سوران شمسی
همزاد با تاریخ بشر، سیاست نیز در روابط انسانها مطرح بوده است. سیاست با قدرت پیوند دارد؛ به گونهای که سیاست همواره در پی کسب قدرت و سازماندهی آن است. قدرت نیز چیزی نیست که روابط افراد بدون آن ممکن باشد. هر دورهای از تاریخ بشر را که مطالعه کنیم، میبینیم که روابط نابرابر وجود داشتهاند. صاحبان قدرت به عنوان بالادستان و زیردستها که بیشتر با موجودیت تودهها معنادار میشود، این رابطهی نابرابر را شکل میدهند. هرچه به گذشته برگردیم، سیاست در محدودهی کوچکتری مطرح میشود و قدرت نیز که جوهر آن را شکل میدهد، بیشتر در الگوهای ارباب-رعیتی، روابط آمرانه و از بالا به پایین، بدون رعایت اصل مشروعیت تجلی یافته است. حال آنکه با شکلگیری دولت مدرن و قانون اساسی دموکراتیک، نوعیت سیاست و چگونگی قدرت نیز دچار تغییرات اساسی شده است. امروز در قلمرو حاکمیتهای مردمی، نه سیاست تعبیر کلیشهای میشود که بیشتر با ترفند فریب و نیرنگ برچسب بخورد و نه قدرت برهنه و عریان است بلکه با قانون اساسی مدرن و دموکراتیک که بیشتر بازتابدهندهی خواستههای مردم است، مهار میشود و در راستای منافع عمومی جهت میخورد.
درست است که سیاست و قدرت در زمان ما، حتی در دولتهای دموکراتیک نیز به تمام معنا انسانی و مردمی نیست و پایههای مشروعیت آن دچار لغزش است و هنوز هم به دور از چشم ناظر مردم و افکار عمومی، دچار پنهانکاری میشود؛ اما روند عمومی به گونهای است که رضایت مردم و جلب افکار عمومی هرگز به حاشیه و قلمرو فراموشی نمیخزد. دغدغهی مشروعیت چیزی نیست که سیاستگران به سادگی از کنار آن بگذرند؛ چون ثبات و حفظ قدرت، مستلزم مشروعیت است. این تغییر شگرف را میتوانیم دوسویه ریشهیابی کنیم؛ هم در قاعدهی جامعه و هم در رأس آن. قاعده به مردم ارتباط میگیرد و منظور از رأس، همانا حکومت و دستگاه فرمانروایی است. تغییر در نگرش مردم، ظرفیت عمومی را میسازد و توان و قدرت اجتماعی خلق میکند. تغییر در رأس هرم، الگوهای مدیریتی و نوع عملکرد نظام را متحول میسازد.
برای اینکه بدانیم فلان حکومت چگونه عمل میکند، لازم است بدانیم که سیاستگران آن نسبت به حکومتداری و جامعه چگونه نگرش دارند. برای اینکه نگرش سیاستمداران را درک کنیم، لازم است بدانیم که آنان در چه بسترها و فرهنگی بهسر میبرند و زیست میکنند و مردم آن جامعه از چه نوع نگرش سیاسی برخوردارند. با این وجود، اگر سیاست و نگرشهای سیاسی سیاستگران را در فرهنگ سیاسیمان مورد بازخوانی قرار دهیم، بهخوبی قابل درک است که در جامعهی ما، نگرشها بافت روزمرگی دارند.
سیاست در ادبیات عامه، بیشتر به معنای روش و ترفندهای رسیدن به قدرت است، اما با هر وسیله و ابزار ممکن. با محوریت این نوع نگرش سیاسی، ترفند، فریب، نیرنگ و بازی با احساسات مردم جزئی از ویژگیهای سیاست بومی تلقی میشوند. نوع عملکردهای سیاسی بازیگران بیشتر در خط سیاست ماکیاولی معنادار میشود.
به نظر میرسد هر هدفی را که برای سیاست در نظر بگیریم، قدرت هیچگاه از دایره بیرون نمیماند، بلکه جوهر اصلی سیاست پنداشته میشود اما اگر کسب قدرت روشمند و قانونمند نباشد، نوع استفادهی آن نیز از مدار قانون و اصول انسانی خارج میشود. در ایران برداشت عمومی نسبت به سیاست خیلی کلاسیک و عوامزده است. میتوانیم بگوئیم که نگرش سیاسی سیاستگران نیز با یک نوع سیاستزدگی روبهرو است.
سیاستگران آنگونه عمل میکنند که توان ماندن و بقا را در جامعه داشته باشند. برای همین است که وقتی یک نماینده مجلس با دیگری اختلاف پیدا می کند، میتواند در میان تودههای مردم محبوب شود. کس دیگری اگر شعار تند قومی سر بدهد، نیز در اذهان گروهی از مردم جا باز میکند.
اینگونه است که اصل کارکرد و کارایی به فراموشی سپرده میشود، چون در سنجش مردم نیز مهم و قابل توجه نیست. معیارهای ارزیابی سیاستگران در سنجش مردم، کمتر عینی و عقلانیاند. بیشترین مردم با بافتهایی از تعلقهای قومی، زبانی و سایر گرایشهایشان در مورد سیاستمداران و بازیگران سیاسی قضاوت میکنند. در خیلی از موارد این بافتها بهسادگی، ناکارایی و اشتباهات آنان را خاکپوشی میکنند. در چنین بسترهای اجتماعی، نگرش سیاستگران نیز سیاستزده میشود به گونهای که آنان، سیاستشان را تا آنجا مطابق خواست مردم تنظیم میکنند که حمایتهای احساساتمحور مردم را از دست ندهند. با این وجود، اصل کارایی و پاسخگویی در برابر مردم و اصل مشروعیت قانونمند، در فرهنگ سیاسی ما جا باز نکرده است. همین مسأله است که سیاست و کارنامههای سیاسی سیاستگران، برای زندگی عملی مردم تا اکنون به صورت قابل توجه گرهگشا نبوده است. هنوز کارایی و پاسخگویی در سیاست بومی ما اصل شمرده نمیشود، آنچه که بیشتر برای سیاستمداران مهم است، تعامل با احساسات مردم است اینکه چگونه به لحاظ احساسات نقطهی ضعف مردم را پیدا کنند تا موضوعاتی مطرح شوند که برای آنان احساساتبرانگیز باشند. بر بنیاد قانون و کارکردهایی که برای نظام سیاسی در نظر گرفته میشوند، در سیاستهای مدرن امروزی، آنچه که اصل شمرده میشود، کارایی و پاسخ منطقی به نیازها و خواستههای مردم است. به لحاظ منطق عملگرایی، سیاست و کارنامهی سیاستمداران زمانی قابل ارزش میشود که بیشترین کارایی و پاسخگویی را در حوزهی عمل داشته باشد. با این وجود، مهم نیست که سیاستمداران در زبان و شعارهایشان چه نقشهای را برای مردم میکشند بیآنکه تعهد، ضمانت و استراتژیای برای اجرای طرحهای ذهنیشان داشته باشند. این آسیبپذیری در سیاست بومی ما بهخوبی قابل درک است.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.
همزاد با تاریخ بشر، سیاست نیز در روابط انسانها مطرح بوده است. سیاست با قدرت پیوند دارد؛ به گونهای که سیاست همواره در پی کسب قدرت و سازماندهی آن است. قدرت نیز چیزی نیست که روابط افراد بدون آن ممکن باشد. هر دورهای از تاریخ بشر را که مطالعه کنیم، میبینیم که روابط نابرابر وجود داشتهاند. صاحبان قدرت به عنوان بالادستان و زیردستها که بیشتر با موجودیت تودهها معنادار میشود، این رابطهی نابرابر را شکل میدهند. هرچه به گذشته برگردیم، سیاست در محدودهی کوچکتری مطرح میشود و قدرت نیز که جوهر آن را شکل میدهد، بیشتر در الگوهای ارباب-رعیتی، روابط آمرانه و از بالا به پایین، بدون رعایت اصل مشروعیت تجلی یافته است. حال آنکه با شکلگیری دولت مدرن و قانون اساسی دموکراتیک، نوعیت سیاست و چگونگی قدرت نیز دچار تغییرات اساسی شده است. امروز در قلمرو حاکمیتهای مردمی، نه سیاست تعبیر کلیشهای میشود که بیشتر با ترفند فریب و نیرنگ برچسب بخورد و نه قدرت برهنه و عریان است بلکه با قانون اساسی مدرن و دموکراتیک که بیشتر بازتابدهندهی خواستههای مردم است، مهار میشود و در راستای منافع عمومی جهت میخورد.
درست است که سیاست و قدرت در زمان ما، حتی در دولتهای دموکراتیک نیز به تمام معنا انسانی و مردمی نیست و پایههای مشروعیت آن دچار لغزش است و هنوز هم به دور از چشم ناظر مردم و افکار عمومی، دچار پنهانکاری میشود؛ اما روند عمومی به گونهای است که رضایت مردم و جلب افکار عمومی هرگز به حاشیه و قلمرو فراموشی نمیخزد. دغدغهی مشروعیت چیزی نیست که سیاستگران به سادگی از کنار آن بگذرند؛ چون ثبات و حفظ قدرت، مستلزم مشروعیت است. این تغییر شگرف را میتوانیم دوسویه ریشهیابی کنیم؛ هم در قاعدهی جامعه و هم در رأس آن. قاعده به مردم ارتباط میگیرد و منظور از رأس، همانا حکومت و دستگاه فرمانروایی است. تغییر در نگرش مردم، ظرفیت عمومی را میسازد و توان و قدرت اجتماعی خلق میکند. تغییر در رأس هرم، الگوهای مدیریتی و نوع عملکرد نظام را متحول میسازد.
برای اینکه بدانیم فلان حکومت چگونه عمل میکند، لازم است بدانیم که سیاستگران آن نسبت به حکومتداری و جامعه چگونه نگرش دارند. برای اینکه نگرش سیاستمداران را درک کنیم، لازم است بدانیم که آنان در چه بسترها و فرهنگی بهسر میبرند و زیست میکنند و مردم آن جامعه از چه نوع نگرش سیاسی برخوردارند. با این وجود، اگر سیاست و نگرشهای سیاسی سیاستگران را در فرهنگ سیاسیمان مورد بازخوانی قرار دهیم، بهخوبی قابل درک است که در جامعهی ما، نگرشها بافت روزمرگی دارند.
سیاست در ادبیات عامه، بیشتر به معنای روش و ترفندهای رسیدن به قدرت است، اما با هر وسیله و ابزار ممکن. با محوریت این نوع نگرش سیاسی، ترفند، فریب، نیرنگ و بازی با احساسات مردم جزئی از ویژگیهای سیاست بومی تلقی میشوند. نوع عملکردهای سیاسی بازیگران بیشتر در خط سیاست ماکیاولی معنادار میشود.
به نظر میرسد هر هدفی را که برای سیاست در نظر بگیریم، قدرت هیچگاه از دایره بیرون نمیماند، بلکه جوهر اصلی سیاست پنداشته میشود اما اگر کسب قدرت روشمند و قانونمند نباشد، نوع استفادهی آن نیز از مدار قانون و اصول انسانی خارج میشود. در ایران برداشت عمومی نسبت به سیاست خیلی کلاسیک و عوامزده است. میتوانیم بگوئیم که نگرش سیاسی سیاستگران نیز با یک نوع سیاستزدگی روبهرو است.
سیاستگران آنگونه عمل میکنند که توان ماندن و بقا را در جامعه داشته باشند. برای همین است که وقتی یک نماینده مجلس با دیگری اختلاف پیدا می کند، میتواند در میان تودههای مردم محبوب شود. کس دیگری اگر شعار تند قومی سر بدهد، نیز در اذهان گروهی از مردم جا باز میکند.
اینگونه است که اصل کارکرد و کارایی به فراموشی سپرده میشود، چون در سنجش مردم نیز مهم و قابل توجه نیست. معیارهای ارزیابی سیاستگران در سنجش مردم، کمتر عینی و عقلانیاند. بیشترین مردم با بافتهایی از تعلقهای قومی، زبانی و سایر گرایشهایشان در مورد سیاستمداران و بازیگران سیاسی قضاوت میکنند. در خیلی از موارد این بافتها بهسادگی، ناکارایی و اشتباهات آنان را خاکپوشی میکنند. در چنین بسترهای اجتماعی، نگرش سیاستگران نیز سیاستزده میشود به گونهای که آنان، سیاستشان را تا آنجا مطابق خواست مردم تنظیم میکنند که حمایتهای احساساتمحور مردم را از دست ندهند. با این وجود، اصل کارایی و پاسخگویی در برابر مردم و اصل مشروعیت قانونمند، در فرهنگ سیاسی ما جا باز نکرده است. همین مسأله است که سیاست و کارنامههای سیاسی سیاستگران، برای زندگی عملی مردم تا اکنون به صورت قابل توجه گرهگشا نبوده است. هنوز کارایی و پاسخگویی در سیاست بومی ما اصل شمرده نمیشود، آنچه که بیشتر برای سیاستمداران مهم است، تعامل با احساسات مردم است اینکه چگونه به لحاظ احساسات نقطهی ضعف مردم را پیدا کنند تا موضوعاتی مطرح شوند که برای آنان احساساتبرانگیز باشند. بر بنیاد قانون و کارکردهایی که برای نظام سیاسی در نظر گرفته میشوند، در سیاستهای مدرن امروزی، آنچه که اصل شمرده میشود، کارایی و پاسخ منطقی به نیازها و خواستههای مردم است. به لحاظ منطق عملگرایی، سیاست و کارنامهی سیاستمداران زمانی قابل ارزش میشود که بیشترین کارایی و پاسخگویی را در حوزهی عمل داشته باشد. با این وجود، مهم نیست که سیاستمداران در زبان و شعارهایشان چه نقشهای را برای مردم میکشند بیآنکه تعهد، ضمانت و استراتژیای برای اجرای طرحهای ذهنیشان داشته باشند. این آسیبپذیری در سیاست بومی ما بهخوبی قابل درک است.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.