کریم پرویزی
دشمن اصلی ملت کرد، یعنی جمهوری ولایت اعدام همواره چنین تصور نموده و مینماید که با نفی و انکار موجودیت یک ملت، میتواند آن را از بین برده و مبارزات آن را از صفحات تاریخ محو نماید.
یکی از پارامترهای اساسی سیاست شوم رژیم جمهوری اسلامی، نفی و انکار و حذف دیگران در سکوت کامل است که نخستین بار، چنین سیاستی از سوی خود خمینی طراحی و اجرا گردید و هم اینک نیز سالهاست که این سیاست ضد بشری را دنبال مینمایند.
خمینی جنایتکار، برای حذف و نابودی ملت کرد فرمان جهاد را صادر نمود و حزب پیشرو و انقلابی ملت کرد را حزب منحلهی دمکرات خواند تا وانمود کند که این حزب از صحنهی روزگار محو شده است. لیکن از سال ١٣٥٨ تا زمان مرگ خمینی و پس از آن نیز به مدت چندین سال علیه حزب دمکرات جنگیدند و به فریب مردم و قربانی ساختن فرزندان آنان در این راه پرداختند. در گورستانها نیز بر سنگ قبرهایشان نوشتند که به دست ضد انقلاب و گروهک منحله کشته شدهاند.
سالهاست که حزب دمکرات به منظور رعایت مصالح عالیهی ملت کرد، مبارزات مسلحانهی خویش را متوقف نموده و جمهوری اسلامی در تبلیغات خود علیه حزب دمکرات از آن به عنوان گروهک معدوم و منحله یاد کرده است.
لیکن از زمانی که حزب دمکرات اعلام نمود که میخواهد مبارزات شهری و کوهستان را به یکدیگر پیوند بزند و فرمان آغاز خیزشی نوین را صادر نمود، جمهوری اسلامی به رعشه و تکاپو افتاده و هر روز به دسیسهای و تهدیدی متوسل میشود.
یک روز مانور سپاه، یک روز تسلیح مجدد مزدوران محلی و روز دیگر تعطیلی بازارچههای مرزی و نهایتاً اعزام عوامل و نهادهای جاسوسی و سرکوبگر خویش به این سو و آن سو، تنها گوشهای از تلاشهای مذبوحانه و تحرکات جمهوری اسلامی علیه همان نیرویی هستند که سالها از مرگ و انحلال آن برای مردم سخن گفته بود.
هرگاه یک حزب مبارز و انقلابی همچون درختی مقاوم در بستر جامعهی خویش ریشه دوانیده و قامت خویش را بدان استوار نماید، طوفان و گردباد و دهها توطئهی دشمنان هرگز قادر به نابودی آن نبوده و هر بار با پشت سر نهادن مرحلهای از تضعیف، انزوا و فشار، مجدداً و مستمراً قد علم نموده و با هر حرکت خویش، در دلهای مردم جوانهای از امید کاشته و در دلهای دشمنانش، بذر وحشتی عمیق میکارد.
از همین رو، با تأمل در باب اصالت و صداقت یک انقلاب واقعی از نوع مبارزات حزب دمکرات، دلیل برخی از رفتارهای دشمنان را درمییابیم و به پاسخ این سؤال خواهیم رسید که: چرا دشمن از یک حزب منحله و معدوم که گویا همگی اعضای آن پراکنده شده و توان هر گونه تأثیرگذاری بر تحولات را از دست دادهاند و اطلاعی از اوضاع ندارند، تا این اندازه در هراس است که برای دشمنی با آن حاضر به صرف هزینههای سنگین است و حتی در پایتخت حکومتش نیز در اماکن عمومی اقدام به نصب بنر تبلیغاتی جهت معرفی اعضای حزب دمکرات به عنوان تروریست مینماید؟
یگانه پاسخی که میتوان به این پرسش و پرسشهایی از این دست داد، آن است که هر ذرهای از وجود یک حزب که از رگهای جامعهی خویش آبیاری میشود، بنیانهای حاکمیتی رژیم ولایت اعدام را به لرزه درمیآورد.
دشمن اصلی ملت کرد، یعنی جمهوری ولایت اعدام همواره چنین تصور نموده و مینماید که با نفی و انکار موجودیت یک ملت، میتواند آن را از بین برده و مبارزات آن را از صفحات تاریخ محو نماید.
یکی از پارامترهای اساسی سیاست شوم رژیم جمهوری اسلامی، نفی و انکار و حذف دیگران در سکوت کامل است که نخستین بار، چنین سیاستی از سوی خود خمینی طراحی و اجرا گردید و هم اینک نیز سالهاست که این سیاست ضد بشری را دنبال مینمایند.
خمینی جنایتکار، برای حذف و نابودی ملت کرد فرمان جهاد را صادر نمود و حزب پیشرو و انقلابی ملت کرد را حزب منحلهی دمکرات خواند تا وانمود کند که این حزب از صحنهی روزگار محو شده است. لیکن از سال ١٣٥٨ تا زمان مرگ خمینی و پس از آن نیز به مدت چندین سال علیه حزب دمکرات جنگیدند و به فریب مردم و قربانی ساختن فرزندان آنان در این راه پرداختند. در گورستانها نیز بر سنگ قبرهایشان نوشتند که به دست ضد انقلاب و گروهک منحله کشته شدهاند.
سالهاست که حزب دمکرات به منظور رعایت مصالح عالیهی ملت کرد، مبارزات مسلحانهی خویش را متوقف نموده و جمهوری اسلامی در تبلیغات خود علیه حزب دمکرات از آن به عنوان گروهک معدوم و منحله یاد کرده است.
لیکن از زمانی که حزب دمکرات اعلام نمود که میخواهد مبارزات شهری و کوهستان را به یکدیگر پیوند بزند و فرمان آغاز خیزشی نوین را صادر نمود، جمهوری اسلامی به رعشه و تکاپو افتاده و هر روز به دسیسهای و تهدیدی متوسل میشود.
یک روز مانور سپاه، یک روز تسلیح مجدد مزدوران محلی و روز دیگر تعطیلی بازارچههای مرزی و نهایتاً اعزام عوامل و نهادهای جاسوسی و سرکوبگر خویش به این سو و آن سو، تنها گوشهای از تلاشهای مذبوحانه و تحرکات جمهوری اسلامی علیه همان نیرویی هستند که سالها از مرگ و انحلال آن برای مردم سخن گفته بود.
هرگاه یک حزب مبارز و انقلابی همچون درختی مقاوم در بستر جامعهی خویش ریشه دوانیده و قامت خویش را بدان استوار نماید، طوفان و گردباد و دهها توطئهی دشمنان هرگز قادر به نابودی آن نبوده و هر بار با پشت سر نهادن مرحلهای از تضعیف، انزوا و فشار، مجدداً و مستمراً قد علم نموده و با هر حرکت خویش، در دلهای مردم جوانهای از امید کاشته و در دلهای دشمنانش، بذر وحشتی عمیق میکارد.
از همین رو، با تأمل در باب اصالت و صداقت یک انقلاب واقعی از نوع مبارزات حزب دمکرات، دلیل برخی از رفتارهای دشمنان را درمییابیم و به پاسخ این سؤال خواهیم رسید که: چرا دشمن از یک حزب منحله و معدوم که گویا همگی اعضای آن پراکنده شده و توان هر گونه تأثیرگذاری بر تحولات را از دست دادهاند و اطلاعی از اوضاع ندارند، تا این اندازه در هراس است که برای دشمنی با آن حاضر به صرف هزینههای سنگین است و حتی در پایتخت حکومتش نیز در اماکن عمومی اقدام به نصب بنر تبلیغاتی جهت معرفی اعضای حزب دمکرات به عنوان تروریست مینماید؟
یگانه پاسخی که میتوان به این پرسش و پرسشهایی از این دست داد، آن است که هر ذرهای از وجود یک حزب که از رگهای جامعهی خویش آبیاری میشود، بنیانهای حاکمیتی رژیم ولایت اعدام را به لرزه درمیآورد.