کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

سخنی چند در باب حق تعین سرنوشت

20:10 - 1 آبان 1391

سعید سنندجی

اصل تعیین سرنوشت در لابلای انقلاب فرانسه مطرح شد و در جامعه بین‌المللی توسط لنین و ویلسون مورد تاكید قرار گرفت. این اصل رضایت مردم از دولت را مد نظر قرار می‌دهد و مبین آن است كه مردم باید حق انتخاب سرنوشت خود را داشتە باشند. علاوه بر این، حق تعیین سرنوشت شامل مصونیت در برابر فشارها و دخالت‌های خارجی و یا سیاست‌های استعماری می‌باشد. به عبارت دیگر این حق هم به آرمان‌های آزادیخواهانه مردم در برابر دول متبوع و اجباری و هم بە مسائل استعمارگرایانە و اشغال نظامی می‌پردازد.

پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری‌های عثمانی، اتریش، مجارستان و روسیه كه علت اصلی وقوع آن مسئله اقلیت‌های ملی و قومی بود، ویلسون اعلام كرد كه هر ملتی حق انتخاب دولتی را كه می‌خواهد با آن زندگی كند دارد. بر پایه همین زمینه بود كه در پایان جنگ، حق ملت‌ها در مورد گزینش دولت خود مسئله ملیت‌ها مطرح شد و حق تعیین سرنوشت گروه‌های اتنیکی به عنوان یک اصل اساسی و انسانی مورد پذیرش نمایندگان دولت‌های حاضر در كنفرانس صلح واقع شد.

این دو موضوع هم در اعلامیه چهارده ماده‌ای ویلسون و هم در اعلامیه لنین کە به نام حقوق خلق كارگر مطرح شده بود و به دنبال اعلام برنامه‌های ویلسون در حمایت از اقلیت‌های قومی تحت ستم و مساله حق تعیین سرنوشت آنان، لنین رهبر جنبش كمونیستی آن زمان در روسیه نیز به صراحت هر چه تمام‌تر بر آن تاكید ورزید.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد درعهدنامە شمارە ٤٢١ در چهارم دسامبر ١٩٥٠ بە تحقق حق تعیین سرنوشت برای تمامی ملت‌ها بە عنوان یک حق انسانی و اصولی اشارە کردە است و از شورای اقتصادی و اجتماعی حقوق بشر خواست کە در این مورد پیگیری‌های لازم را بە عمل بیاورد. همچنین در معاهدە تکمیلی آن یعنی معاهدەی شمارە ٥٤٥ در تاریخ پنجم فوریە سال ١٩٥٢ مسئلە گجنانیدن حق تعیین سرنوشت تمامی ملل را جهت تثبیت اصول عهدنامە بین‌المللی حقوق بشر بە تصویب رساند. این بند تمامی دولت‌ها را برای گام برداشتن‌ جهت تحقق حقوق نامبرده همگام با اهداف و آرمان‌های سازمان ملل و معاهده‌ی ٦٣٧ درشانزدهم دسامبر ١٩٥٢ تشویق می‌نماید. از این‌رو معاهده‌ی ١٥٤١ چهاردهم دسامبر ١٩٧٠ دوره پنجم مجمع عمومی اهمیت فوق‌العاده‌ای پیدا می‌کند. زیرا در آن به حق تعیین سرنوشت و ملت‌های مستعمره اشاره گردیده و برلزوم پایان دادن فوری و بدونه قید و شرط به استعمار و اشغال سرزمین‌های در هر نوع آن اصرار شده است و مجمع عمومی در مقدمه‌ی اعلام این قطعنامه بر لزوم تامین شرایط و لازم جهت ایجاد آرامش رفاه و ارتباط دوستانه در عین حال احترام به تعیین حق سرنوشت ملت‌ها بدون هیچ تبعیضی از نظر نژادی جنسی زبانی مذهبی تاکید کرده و افزوده است که تمامی ملت‌ها به طور کامل و مطلق حق دارند برای حاکمیت سرزمین و وطن خود همچنین کشور واحد تلاش نمایند. در سال ١٩٦٦ سازمان ملل متحد دو قطعنامه را به تصویب رساند که در سال ١٩٧٦ تمامی دولت‌ها در برابر آن متعهد شده‌اند. این قطعنامه زاده و برآیند قطعنامه‌ی ٥٤٥-٧١ پنجم فوریه ١٩٥٢ مجمع عمومی این سازمان بوده و شامل قطعنامه‌ی بین‌المللی حقوقی و مدنی و سیاسی و همچنین قطعنامه‌ی بین‌المللی حق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی می‌شوند. در بندهای اول هردو قطعنامه‌ی نامبرده حق تعیین سرنوشت از اعتبار و اهمیت جهانی برخوردار بوده و به شرحی که ذیلا اشاره گردیده است توضیح داده شده است:

ــ حق سرنوشت حق تمامی ملت‌هاست لذا ملت‌ها حق دارند آزادانه ساختار رژیم سیاسی حود را طبق این تعابیر اصول توسعه‌ی اقتصادی اجتماعی و فرهنگیشان قرار دهند.

ــ ملت‌ها جهت رسیدن به اهداف خود بدونه هیچ قاهده‌ی از پیش تعیین شده و بدون اینکه سازمان‌های همکاری اقتصادی و بین‌المللی هیچ گونه محدودیتی بر آن‌ها تحلیل کنند و با تکیه به اصول صلح و قوانین بین‌المللی می‌توانند به شیوه‌ی آزادانه از منابع و ثروت طبیعی خود بهرمندشده و در هیچ شرایطی ملت‌ها نباید از کمک و یاری دیگران محروم شوند.

ــ دولت‌ها عضو این پیمان آن‌هایی که در برابر اداره سرزمین‌های غیر مستقل و سرزمین‌های تحت کفالت مسئول‌اند باید اساس جوهر و برنامه‌های سازمان ملل برای عملی کردن پروژه‌ی حق تعیین سرنوشت و احترام به حقوق تعیین شده تلاش نمایند.

علاوه براین قطعنامه شماره ٢٦٢٥ اول اکتبر ١٩٧٠ مجمع عمومی دارای اهمیت زیادی است. قطعنامه مذکور به ارتباط دوستانه‌ی بین دولت‌ها اشاره کرده و اظهار می‌دارد: تمامی ملت‌ها حق دارند سرنوشت خود را تعیین کرده و تمامی جهانیان باید به این حق احترام بگذارند لذا حق تعیین سرنوشت تنها شامل موارد کلاسیکی از جمله ملت‌های مبارز و آزادیخواه که برای آزادی از سلطه بیگانه و استعمار تلاش می‌کنند نمی‌شود بلکه آن دسته از ملل را نیز شامل می‌شود که بر علیه نژادپرستان، ستمگران و چپاولگران برای حفظ منابع و منافع ملی خود مبارزه می‌کنند چرا که ملتی که در سرزمینی که زندگی می‌کند صاحب اموال و منابع آنجا نیز هست. طبق این معیار حق تعیین سرنوشت در ساز کارهای بین‌المللی دارای چندین شکل و سیمای مختلف بوده و حقوق مشمول در این طرح بدین شیوه متجلی می شود:

ــ تقسیم هر سرزمینی باید با مشورت و رأی مردم ان سرزمین صورت بگیرد.

ــ هر ملتی حق دارد رژیم سیاسی خود را تعیین کند.

ــ ملت باید از هرگونه دخالت خارجی در امان باشد.

ــ ملت باید از سلطه قدرتی که به آن ستم می‌کند رهایی یابد.

سال ١٩٧٥ بیانیه‌ی اختتامیه‌ی کنفرانس هلسینکی مصرانه پشتیبانی خود را از این که حق تعیین سرنوشت تنها عکس‌العملی در برابر استعمار ملت ها نبوده بلکه حق تمامی ملت‌ها جهت تعیین سرنوشت و انتخاب رژیم‌های داخلی و ارتباط با دولت‌های خارجی می‌باشد اعلام داشت به همین دلیل بیانیه‌ی کنفرانس هلسینکی به خاصیت و همیشگی حق تعیین سرنوشت یعنی حق ملت‌ها برای ماندن و اعمال خواسته‌های خود اشاره کرده است همچنین هرگونه اعتراضی علیه این نوع برداشت از حق تعیین سرنوشت با تکیه بر اصل هشتم بیانیه‌ی کنفرانس رد خواهد شد. از این رو اعلامیه‌های پایانی کنفرانس به عنوان اعلامیه ای قانونی و حقوقی شناخته شده و برنامه‌های راهنمای روابط بین دولت‌های شرکت کننده در کنفرانس داده شد. به علاوه سند قابل اهمیت دیگری وجود دارد که دارای محتوای روحی سیاسی است و آن هم اعلامیه‌ی جهانی سال ١٩٧٩ حقوق ملت‌ها در الجزیره است اگرچه این اعلامیه قانونأ دولت‌ها را ملتزم نمی‌کند اما نقطه نظر حقوق بشر و نیز حقوق ملت‌ها سندی اساسی و کامل می‌باشد.

•حق تعیین سرنوشت برای تمامی ملت ها

•احترام به اصول هویت فرهنگی

•حفظ سرزمین

•حفظ ملت ها در برابر هرگونه ظلم و تجاوز و نسل کشی

•حق همیشگی رعایت حق تعیین سرنوشت

•حق ازادی ملت ها از هرگونه ستم و تحت سلطه بودن
در پایان همین اعلامیە اشارە میشود کە به هرحال ملت‌هایی وجود دارند که در بعضی از شرایط تاریخی به دولتی الحاق شده‌اند حال چه دولت مذکور پیش از الحاق ملت یاد شده وجود داشته یا بعد از آن پدید آمده باشد در نتیجه این امر ملت یا ملت‌های الحاق شده حق تعیین سرنوشت خود را هم در حوزه‌های داخلی و هم در حوزه‌های خارجی از دست می‌دهند در هر مرحله‌ای که این ملت‌ها خواسته باشند به حق تعیین سر نوشت خود تحقق بخشند موانعی بر سر راهشان قرار گرقته است راه را بر آنها سد کرده و به احترام گذاشتن به حاکمیت دولت‌های حاکم بر خود ملتزم شده‌اند در چنین شرایطی لازم است که جامعه‌ی بین‌المللی برای احترام و حفظ و قوانین و اهداف پیمان‌نامه‌های سازمان ملل جهت تأمین حق تعیین سرنوشت ملت‌ها فعالیت ساز و کارهای خود را توسعه دهد زیرا که حق تعیین سرنوشت علاوه بر اینکه در قوانین بین‌المللی معاصر مورد اشاره قرار گرفته است تحقق این مسأله عامل اساسی برای ایجاد امنیت و صلح جهانی می‌باشد و این همان اهدافی است که سازمان ملل متحد نیز در راستای آن تأسیس گردیده است.

در سال ١٩٩٠ نیز سازمان امنیت و همکاری اروپا در کنفرانس پاریس، حق تعیین سرنوشت را پایه‌ی اساسی برای امنیت در اروپا به شمار آورد و در سال ١٩٩٣ درجلسه سازمان ملل متحد در وین حق تعیین سرنوشت را به عنوان مرکزی‌ترین حقوق بشر در بیانیه خود گنجانیدند و حق تعیین سرنوشت را پیش نیاز برای تحقق حقوق بشر و آزادی‌های اساسی انسانهای کرە زمین در بیانیه خود اعلام داشتند.

از سال ١٩٥١ تا سال ١٩٨٠ به ترتیب کشورهای لیبی، کامبوج ، سودان، مراکش، تونس، غنا، مالزی، گینه، کامرون، سنگال، توگو، کنگو، سومالی، ماداگاسکار، بنین، نیجر، بورکینا فاسو، ساحل عاج ، چاد، جمهوری آفریقای مرکزی، کنگو، قبرس، گابن، مالی، نیجریه، موریتانی، سیرالئون، کویت، سا موآ، بروندی، رواندا، الجزایر، جامائیکا، ترینیداد و توباگو، اوگاندا، کنیا، تانزانیا، مالاوی، مالتا، زامبیا، گامبیا، مالدیو، سنگاپور، گویان، بوتسوانا، لسوتو، باربادوس، نائورو، موریس، سوازیلند، استوایی، تونگا، فیجی، بنگلادش، بحرین، قطر، امارات متحده عربی، باهاما، گینه بیسائو، گرانادا، موزامبیک، کیپ ورد، کومور، سائو توم و پرینسیپ، پاپوآ گینه نو، آنگولا، سورینام، سیشل، جیبوتی، جزایر سلیمان، تووالو، دومینیکا، سنت لوسیا، کیریباتی، سنت وینسنت و گرنادین و همچینی از سال ١٩٨٠ تا سال ٢٠٠٠زیمبابوه، وانواتو، آنتیگوا و باربودا، بلیز، سنت کیتس و نویس، برونئی، جزایر مارشال، میکرونزی، لیتوانی، نامیبیا، یمن، گرجستان، کرواسی، اسلوونی، استونی، قرقیزستان، روسیه، بلاروس، مولدووا، آذربایجان، ازبکستان، لیتونی، مقدونیه، تاجیکستان، ارمنستان، ترکمنستان، اوکراین، قزاقستان ، بوسنی و هرزگوین، جمهوری چک، اسلواکی، اریتره، و پالائو واز سال ٢٠٠٠ تا سال ٢٠١٢ شرق تیمور، مونته نگرو، صربستان، کوزوو، سودان جنوبی استقلال خود را بدست آوردەاند.

ملت‌هایی کە امروز در حال مبارزە برای استقلال خود میباشند عبارتند از:

•اسکاتلند کە مبارزە آنها بیشتر به دلیل وجود دمکراسی و حقوق بشر به شیوە مبارزە مدنی عمل میکند. در سال ١٧٠٧ بریتانیای کبیر بنیان نهاده شد. اسکاتلند همواره بعد از جنبش آبراهام ولاس از درجاتی از خودمختاری برخوردار بوده است و امور مربوط به آموزش و پرورش، بهداشت و قانون‎گذاری داخلی خود را مستقل از لندن پیش می‌برد. در سال ١٩٩٩و با گشایش پارلمان اسکاتلند، این کشور بیش از پیش مستقل شد اما با این وجود بحث استقلال کامل اسکاتلند از انگلستان همواره مطرح بودە است. دولت اسکاتلند اعلام کرده است کە قصد دارد در اواخر سال ٢٠١٤ رفراندومی برای استقلال کامل خود برگزار کند.

•استقلال طلب‌های تامیل کە جنش اصلی انها بە ببرهای تامیل در سریلانکا مشهور است سالهاست برای اسقلال بخشی از خاک اجدادی خود مبازه میکنند. آنها به صراحت اعلام کردەاند که خواهان استقلال بخش تامیل نشین سریلانکا هستند و سالهاست برروی این موضع خود تأکید میکنند و در این راە قربانی زیادی دادەاند.

•کشمیریها بعد از استقلال هند و پاکستان از بریتانیای کبیر که یک امیر‌نشین جداگانه تحت سیطره بریتانیا بود، به اشغال هند و پاکستان در‌آمد. اما مردم کشمیر ریاست هیچکدام ازاین دو کشور را قبول ندارند. انان نیز سالهاست کە خواهان استقلال خود میباشند.

•تبت یک کشور مستقل بود که توسط چین اشغال شد، اما مردم تبت سیطره چین را قبول ندارند و خواهان استقلال هستند. دالای لاما رهبری مذهبی و سیاسی استقلال طلبان را به عهده دارد.

•میدانائو در جنوب فلیپین جبهه‌ایی در مقابل آن کشور بە مدت بیش از دو دهه برای استقلال خود مبارزه کردەاست. جنگ‌های خونینی را در این سالها بین دوطرف شاهد بودیم. سرانجام با یک پیمان صلح با دولت فیلیپین در سال ١٩٩٦ میلادی به خودمختاری گسترده‌ایی دست یافتند . اما این پیمان بعدها از طرف دولت فیلیپین نقض شد و با حمله شدید نظامی به استقلال طلبان وضعیت را از آنچه قبلأ بود بدتر کرد.

•سیک‌ها در هند خواهان جدایی از هند و تأسیس کشوری به نام خالصستان بودند و سالها برای این هدف مبارزه کردند. اما دولت هند با دادن حقوق مساوی به سیک‌ها و دیگر قومیتها زمینه پیشرفت آنها را در هند فراهم کرد به حدی که ما امروز شاهد به دست گرفتن بالاترین قدرت اجرایی در هند توسط یک سیک(مانموهنسینگ) هستیم.

•اویغورهای ترک خواهان استقلال از چین هستند. کە اقلیم آنان توسط چین بە زیر سلطه در آمد و تا حد انکار هویت آنها پیش رفت. هم اکنون اقلیم اویغورهای ترک به نام منطقه خودمختار سینکیانگ که در شمال غرب چین قرار دارد مشهور است. اویغورها خواستار جدایی از چین و تشکیل کشور ترکستان شرقی هستند.

•جمهوری چچن پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، در یک همه پرسی دمکراتیک تحت نظارت جهانی ، با رای ٧٥% خواهان استقلال خود شدند و اعلام استقلال کردند. اما این استقلال از طرف روسیه به رسمیت شناخته نشد. با حمله روس‌ها به منطقه چچن جنگی سخت و وحشتناک بین دو طرف در گرفت که تا حالا هم ادامه دارد. تا حالا بیش از صدها هزار نفر از ملت چچن قربانی این جنگ شده‌اند.

•مردم ناگورنو قرە باغ پس از فروپاشی شوروی در جمهوری آذربایجان که اکثریت مردم آن منطقە ارمنی بودند. ارمنی‌ها خواهان تجزیه این بخش از آذربایجان و پیوستن آن به ارمنستان بودند. جنگ سختی بین دو طرف در گرفت که به مرگ د‌ه‌ها هزار نفر منجر شد و تا حالا هم این مشکل حل نشدە است.

از حرکتهای استقلال طلبانه خاورمیانه نیز میتوان بە نمونه‌های زیر اشارە کرد:

•بلوچستان کە در اوایل قرن ١٩ توسط دولت ایران و انگلستان بە سه بخش تقسیم شد بخش اصلی بلوچستان به ترتیب در خاک پاکستان، ایران و افغانستان قرار دارد. در این میان از جانب دولت ایران و پاکستان این ملت بە حدی بە انزوای اقتصادی کشانیدە شدەاند کە فقر مطلق را در این نواحی بە وفور میتوان مشاهدە کرد. ملت بلوچ سالهاست جهت استقلال خود کوشش میکنند و در این راە بسیاری از جوانان خود را فدا کردەاند.

•کردستان سرزمین اجدادی کُردها کە قدمت مکتوب آن بە ٥٠٠٠ سال پیش بر میگردد. بعد از انکە در طول هزران سال بە شیوە ملوک‌الطوایفی ادارە میشد در سال ١٥١٤ در جنگ چالدران بین دو امپراتور عثمانی و صفوی تقسیم شد بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی، ابر قدرت‌ها با سیاستی غیر منصفانە کشورهایی تازە تاسیس کردند و خاک کردستان را بین آنها تقسیم کردند. جنبش مدرن کُردها در اوایل خواهان استقلال کامل خود بود کە نمونە بارز ان جمهوری کردستان است کە اعلام دولت مستقلی کُرد هر جند کە بعد از فروپاشی این دولت سیاست کُردها بە خودمختاری تحدیل پیدا کرد اما در دو دهە گذشتە مسئلە استقلال کردستان بە شیوە بحث جدی در میان کردها از نو سر گرفتە است.

•جمهوری دمکراتیک الاحواز در جنوب خوزستان، بوشهر و مناطقی از جنوب فارس که خواهان استقلال مناطق عرب‌نشین جنوب ایران میباشند. نمونە بارز این جنبش در تاریخ بە حرکت استقلال طلبانە دوران شیخ خزعل باز می‌گردد. این جنبش در دهه‌ی پیش حرکت تازەایی را از نو سر گرفتە است کە از طرف حاکمیت ایران بە شیوەایی غیر انسانی مورد کشتار فیزیکی و فرهنگی قرار گرفتەاند.

•ترک‌های ساکن آذربایجان کە بر اساس برخی منابع، تاریخ استقلال خواهی آنان بە زمان شیخ محمد خیابانی بر میگردد کە نام آذربایجان را هم بە نام آزادی‌ستان تغییر داد. بعد از جنگ جهانی دوم بر اساس اسناد و مدارک موجود، حکومتی مستقل از ایران در اذربایجان بە رهبری سید جعفر پیشوری اعلام شد کە بنام حکومت ملی اذربایجان شناختە میشود. متأسفانە فروپاشی این حکومت ترک‌ها بە شیوەای غیر انسانی انجام گرفت کە توأم با کشتار دستە جمعی بیش از٢٠٠٠٠ نفر، سوزاندن کتابخانەهای آنان و سیاست کشتار روح و ذهن ترکها بود. ترک‌های ساکن آذربایجان در دهە اخیر بیشتر از پیش بە مسلئە حق تعین سرنوشت خویش تا حد جدایی پرداختەاند.
سخن آخر آنکە عمومأ فکر استقلال طلبی از روی میل جمعی نیست و میتواند بە هویت غیر انسانی کشورهای سلطە‌گر برگردد. محروم کردن یک ملت از حقوق انسانی، کە خود باعث نابودی فرهنگی و زبانی و همچنین در نهایت محل زندگی آنها میشود، راهی برای آن ملل به غیر از استقلال برای خاتمە دادن بە این گونە ستم ورزیها باقی نگذاشتە است.
به مناسبت ٢٤ اکتبر سالروز تأسیس سازمان ملل متحد
سعید سنندجی ٢٣/١٠/٢٠١٢