کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

زبان مادرى هيچ چيز و همه چيز!

20:44 - 27 بهمن 1393

دوم اسفند ماه/ ٢١ فوريه هر سال مصادف با روز زبان مادرى است. در وطن ما ايران زبان مادرى تبديل به مسله غريبى شده است و اين غريبى شدنش با آغشته شدن زبان مادرى به سياست و حالات شورانگيز ميهن پرستانه بيشتر تشديد شده است.

12098.jpg
قهرمان قنبرى

مزيت تدريس و استفاده بصورت رسمى از زبان مادرى توسط اكثر محققين آموزشى و علمى تاييد شده است، اما بخاطر اينكه بنده در بهترين حالت كنشگرى سياسى هستم از ورود به اين حوزه خوددارى مى‌كنم و به نقل قول دكتر ناصر فكوهى، متخصص اين حوزه و مدير سايت انسان‌شناسى بسنده مى‌كنم كه معتقد است؛ این پیشداوری که آموزش یک زبان محلی به آموزش زبان ملی ضربه می‌زند یک امر خیالین و بیشتر یک اسطوره‌ی سیاسی است تا یک امر زبان‌شناسانه یا فرهنگی. واقعیت آن است که تمام مطالعات نشان می‌دهند که کودکان تا سن خاصی می‌توانند چندین زبان را به صورت همزمان بیاموزند بدون آنکه هیچ یک از این زبان‌ها به زبان دیگر ضربه‌ای بزند. بنابراین یک سیاست درست زبانی می‌تواند یک کودک را در آن واحد به یک زبان محلی، یک زبان ملی و یک زبان جهانی، مجهز کند بدون آنکه مشکلی برای این کودک به وجود بیاید. و البته بنده هم چون به اين گزاره آقاى فكوهى سخت باور دارم كه آموزش به زبان مادرى و مخالفت با آموزش آن نه موضوعى اموزشى يا علمى كه بلكه موضوع سياسى است، سعى خواهم كرد اين موضوع را به عنوان موضوع سياسى واكاوى كنم، هر چند براى ثبوت عقيده خودم ارجاعاتى از اهل علم و آمار إبا نخواهم كرد.

از نظر سياسى مخالفين آموزش زبان مادرى در ايران صرفنظر از وابستگى تشكيلاتى يا فكرى‌شان به دو گروه تقسيم مى‌شوند.

١- اقليت ناسيوناليسم كه زبان، خصوصاً زبان فارسى جزو تقدساتشان است و آموزش زبان‌هاى غيرفارسى را حمله مستقيم به زبان فارسى تلقى مى‌كنند.
٢- اكثريت با طيف‌هاى گوناگونى كه تحت تاثير جريانات سياسى هستند و از اين نگران هستند كه برآورده ساختن حقوق زبانى در كوتاه مدت، بدون آماده بودن زير ساخت‌ها،جدايى‌طلبى را تشديد خواهد كرد و باعث به خطر افتادن امنيت ملى خواهد شد.

البته قبل از پرداختن به دلايل مخالفين، لازم مى‌دانم كه يادى كوتاه از موافقين اين حقوق، هر چند خلاصه كرده باشم. مى‌توان از اين گروه مثلا متفكرينى مثل زنده ياد جلال ال احمد يا جناب ناصر فكوهى، منشور حقوق اقوام آقاى كروبى و موسوى و يا از چپ پيشرو، مشخصاً فدائيان خلق(اقليت و اكثريت)ياد كنم كه از اين حقوق دفاع كرده‌اند.

البته در اينجا بيشتر سعى خواهم كرد دلايل گروه دوم را ذكر كنم، چونكه اين گروه مدعى حسن نيت است و از شعار ايران براى همه ايرانيان جانبدارى مى‌كند و البته بخاطر اينكه خوشبينانه به قضيه نگاه مى‌كنيم، حسن نيت‌شان را پاس مى‌داريم و اميد است با واكاوى دلايل گروه دوم شايد به گروه اول هم كه دلايل‌اش مبتنى بر تفكر سلطه‌گرانه است، غيرمستقيم جوابى يا نتيجه‌اى داده باشيم.

مخالفين گروه دوم كه ما حسن نيت‌شان را قبول داريم در مواجه با درخواست تدريس زبان مادرى براى نشان دادن حسن نيت خود، مخالفت خود را با اين دلايل اعلام مى‌كنند.

١- اقتصاد و معشيت هر ايرانى امروز واجب‌تر از هر امرى است، آيا برطرف كردن فقر و گرسنگى ايرانى مهم است يا تدريس زبان مادرى؟ مسلما بيكارى و مهاجرت و مسايل معشيت اوليه بر هر اقدامى الويت دارد.
٢- حقوق زنان ايرانى به بدترين وجهى نقض مى‌شود و در زمانى كه قتل‌هاى ناموسى همه‌گير شده است، پرداختن به زبان مادرى كارى عبث است!
٣- سواد آموزى و تحصيل كودكان كودكان و حق تحصيل رايگان و كودكان كار از الويت‌هاى هر تشكيلات و حكومت مترقى است.
٤- دموكراسى، سكولاريسم و آزادى و ايرانى دموكرات، اولين اولويت ماست، آيا قبل از رسيدن به دموكراسى و آزادى مى‌توان از حقوق و زبان مادرى حرفى زد و يا برنامه‌اى ترسيم كرد، بى‌شک بعد از رسيدن به دموكراسى اين مسله هم حل خواهد شد و در مورد آن بحث خواهيم كرد.

در ظاهر البته هر انسان آزاده‌اى با هر زبان و دين يا نژادى در دل و ظاهر حق مى‌دهد كه مگر زبان مادرى قادر به سير كردن شكم گرسنه است، يا زبان مادرى دردى از هزاران آواره و بى‌خانمان در جستجوى كار را تامين مى‌كند.

نقض حقوق زنان و يا قتل‌هاى ناموسى، بعنوان عضوى از جامعه كه خود داراى خانواده‌اى هستيم كابوس فرد فرد ماست، كم از زبان مادرى ارزش ندارد.

حق تحصيل كودكى، بدون دغدغه مالى نه فقط دغدغه ما بلكه بايد دغدغه بشريت باشد.

و يا به راستى هم بدون استقرار دموكراسى و آزادى و ايران دموكرات آيا می‌توانيم مسله زبان مادرى را حل كنيم، مگر نه اينكه اين موضوع فقط در يک حكومت دموكراسى و مبتنى بر حقوق و كرامت انسانى قابل وصول است.
آيا به راستى كه چنين است؟ استدلال اين دوستان دل از هر انسان آزاده‌اى مى‌ربايد! اما با نگاهى كوتاه به بعضى از آمار قضيه معكوس مى‌شود!
١- ٦٩ درصد بودجه كشور را استان‌هاى تهران، اصفهان، كرمان، خراسان رضوى، خوزستان تامين مى‌كنند و نصف اين بودجه را تهران مصرف مى‌كند-(٢)استان‌هاى اذربايجان شرقى، ايلام، اردبيل، كُردستان، كرمانشاه و ....... به خاطر پسرفت اقتصادى‌شان مهاجرت بى‌رويه اهالى‌شان براى يافتن كار به استان‌هاى مركزى با كاهش رشد جمعيت روبرو هستند و آذربايجان شرقى مهاجرفرسترين استان كشور است.

مثلا آذربايجان شرقى با سابقه‌اى قديمى از وجود صنعت بدارازى تاريخ از رتبه دوم صنعت و توسعه اقتصادى قبل از انقلاب به رتبه ٢١ سقوط كرده است. فقر در سيستان يا بلوچستان هم اصولا احتياج به آمار ندارد اگر كسى كمى وجدان داشته باشد با يک نگاه فقر و بدبختى را تشخيص مى‌دهد، يا در كُردستان انسان‌هاى كه از بيكارى، جذب قاچاق و كولبرى مى‌شوند و يا بدست مأموران مرزى كشته مى‌شوند و يا روى مين‌هاى جنگى مى روند، چنان روزمره شده كه ديگر وجدان‌ها را هم نمى‌آزارد.
يا در مسله بيكارى با احتساب اينكه خيلى از بيكاران و نيروى شاغل در ايلام، كُردستان، اذربايجان‌غربى، بلوچستان، اردبيل يا كرمانشاه به استان‌ها ديگر مهاجرت كرده‌اند، باز بالاترين ميزان بيكارى در كشور متعلق به اين استان‌ها است.

٢-بيشترين آمار قتل‌هاى ناموسى و نقض حقوق زنان در استان‌هاى خوزستان، كُردستان، سيستان و بلوچستان، ايلام و آذربايجان‌غربى است.
٣- بيسوادى در سيستان بلوچستان، كُردستان، آذربايجان، خوزستان، ايلام چند برابر مركز يا استان‌هاى با زبان مادرى فارسى هست.
٤- اما در مورد چهارم كه بحث در اين مورد را منوط به داشتن دموكراسى و داشتن حكومت‌هاى دمكرات مى‌دانند، فعالين قومى و يا ميليون‌ها انسان غيرفارس زبان اخلاقا حق دارند بپرسند كه حكومت و اپوزيسونى كه براى نفس كشيدن مردم هم برنامه دارد! چرا وقتى به زبان مادرى و حق تحصيل به آن مى‌رسد، آن را به آينده‌اى نامعلوم حواله مى‌دهد؟ آنها به اين باور دارند كه اين موضوع نوعى شانه خالى كردن از زير بار مسوليت است! و اين زيربناى بى‌اعتمادى است.

اما چرا اين نابرابرى‌ها وابسته به زبان مادرى است؟ لودويک بهيت معتقد است كه؛ از دید آرمانی، فرد دوزبانه باید بتواند خود را به گونه‌ای مثبت در دو گروه تعریف کند، گروه‌هایی که آن‌ها را می‌شناسد و یا زبان آنان را فرا می‌گیرد، نیز باید بتواند خود را به عنوان عضوی تمام عیار و به رسمیت شناخته شده از آنها احساس کند. در ان شرایط مساعد، زبان دوم نیز به سود زبان نخست آموخته خواهد شد نه به زیان آن. در این هنگام با یک دوزبانگی افزایشی روبرو هستیم. به عکس زمانی که یکی از دوزبان و اغلب زبان نخست، به گونه‌ای توسط زبان دیگر جاروب می‌شود، از دوزبانگی کاهشی سخن می‌گوییم. واژه نیمه زبان شناختی در مواردی به کار می‌رود که فرد دوزبانه هیچ یک از دو زبان را به خوبی صحبت نمی‌کند، آنچه به محرومیت‌های شناختی و عاطفی و نیز مشکلات هویتی می‌انجامد. پرستیژ، وضعیت این زبان‌ها و فرهنگ‌های همراه آن در اینجا نقشی اساسی بازی می‌کنند. بنابراین برای کودکان مهاجرت که هنوز در محیط جدید خود پذیرفته نشده‌اند زبان دوم بیشتر نوعی تهدید به شمار می‌رود. (بهیتBeheydt، ١٩٨٦) جایی که یکی از فرهنگ‌ها بدنام و بی‌اعتبار باشد دوزبانگی تحمیلی خطر تبدیل شدن به یک عامل سرکوب کننده را به دنبال خواهد داشت:

کراشن فرضیه فیلتر عاطفی را پیش می‌کشد: کودکی که باید زبانی دیگر را در محیطی نامساعد یاد بگیرد، از نوعی بلوکاژ ذهنی رنج می‌برد که او را از استفاده مطلوب از پیشکش زبانی‌ای که دریافت می‌کند، باز می‌دارد. (کراشنKrashen، ١٩٨١)
اگرچه دوزبانگی به آغازی بزرگتر و بردباری‌ای بیشتر می‌انجامد و پدیده بین فرهنگی را تسهیل می‌کند، اما نباید از نظر دور داشت که نباید آن را به هرقیمتی تحمیل کرد و نتایج آن به گونه‌ای تنگاتنگ به شرایط اجتماعی فرهنگی‌ای بستگی دارد که اجتماعی‌سازی در آن صورت می‌پذیرد.

اما اينكه امروز ما در ايران با دو گروه مردم روبرو هستيم كه نابرابرى‌شان وابسته به زبان شده است، در اين است كه تحصيل زبان دوم با نفى و تحقير زبان مادرى روبرو هست، پديده‌اى كه سندرم ترس و كم رويى و خود تحقير انگارى را در بين غير فارسى زبانان همه‌گير كرده است، نمونه عينى اين پديده صرف نظر از تجربه زندگى همه ما، صادق زيبا كلام در مورد دانشجوى نابغه‌اش، افضل به قلم كشيده است.

آرى امروز همه ما با بيسوادى، گرسنگى، بيكارى و نقض حقوق زنان در چنگال خونين استبداد گرفتار هستيم، اما مسله وقتى بغرنج‌تر مى‌شود كه تقسيم‌بندى در داخل ايران در بين خود گرفتاران، ما با دو نوع ايرانى گرفتار روبرو هستيم، و وقتى مسله بيشتر بغرنج مى‌شود كه اين تقسيم‌بندى در نهايت بر پايه زبان استوار شده است! ما با ايرانيانى مواجه هستيم كه از بيسوادى بيشترى، بيكارى بيشترى، از فقر بيشترى، از نقض حقوق زنان بيشترى رنج مى‌برند و از سر حادثه يا عمد مناطق غيرفارس زبان هستند و اين چقدر تلخ و خطرناک است براى آينده يک كشور كه در داخل كشور در برخوردارى از امكانات دو نوع شهروند وجود دارد، بنده خود مطمعنم كه شايد سياست رسمى اين حاكميت استبدادى هم بر اين مسله استوار نشده كه ايرانيان بصرف زبانشان از امكانات موجود برخوردار شوند! اما چه فايده كه ما در داخل يک ايران با دو نوع ايرانى مواجه هستيم و اين هشدار را بايد حتى سخت‌ترين مخالفين زبان مادرى هم جدى بگيرند كه در داخل كشور، دو گروه ايرانى است، برخوردار و غير برخوردار، كه بر حسب تصادف يا عمد، غير برخورداران از مناطق غيرفارس‌نشين است.

هر چند كه باز خود نگارنده هم اعتقاد دارد، كه زبان مادرى همه مشكلات ما نيست، اما به جد هم اعتقاد دارم كه زبان مادرى محک سنجش و اعتماد توده‌ها و نقطه بازيابى كرامت انسانى هر انسان ايرانى فارغ از زبان اش است، پيش نياز حل هر مسله‌اى در ايران، حل مسله زبان مادرى ايرانيان است، به همين دليل هر چند كه با استدلال دوستان زبان مادرى هبچ چيز نيست تا حدى همدلى داريم، اما تا حدى با توجه به واقعيت‌هاى موجود هم با خواستاران حقوق زبانى كه زبان مادرى برايشان همه چيز است بيشتر همدلى داريم، در واقع عدم بها دادن به زبان مادرى تک تک ايرانيان، بيشتر اتحاد، امنيت ملى و همبستگى ما را تهديد مى‌كند. ما امروز نتيجه افتراق و سركوب را در كشورهاى همسايه مى‌بينيم، براى گرفتار نشدن بسان آنها، ما بايد كرامت انسانى هر انسانى فارغ از زبان و مذهبش به او نويد دهيم كه مسلما زبان مادرى هم از اين قاعده مستثنى نيست، اگر مى‌خواهيم سرافرازى و آزادى و آرامش را در ميهنمان به ارمغان بياوريم.

محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وب‌سایت کوردستان‌میدیا نمی‌باشد