریانات مرتبط با ایران بسیار مهم و سرنوشتساز میباشد. بسیاری از جریانات سیاسی منطقه در برخی زمینهها با سیاست همکاری و تعامل سیاسی جمهوری اسلامی مواجه شده و تلاشها و زحمات ظاهری دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی برای بهبود اوضاع منطقه را مشاهده نمودهاند. به عنوان مثال، جمهوری اسلامی در مشکلات داخلی برخی از نیروهای کردستان عراق نقش داور را ایفا میکند. میان بغداد و اقلیم کردستان میانجیگری میکند و میکوشد تا تنشهای میان دو طرف را حل نماید. در مسألهی داعش نیز آن گونه که رئیس اقلیم کردستان میگوید نخستین طرفی بود که کمکهای مالی و نظامی برای حکومت اقلیم ارسال نمود و....
بگذارید با سند و مدرک واقعیتی را آشکار نموده و با دقت آن را تحلیل نماییم. سیاستی که جمهوری اسلامی در این زمینه در پیش گرفته، در یک فرمول دقیق عبارت است از یک گام به سوی اصلاح، چند گام به سوی تخریب. از یاد نبریم که گرگ هرگز با برهها به عنوان یک گرگ رفتار نمیکند، بلکه مادرانه با آنان رفتار میکند. بسیار سادهلوحانه است که تصور کنیم جمهوری اسلامی با هر تصمیم و وعدهای، هدف نهایی سیاستهای خویش را آشکار خواهد نمود.
جمهوری اسلامی برای حضور فعالانهی خود نیازمند ارائهی سیمایی خیرخواهانه، یاریرسان و میانجیگر است و بدون تردید برای ایجاد و ارائهی چنین چهرهای فعالیت نموده و هزینه داده و به خود زحمت میدهد. اما نباید از یاد برد، زمانی که کسی برای دستیابی به اهداف خویش چند گام به پیش بر میدارد و در زمان لازم یک گام نیز به عقب باز میگردد، جهت کلی حرکت وی به سمت جلو است نه عقب. جای تعجب ندارد اگر جمهوری اسلامی در خلال این ٣٥ سال، ظواهر عرفی دیپلماتیک و عقلانیت در رفتار سیاسی را فرا گرفته باشد. استفاده از چنین طرز رفتاری برای جمهوری اسلامی ـ در زمانهای مقتضی ـ کار بسیار آسانی است. اما سیاستمدار بایستی پشت پردهی تلاشها و اقدامات و جهت کلی رفتارها و فعالیتها را نیز ببیند. سیاستمداران کردستان عراق باید این را بدانند که نخستین شخصیت عراقی که پی به سیاست یک گام به سوی اصلاح، چند گام به سوی تخریب جمهوری اسلامی در عراق برد، مقتدا صدر، از شیعیان همپیمان جمهوری اسلامی بود. صدر که از ابتدا اعتقاد راسخ داشت که جمهوری اسلامی ایران حتی اگر در جستجوی خیر و مصلحت هیچ یک از طرفهای داخلی عراق نیز نباشد، دست کم دلسوز و پشتیبان جریان شیعی عراق است، اما پس از آن که دست ایران را در ترورها و انفجارهایی که مستقیماً شیعیان را هدف قرار میداد، شناخت، توانست به وضوح دست گرگ و دست مادر را از یکدیگر تشخیص داده و این واقعیت را درک کند که ایران در کنار یک بار تلاش برای تأمین منافع شیعیان، چند برابر آن برای برهم زدن ثبات نظام جدیدالتأسیس در عراق تلاش نموده و در این تلاشهای مضاعف خویش، تمایزی میان شیعه، سنی و کرد قائل نیست.
درست است که نظم جدیدالتأسیس در کشوری همچون عراق تا حدودی به سود جمهوری اسلامی است. این سود نیز همان تسلط شیعیان در کشوری است که پیشتر توان هیچ گونه حرکت سیاسی و خودنمایی در آن را نداشتند. بنابراین عجیب نیست که ایران توانست تا این حد از فرصت استفاده نماید. لیکن نباید از یاد برد که تأمین ثباتی تمام عیار در عراق به چند دلیل، برای ایران وضعیتی نامطلوب و حتی مهلک است.
نخست اینکه بنیان نظم سیاسی کنونی عراق، از سوی آمریکا و با هجوم نظامی این کشور علیه رژیم بعث و سرنگونی این رژیم نهاده شد. تثبیت چنین نظمی به معنای موفقیت پروژهی نظامی آمریکا در حمله به یکی از کشورهای منطقه و سرنگونی رژیم آن است. در مقابل، ایران تا آنجا که بتواند، میخواهد هم سیاستمداران جهان را و هم افکار عمومی جهانیان را از این طرز فکر دور نگاه دارد که چنین حملهای میتواند مدلی آسان و بدون دردسر برای تغییر یک حکومت نامطلوب باشد. بنابراین تا آنجا که سلطهی جریانات شیعی هوادار ایران در عراق تأمین شود، جمهوری اسلامی سیاست همکاری و تعامل سیاسی با نیروهای عراقی را در پیش میگیرد، لیکن در مقابل آن تلاش مضاعفی به خرج میدهد تا اجازه ندهد مشکلات و معضلات اساسی عراق خاتمه یابند و سیستم فدرالیسم در عراق تبدیل به سیستمی با ثبات شده و به عنوان یک مدل موفق در منطقه نگریسته شود. لذا در این فضای بیثباتی ضروری است که تمامی جریانات شیعه، سنی و کرد گرفتار شده و قربانی بدهند. این آتش زمانی شعلهورتر خواهد شد که تمامی طرفها ناگزیر به شعلهورتر ساختن آن گردند و سوخت آن را نیز خود تأمین نمایند.
دوم اینکه تا زمانی که کشورهایی همچون سوریه و عراق در آتش یک جنگ داخلی میسوزند، توجه قدرتهای جهانی به همین کشورها معطوف شده و ابرقدرتها فرصتی برای حملهی نظامی به ایران پیدا نمیکنند. جمهوری اسلامی به خوبی این حقیقت را دریافته است که تا زمانی که بخش بسیار مهمی از زمان، سرمایه و فعالیت کشورهای بزرگ صرف مشکلات کشورهایی همچون عراق و سوریه و فلسطین گردد، روی میز بودن گزینهی نظامی برای حمله به ایران چیزی بیش از یک بلوف سیاسی بیمحتوا نیست. در مقابل، هر چه ثبات سیاسی و آشتی و آرامش میان نیروهای داخلی کشورهای منطقه عمیقتر و گستردهتر شود، احتمال مطرح شدن گزینهی نظامی (علیه ایران) بیشتر خواهد شد. ایران چنین فرصتی را به کشورهای بزرگ نمیدهد و خود را ازنعمت بیانتهای جنگ و ناامنی منطقهای محروم نمیسازد. اکنون به این نکته پی میبریم که زمانی که مهدی طائب میگوید سوریه برای ما از خوزستان مهمتر است، مقصود وی چیست. ایران تا زمانی که در مرزهای خوزستان سرگرم جنگ بود، بقای خود و حکومتش را در خطر میدید. اینک که در داخل مرزهای سوریه درگیر جنگ شده و وضعیت عراق را متشنج میبیند، سر بر بالین آسودگی گذاشته است.
زمانی که جمهوری اسلامی با شیعیان عراق چنین رفتاری دارد، کردهای کردستان عراق دیگر بهتر است دقیقتر حساب کار خود را داشته باشند.
ما تا این اندازه واقعبین هستیم که بگوییم این حق کردهای کردستان عراق است که با کشورهای همسایه و حتی با جمهوری اسلامی رابطهی دیپلماتیک داشته و از این روابط به سود خویش بهره ببرند. اما دو نکته را نباید از یاد برد:
نخست اینکه، حزب دمکرات از کنگرهی سوم خود به بعد، این سیاست درست را در پیش گرفته است که که رابطه با یکی از حکومتهای کردستیز حاکم بر یکی از بخشهای کردستان نباید به حساب کردهای آن بخش تمام شود. این سیاست سزاوار آن است که تبدیل به مدل و الگویی برای تمام احزاب کردستانی در تمامی بخشها برای چگونگی برقراری ارتباط با حکومتهای مرکزی گردد. اگر روزی احزاب کردستانی بر سر یک استراتژی مشترک ملی به توافق رسیدند، بدون تردید این نکته بایستی یکی از نقاط اساسی این استراتژی باشد و حزب دمکرات مفتخر است که از لحاظ نظری مبتکر این اصل بوده و در عمل نیز از آن پیروی نموده است.
دوم اینکه، باشد که نیروهای سیاسی کردستان عراق در تعامل با جمهوری اسلامی، حداقل به اندازهی مقتدا صدر متوجه دستهای آهنین جمهوری اسلامی در داخل دستکش مخملی باشند.
شهریور ١٣٩٣
١ـ پنتاگون در گزارشی که اخیراً به کنگرهی آمریکا ارائه نموده، این مسأله را مطرح نموده که گویا رفتار نظامی جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با سالهای گذشته، تغییر یافته و از در پیش گرفتن سیاست تهاجمی، به سوی سیاست تدافعی روی آورده است. بدیهی است که ما نمیدانیم هنجارها و معیارهایی که نویسندگان این گزارش برای چگونگی تعیین سیاست تهاجمی و سیاست تدافعی و تمایز این دو سیاست در نظر گرفتهاند، کدامها هستند. این را نیز میدانیم که این گزارشها میتوانند تبدیل به مبنای تصمیمگیری سیاسی و تعیین چگونگی و نوع روابط با جمهوری اسلامی ایران گردند. بنابراین نگاه مختصری به سیاستهای ایران از لحاظ چگونگی رفتار سیاسی ـ نظامی و کیفیت توزیع نیروهایش در منطقه خواهیم داشت.
١-١. ایران تنها حکومت در منطقه ـ و حتی به احتمال بسیار قوی، در سراسر جهان ـ است که در درون چهارچوب سیاسی واحد، دارای دو نیروی نظامی رسمی میباشد. یکی از این دو، ارتش جمهوری اسلامی ایران و آن دیگری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است.
این را نیز میدانیم که مسئولیت این دو نهاد نظامی رژیم به ترتیب زیر تعریف شده است:
ارتش جمهوری اسلامی ایران: محافظت از مرزهای ایران در برابر حملهی خارجی.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران:
نخست، سرکوب جنبشهای اعتراضی تودههای مردم در داخل ایران.
دوم، تثبیت حضور سیاسی و نظامی ایران در کشورهای منطقه و در کشورهای همسایه، از طریق عملیات نظامی مستقیم ـ همانند نمونههای سوریه و عراق ـ یا از طریق کمکرسانی و فعال نمودن سازمانهای وابسته به جمهوری اسلامی ایران ـ همانند نمونهی حزبالله در لبنان و حماس در غزه ـ یا از طریق مداخله و کنترل غیرمستقیم سیاسی از راه ارسال کمکهای مالی و اطلاعاتی و همچنین تحریک احساسات مردم و سازمانهای سیاسی علیه یک حکومت خاص ـ همانند نمونههای بحرین و یمن.
سوم، ایفای مسئولیتی همانند و موازی با مسئولیت ارتش، آنگاه که ارتش به اندازهی کافی با سیاستهای رژیم هماهنگ نبوده و به اندازهی کافی تابع این سیاستها نباشد.
اگر حتی چشم بر روی مسئولیت نخست سپاه ببندیم که عبارت است از سرکوب حرکتهای اعتراضی مردم غیرنظامی و بیدفاع ــ که با هرگونه خوانشی میتوان آن را سیاستی تهاجمی و نه تدافعی خواند ــ و نمونهی بارز آن را در سال ٨٨ به گونهای کاملاً سازمان یافته و گسترده شاهد بودیم، وظیفهی دوم سپاه که بخش اعظم زمان، انرژی و هزینههای سپاه پاسداران بدان اختصاص مییابد، در چهارچوب سیاست تدافعی نمیگنجد و با هر معیار و مقیاسی، کار و فعالیت سپاه در این بخش، در جهت سیاست تهاجمی است.
١-٢. جمهوری اسلامی ایران برای تأمین آن چه که نام امنیت ملی بر آن نهاده ـ و در حقیقت عبارت است از امنیت سیستم ولایت فقیه ـ دو مبنا را در نظر گرفته و این مبانی را به طور جدی عملی مینماید. لیکن نکتهی جالب توجه آن است که این مبانی هر دو در جهت سیاست تهاجمی قرار دارند، نه سیاست تدافعی. این مبانی را میتوان بدین گونه مطرح نمود:
الف. جمهوری اسلامی پس از پایان جنگ ایران و عراق تاکنون، در چهارچوبی بسیار گستردهتر از مرزهای کشور ایران برای تأمین امنیت سیستم خویش تلاش مینماید. به عبارت دیگر، جبههی مقابلهی ایران با نیروهای رقیب، نه در مرزهای ایران، بلکه میتوان گفت که بسیار دورتر از مرزهای ایران است. ایران به جنگ بقای خویش در سوریه، عراق، لبنان و غزه میپردازد، نه در مرزهای خویش.
تا حدودی میتوان گفت هر حکومتی در خارج از مرزهای خویش برای حفظ منافع خود تلاش مینماید و این امری غیرعادی نبوده و منحصر به ایران هم نیست. اما نباید از یاد برد که رفتار جمهوری اسلامی از سطح حفظ منافع گذشته و به سطح تجاوزی آشکار رسیده است. زمانی که ایران در نبرد میان رژیمی همچون بشار اسد و نیروهای اپوزیسیون این کشور، مستقیماً به اعزام نیروهای نظامی خویش پرداخته و همان گونه که با اپوزیسیون خویش میجنگد، با اپوزیسیون سوریه نیز وارد نبرد میشود. زمانی که یک سازمان سیاسی ــ نظامی وابسته به ایران مانند حزبالله به ایجاد یک دولت در سایه و غیرقانونی در دل دولت قانونی لبنان میپردازد، زمانی که تهران بغداد را تحت فشار میگذارد که حتی اعضای کابینه نیز بدون اجازه و مشورت وی انتخاب نشوند، زمانی که ایران علاوه بر حضور به اصطلاح دیپلماتیک در منطقه، توان اجرای هرگونه عملیات تروریستی در هر سطح و ظرفیتی را آن گاه که خود صلاح بداند، در خود میبیند، آن گاه اندکی سادهلوحانه است که سیاستهای رژیم را سیاستی تدافعی ـ و نه سیاستی تهاجمی ـ تعریف نماییم.
ب. رژیم در کلیت خویش مدتهاست به این نتیجه رسیده که بهترین دفاع، حمله است. این مطلب نباید ما را دچار اشتباه نماید که تاکنون جمهوری اسلامی در برابر غرب از خود دفاع نموده است، بلکه این غرب است که در برابر هجومهای گوناگون ایران کوشیده است ایران را تحت فشار قرار داده و اندکی در منطقه آن را به عقب بنشاند و آن چه که ایران نام دفاع بر آن مینهد، در واقع عبارت است از سرکشی در برابر این سیاست به عقب راندن و دفاع از تهاجم و پیشروی و سلطهگری.
پنتاگون و وزارت خارجهی آمریکا و به طور کلی حکومت آمریکا تاکنون که سیاست خویش را بر مبنای ساختارشکنی و تهاجمی بودن جمهوری اسلامی بنیان نهادهاند، نتیجه این شده است که مشاهده میکنیم، آیا به راستی اگر آمریکا و غرب روزی سیاست خویش را بر مبنای بیآزاری و درماندگی و تدافعیبودن ایران بنیان نهند، وضعیت منطقه و جهان چگونه خواهد شد؟
2ـ موضوع دیگری که به سیاست خارجی ایران مربوط است، به اعتقاد ما موضوعی است که درک و تشریح آن برای نیروها و جریانات مرتبط با ایران بسیار مهم و سرنوشتساز میباشد. بسیاری از جریانات سیاسی منطقه در برخی زمینهها با سیاست همکاری و تعامل سیاسی جمهوری اسلامی مواجه شده و تلاشها و زحمات ظاهری دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی برای بهبود اوضاع منطقه را مشاهده نمودهاند. به عنوان مثال، جمهوری اسلامی در مشکلات داخلی برخی از نیروهای کردستان عراق نقش داور را ایفا میکند. میان بغداد و اقلیم کردستان میانجیگری میکند و میکوشد تا تنشهای میان دو طرف را حل نماید. در مسألهی داعش نیز آن گونه که رئیس اقلیم کردستان میگوید نخستین طرفی بود که کمکهای مالی و نظامی برای حکومت اقلیم ارسال نمود و....
بگذارید با سند و مدرک واقعیتی را آشکار نموده و با دقت آن را تحلیل نماییم. سیاستی که جمهوری اسلامی در این زمینه در پیش گرفته، در یک فرمول دقیق عبارت است از یک گام به سوی اصلاح، چند گام به سوی تخریب. از یاد نبریم که گرگ هرگز با برهها به عنوان یک گرگ رفتار نمیکند، بلکه مادرانه با آنان رفتار میکند. بسیار سادهلوحانه است که تصور کنیم جمهوری اسلامی با هر تصمیم و وعدهای، هدف نهایی سیاستهای خویش را آشکار خواهد نمود.
جمهوری اسلامی برای حضور فعالانهی خود نیازمند ارائهی سیمایی خیرخواهانه، یاریرسان و میانجیگر است و بدون تردید برای ایجاد و ارائهی چنین چهرهای فعالیت نموده و هزینه داده و به خود زحمت میدهد. اما نباید از یاد برد، زمانی که کسی برای دستیابی به اهداف خویش چند گام به پیش بر میدارد و در زمان لازم یک گام نیز به عقب باز میگردد، جهت کلی حرکت وی به سمت جلو است نه عقب. جای تعجب ندارد اگر جمهوری اسلامی در خلال این ٣٥ سال، ظواهر عرفی دیپلماتیک و عقلانیت در رفتار سیاسی را فرا گرفته باشد. استفاده از چنین طرز رفتاری برای جمهوری اسلامی ـ در زمانهای مقتضی ـ کار بسیار آسانی است. اما سیاستمدار بایستی پشت پردهی تلاشها و اقدامات و جهت کلی رفتارها و فعالیتها را نیز ببیند. سیاستمداران کردستان عراق باید این را بدانند که نخستین شخصیت عراقی که پی به سیاست یک گام به سوی اصلاح، چند گام به سوی تخریب جمهوری اسلامی در عراق برد، مقتدا صدر، از شیعیان همپیمان جمهوری اسلامی بود. صدر که از ابتدا اعتقاد راسخ داشت که جمهوری اسلامی ایران حتی اگر در جستجوی خیر و مصلحت هیچ یک از طرفهای داخلی عراق نیز نباشد، دست کم دلسوز و پشتیبان جریان شیعی عراق است، اما پس از آن که دست ایران را در ترورها و انفجارهایی که مستقیماً شیعیان را هدف قرار میداد، شناخت، توانست به وضوح دست گرگ و دست مادر را از یکدیگر تشخیص داده و این واقعیت را درک کند که ایران در کنار یک بار تلاش برای تأمین منافع شیعیان، چند برابر آن برای برهم زدن ثبات نظام جدیدالتأسیس در عراق تلاش نموده و در این تلاشهای مضاعف خویش، تمایزی میان شیعه، سنی و کرد قائل نیست.
درست است که نظم جدیدالتأسیس در کشوری همچون عراق تا حدودی به سود جمهوری اسلامی است. این سود نیز همان تسلط شیعیان در کشوری است که پیشتر توان هیچ گونه حرکت سیاسی و خودنمایی در آن را نداشتند. بنابراین عجیب نیست که ایران توانست تا این حد از فرصت استفاده نماید. لیکن نباید از یاد برد که تأمین ثباتی تمام عیار در عراق به چند دلیل، برای ایران وضعیتی نامطلوب و حتی مهلک است.
نخست اینکه بنیان نظم سیاسی کنونی عراق، از سوی آمریکا و با هجوم نظامی این کشور علیه رژیم بعث و سرنگونی این رژیم نهاده شد. تثبیت چنین نظمی به معنای موفقیت پروژهی نظامی آمریکا در حمله به یکی از کشورهای منطقه و سرنگونی رژیم آن است. در مقابل، ایران تا آنجا که بتواند، میخواهد هم سیاستمداران جهان را و هم افکار عمومی جهانیان را از این طرز فکر دور نگاه دارد که چنین حملهای میتواند مدلی آسان و بدون دردسر برای تغییر یک حکومت نامطلوب باشد. بنابراین تا آنجا که سلطهی جریانات شیعی هوادار ایران در عراق تأمین شود، جمهوری اسلامی سیاست همکاری و تعامل سیاسی با نیروهای عراقی را در پیش میگیرد، لیکن در مقابل آن تلاش مضاعفی به خرج میدهد تا اجازه ندهد مشکلات و معضلات اساسی عراق خاتمه یابند و سیستم فدرالیسم در عراق تبدیل به سیستمی با ثبات شده و به عنوان یک مدل موفق در منطقه نگریسته شود. لذا در این فضای بیثباتی ضروری است که تمامی جریانات شیعه، سنی و کرد گرفتار شده و قربانی بدهند. این آتش زمانی شعلهورتر خواهد شد که تمامی طرفها ناگزیر به شعلهورتر ساختن آن گردند و سوخت آن را نیز خود تأمین نمایند.
دوم اینکه تا زمانی که کشورهایی همچون سوریه و عراق در آتش یک جنگ داخلی میسوزند، توجه قدرتهای جهانی به همین کشورها معطوف شده و ابرقدرتها فرصتی برای حملهی نظامی به ایران پیدا نمیکنند. جمهوری اسلامی به خوبی این حقیقت را دریافته است که تا زمانی که بخش بسیار مهمی از زمان، سرمایه و فعالیت کشورهای بزرگ صرف مشکلات کشورهایی همچون عراق و سوریه و فلسطین گردد، روی میز بودن گزینهی نظامی برای حمله به ایران چیزی بیش از یک بلوف سیاسی بیمحتوا نیست. در مقابل، هر چه ثبات سیاسی و آشتی و آرامش میان نیروهای داخلی کشورهای منطقه عمیقتر و گستردهتر شود، احتمال مطرح شدن گزینهی نظامی (علیه ایران) بیشتر خواهد شد. ایران چنین فرصتی را به کشورهای بزرگ نمیدهد و خود را ازنعمت بیانتهای جنگ و ناامنی منطقهای محروم نمیسازد. اکنون به این نکته پی میبریم که زمانی که مهدی طائب میگوید سوریه برای ما از خوزستان مهمتر است، مقصود وی چیست. ایران تا زمانی که در مرزهای خوزستان سرگرم جنگ بود، بقای خود و حکومتش را در خطر میدید. اینک که در داخل مرزهای سوریه درگیر جنگ شده و وضعیت عراق را متشنج میبیند، سر بر بالین آسودگی گذاشته است.
زمانی که جمهوری اسلامی با شیعیان عراق چنین رفتاری دارد، کردهای کردستان عراق دیگر بهتر است دقیقتر حساب کار خود را داشته باشند.
ما تا این اندازه واقعبین هستیم که بگوییم این حق کردهای کردستان عراق است که با کشورهای همسایه و حتی با جمهوری اسلامی رابطهی دیپلماتیک داشته و از این روابط به سود خویش بهره ببرند. اما دو نکته را نباید از یاد برد:
نخست اینکه، حزب دمکرات از کنگرهی سوم خود به بعد، این سیاست درست را در پیش گرفته است که که رابطه با یکی از حکومتهای کردستیز حاکم بر یکی از بخشهای کردستان نباید به حساب کردهای آن بخش تمام شود. این سیاست سزاوار آن است که تبدیل به مدل و الگویی برای تمام احزاب کردستانی در تمامی بخشها برای چگونگی برقراری ارتباط با حکومتهای مرکزی گردد. اگر روزی احزاب کردستانی بر سر یک استراتژی مشترک ملی به توافق رسیدند، بدون تردید این نکته بایستی یکی از نقاط اساسی این استراتژی باشد و حزب دمکرات مفتخر است که از لحاظ نظری مبتکر این اصل بوده و در عمل نیز از آن پیروی نموده است.
دوم اینکه، باشد که نیروهای سیاسی کردستان عراق در تعامل با جمهوری اسلامی، حداقل به اندازهی مقتدا صدر متوجه دستهای آهنین جمهوری اسلامی در داخل دستکش مخملی باشند.
شهریور ١٣٩٣