سالهاست که خاورمیانه آبستن تنش و جنگهای خونبار است و ایران چه به عنوان یک عضو در این منطقه و چه از منظر رژیم حاکم بر آن، مورد توجه و بحث و نظر کارشناسان است. جمهوری اسلامی ایران یکی از فاکتورهای تنش در منطقه و جنگافروزی است، اگر در استبداد درونکشوری ید بالای دارد در براه انداختن جنگهای قومی- مذهبی هم بیمحابا پیشتاز است. در رابطه با کنون و آینده ایران و منطقه گفتگویی با نویسنده و فعال چپگرا امین قضایی ساکن کشور هلند انجام دادهایم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
١ـ قبل از هرچیزی مایلم بپرسم که اساسا وضعیت کنونی منطقه را چگونە ارزیابی میکنید؟
فکر کنم تمام جهان دیگر به شنیدن اخبار جنگ از خاورمیانه عادت کرده باشند. اما دنبال کردن اخبار و حوادث باعث میشود که فعالین سیاسی یا مدنی، صرفا مواضع واکنشی داشته باشند یا فقط به تحلیل و ریشهیابی حوادث بپردازند بدون اینکه برنامه سیاسی مهمتر و جامعتری را در ذهن بپرورانند. مشکل کلی حاکم در منطقه چیست؟ به باور من، این مشکل یک مسئله مهم در فلسفه سیاسی است: ضرورت حاکمیت مدرن مبتنی بر جمهور مردم و بازنویسی قرارداد اجتماعی بنا بر حق طبیعی انسان و شهروندان. حکومتهای تاسیس شده بعد از جنگ جهانی اول و دوم در خاورمیانه، همگی ادوات حکومتی استبدادی بودند که جای خالی استعمار را به سرعت پرکردند. این حکومتها در قالب یک دولت-ملت تشکیل شدند، با قانون و مجلس و غیره، اما حاکمیت مدرن به داشتن مجلس و قانون و کابینه دولتی یا حتی انتخابات نیست، بلکه بنای آن قانون اساسی است که جمهور مردم آن را تعیین کرده و از آن در مقابل حاکمین محافظت میکنند. این روح واقعی جمهوری و مضامین اصلی آن قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر، حقوق شهروندی، جامعه مدنی، آزادی سیاسی و غیره است. این در هیچ کشوری در خاورمیانه بوجود نیامد و حتی قشر روشنفکر نیز از درک این ضروریات عاجز بودند (مثلا روشنفکران ایرانی در زمان انقلاب هیچ درکی از جمهوری نداشتند).
این ادوات استبدادی مانند هرجای دیگری در دنیا، وظیفه مدرنیزاسیون سریع را برعهده داشتند. به این ترتیب در تمام خاورمیانه، ما حاکمیت مدرن و جمهوری واقعی نداشتیم، اما دولت-ملتها بوجود آمدند که همزمان مدرنیزاسیون ابزاری را باید پیش میبردند. منظور من از مدرنیزاسیون ابزاری، رشد فن آورانه و اقتصادی به سوی سرمایهداری متعارف است مثل وظیفه ایجاد صنایع سنگین، ایجاد زیرساختها، راه سازی، شهرسازی و مدیریت شهری، ماشینیزه کردن کشاورزی، ایجاد یک سیستم آموزشی و بهداشتی و غیره. این مدرنیزاسیون به سرعت در تمامی کشورهای جهان سوم در جریان بود. برخی مثل هند برای تسریع به پروژههای شبه سوسیالیستی روی آوردند و برخی نیز مانند کشورهای جنوب شرقی آسیا، توانستند این مدرنیزاسیون را با جذب سرمایهگذاری خارجی روی بازار کار خودشان پیش ببرند. در خاورمیانه، اتفاق دیگری افتاد. ادوات دولتی استبدادی و سنتی حاکم بر کشورهای منطقه، برای مدرنیزاسیون سریع ناکارآمد بودند. حتی تقسیم بندی مرزی نیز با شرایط منطقهای و قومی و ملی مطابقت نداشت همچنانکه میبینیم استعمار انگلیس، کوردها را علیرغم وعدههای اولیه، بدون دولت-ملت گذاشت و آنها اکنون بزرگترین ملت بدون دولت در جهان هستند.
برای خلاصه کردن جواب، میتوانم نتیجه بگیرم که شرایط بحرانی و جنگی منطقه، محصول حکام سنتی استبدادی است که نه در مدرنیزاسیون ابزاری موفق بودهاند و نه در ایجاد جمهوری واقعی و آزادیهای مدنی و شهروندی. اکنون در برخی از کشورها تلاش فوق العادهای را شاهد هستیم برای پیشبرد مدرنیزاسیون ابزاری مانند امارات، عربستان سعودی و ترکیه. اما این کشورها همچنان چشمان خود را به روی ضرورت ایجاد حاکمیت مدرن بستهاند و تصور میکنند که با مدرنیزاسیون ابزاری، خواهند توانست به سرکوبهای سیاسی، قومی، نژادی و مذهبی خود ادامه دهند.
برنامه سیاسی فعالین باید واضح باشد: نابودی حاکمیتهای استبدادی چه در شکل مذهبیشان مانند جمهوری اسلامی و چه شکل سکولار آن مانند حکومت بشار اسد. همچنین مردم خصوصا مردم ترکیه باید یاد بگیرند که مدرنیزاسیون ابزاری هیچ اهمیتی ندارد. در کشورهای دیگر هم، جمهوری واقعی باید دوباره تشکیل شود. دست استبداد مذهبی و استبداد سیاسی به هرشکلی باید بریده شود و مردم دوباره جمهوری را به معنای واقعیاش تشکیل دهند. آنچه گفتم ریشه اصلی تمامی این بحرانها و جنگها در منطقه است. این حکومتهای استبدادی نمیتوانند ادامه یابند زیرا آنها دچار تناقضات حلناپذیر تاریخی هستند. من برخلاف خیلیها، تصور نمیکنم که مشکل خاورمیانه نبود صلح است. اتفاقا برعکس مشکل فقدان یک جنگ تمام عیار علیه مستبدین است. مردم باید از نو جمهوریها، خودمختاریهای جدید و نوینی را بسازند و تجربه کنند مثل آنچه در فدراسیون شمال سوریه شاهد هستیم.
٢ـ مداخلەگریهای رژیم حاکم بر ایران با توجە به حوادث و اتفاقات کنونی، در آیندە چطور خواهد بود؟ آیا جمهوری اسلامی بر همین روش و سیاق خواهند ماند یا به نظر شما تغییر مشی خواهد داد؟
شاه ایران هم مثل بقیه ادوات استبدادی سنتی، به دنبال مدرنیزاسیون ابزاری سریع بود (هنوز هم عدهای از سلطنتطلبان به این مسئله افتخار میکنند) و نسبت به تبعات استبداد سیاسی بیتوجه بود. این بیتوجهی دامنش را گرفت و هیولای پادشاهی پهلوی، راه را برای هیولای مخوفتر جمهوری اسلامی هموار کرد. جمهوری اسلامی از همان اوایل تاسیس خود امیدوار بود که بتواند تحت عنوان یک انقلاب فراملی اسلامی، مسلمانان را در منطقه به سمت خود جلب کند. اما زیاد طول نکشید تا متوجه شود در بین سنیها هیچ شانسی ندارد. بنابراین دامنه فعالیت آنها تا حد زیادی به مناطق شیعهنشین محدود شد. آنها به سادگی دنبال یک اتحاد منطقهای شیعه هستند. نابودی رژیم صدام راه را برای آنها بسیار هموار نمود.
این مداخلهگریها و جاه طلبیها به لحاظ منفعت واقعا قابل توجیه نیست. برای جمهوری اسلامی این مخارج هنگفت بوده و تبعات سیاسی و نظامی سنگینی دارد، اما همچنان به این کار ادامه میدهند. آنها در این کار جدی هستند زیرا این برای حفظ انسجام درونی جمهوری اسلامی لازم است زیرا این پروژه بخشهای نظامی و روحانی آنرا با هم متحد میکند. این پروژه بزرگترین یادگار خمینی است که مانند روحی منحوس پیونددهنده عناصر منفرد و اولیگارش و مافیایی متفرق جمهوری اسلامی است. اما از جهت نتیجه گرایانه، بعید به نظر میرسد که آنها از این مخارج و مداخلات طرفی ببندند (همچنانکه در سوریه شاهد هستیم آنها توسط روسیه تاحدی از بازی خارج شدهاند). در آینده نزدیک، جمهوری اسلامی مجبور خواهد شد که با یک حکومت مرکزی ضعیفتر، به لحاظ اقتصادی ورشکستهتر و به لحاظ مدیریتی ناتوانتر، روزگار بگذراند. شاید این مشکلات پیش رو باعث شود که دامنه مداخلات خود را کاهش دهند، اما فراموش نکنید که رژیم ایران برای انسجام درونی و ایدئولوژیک خود، به این جاه طلبی منطقهای نیاز دارد، این تقریبا تنها چیزی است که رهبری ایران را آقابالاسر و عناصر نظامی و روحانی را در پیوند با یکدیگر نگاه میدارد و در نهایت بخشی از خوراک تبلیغاتی و فکری است که به چماق داران خود میدهند.
٣ـ تهدیدهای جدی سران رژیم ایران و رایزنیهای مشاوران ارشد خامنەای برای پاسخ بە حملات سه کشور آمریکا، فرانسە و بریتانیا تا چە اندازه عملی خواهد شد و به نظر شما در چه حدی خواهند بود؟
کمتر کسی است که نداند آنچه رژیم ایران میگوید با آنچه در عمل انجام میدهد، مطابقتی ندارد. عناصر رژیم ایران، ادبیات دیپلماتیک نمیفهمند و در این چهل سال هنوز هم یاد نگرفتهاند یا نمیخواهند اهمیتی بدهند. ادبیات سران رژیم، سراسر ادبیات پروپاگاندایی است و کشورهای دیگر هم به خوبی میدانند که حتی سخنان وزیر امور خارجه ایران هم منعکس کننده مواضع واقعی رژیم نیست. این تهدیدها هم توخالی و صرفا بخش دیگری از ادبیات پروپاگاندایی است. نه مردم ایران و نه سران دیگر کشورها آن را جدی نمیگیرند. این البته بخشی از ماهیت رژیمهای استبدادی است. حزب مخالف و رسانه آزاد و جامعه مدنی وجود ندارد تا انها خود را پاسخگو بدانند و مجبور باشند همانطور که میگویند، عمل کنند. خمینیسم را هم به آن اضافه کنید که برای حفظ نظام، هر کاری را صلاح میداند و اگر لازم شد احکام شریعت را هم حاضر است زیر پا بگذارد. این سطح از مصلحت اندیشی سیاسی و ریاکاری و تناقضگویی، جایی برای تحلیل و جدی گرفتن سخنان ایشان نمیگذراد.
به نظر من، مشکل واقعی رژیم ایران در مورد سوریه با ترکیه و روسیه است و اگر کاری بکند یا بتواند بکند در این راستا خواهد بود. البته این حدس من است.
٤ـ نقش آتی رژیم ایران در معادلات خاورمیانه چگونه خواهد بود؟
اگه به ضروریات نگاه کنیم، میبینیم که رژیم ایران به زودی باید با مشکلات داخلی بزرگی دست و پنجه نرم کند که بخش اعظم آنها وجود این رژیم را تهدید میکند. اولین آن ورشکستگی اقتصادی و ناتوانی در مدیریت بحرانهای زیست محیطی، شهری و غیره است. نکته دوم، حفظ انسجام نیروهای سرکوبگر در مواجهه با اعتراضات روزافزون در سراسر کشور است و قطعا آنها در درازمدت دچار نارضایتی داخلی یا ریزش خواهند شد. در شهرهای کوچک، نیروهای سرکوبگر، هرچه باشد، پیوندهای خویشاوندی و خانوادگی و همسایگی با مردم در یک شهر کوچک دارند و این امر باعث میشود که سریعتر ریزش کنند زیرا شما به سختی بتوانید مردمی را سرکوب کنید که در محله همه شما را میشناسند و قرار است شما بالاخره در آن محله زندگی کنید. گزارشهایی از این اتفاق به گوش من رسیده است و این به لحاظ جامعه شناختی نکته جالبی است. مشکل بعدی بازگشت تحریمها و دشواری روزافزون خروج سرمایههاست.
این مشکلات هرچه بیشتر و حادتر میشوند. در منطقه هم عربستان تصمیم گرفته است نقش فعالتر و بازدارندهتری علیه رژیم ایران ایفا کند.
آمریکا نیز تمرکز بیشتری روی فعالیتهای نظامی ایران در منطقه خواهد داشت. بنابراین هم مشکلات داخلی و هم شرایط خارجی باعث خواهد شد که دامنه فعالیت رژیم در منطقه محدودتر شود اما به هر حال رژیم ایران سرمایهگذاری هنگفتی کرده و براحتی پاپس نخواهد کشید.
٥- برای بسیاری از خوانندگان ما مهم است که نظر کارشناسان را در رابطه به آیندهی رژیم حاکم بر ایران بدانند، آیا رژیم جمهوری اسلامی با سیاستی را که در منطقه درپیش گرفته، میتواند به حیات سیاسی خود ادامه دهد؟
شاید بهتر بود در همان ابتدا این را خاطر نشان میکردم که کار من فلسفه و فلسفه سیاسی است و نه تحلیل سیاسی و یا هرآنچه به علوم سیاسی مرتبط است (راستی اصلا تحلیل سیاسی چی هست؟ آیا همه این کارشناسانی که مدعی تحلیل سیاسی هستند، میدانند که تحلیل به معنای یک روش شناسی چه هست؟). من اصولا علاقه و اعتقادی به وجود یک متدولوژی ندارم که بخواهد رفتار حکومتها را موضوع مورد مطالعه خود قرار دهد. متدولوژی صحیح که مطابق فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخ است، این است که ببینیم چه ضروریاتی در روابط اجتماعی و انسانی حاکم است و چگونه این ضروریات و الزامات در اعمال و رفتارها خود را بروز میدهد یا محرک آنها خواهد بود. برای مثال، در بالا گفتم که تشکیل یک جمهوری واقعی مبتنی بر حق حاکمیت مردم، یک ضرورت تاریخی پیش روی مردم خاورمیانه است. این ضرورت پیش پای آنهاست و دیر یا زود محرک و انگیزه بسیاری از اقدامات خواهد شد، حتی اگر هم نشود باز این ضرورت حکمفرماست. گاهی این اقدامات آنچنان ناگهانی بروز میکند که همه شوکه میشوند مانند بهار عربی. ما نمیتوانیم رفتارها را پیشبینی کنیم. این کار ارزشی ندارد و میسر هم نیست. در عوض، باید ضروریات تاریخی را تشخیص دهیم و آنوقت میتوانیم بدانیم که ملتها و هم دولتها در پاسخ به تناقضات و ضروریات تاریخی چه رفتار و اعمالی ممکن است داشته باشند.
یک مثال دیگر، ضرورت تشکیل یک دولت –ملت کورد مستقل در منطقه است. این ضرورت وجود دارد، حتی اگر تمامی کشورهای دنیا هم اعلام استقلال کردستان را به رسمیت نشناسند و حتی اگر امروز و فردا، اثری از آن نباشد، باز این ضرورت حکمفرماست و در جایی خود را نشان خواهد داد.
بنابراین در پاسخ به این سوال باید بگویم که رفتار رژیم ایران در منطقه موضوع مورد مطالعه ما نیست، موضوع مورد بحث باید این باشد که چه ضروریاتی بر این رژِیم حاکم است. این رژیم، حتی به عنوان یک دولت، نماینده ملت خودش هم نیست و بنابراین به لحاظ ماهوی دچار تناقضات بزرگی است و مطمئن باشید که رفتارهای این رژیم، در اثر این تناقض وجودی، به نابودی خودش کمک خواهد کرد. شرایط نابودی استبداد را هیچ کسی بیشتر از خود آن مهیا نخواهد کرد.
١ـ قبل از هرچیزی مایلم بپرسم که اساسا وضعیت کنونی منطقه را چگونە ارزیابی میکنید؟
فکر کنم تمام جهان دیگر به شنیدن اخبار جنگ از خاورمیانه عادت کرده باشند. اما دنبال کردن اخبار و حوادث باعث میشود که فعالین سیاسی یا مدنی، صرفا مواضع واکنشی داشته باشند یا فقط به تحلیل و ریشهیابی حوادث بپردازند بدون اینکه برنامه سیاسی مهمتر و جامعتری را در ذهن بپرورانند. مشکل کلی حاکم در منطقه چیست؟ به باور من، این مشکل یک مسئله مهم در فلسفه سیاسی است: ضرورت حاکمیت مدرن مبتنی بر جمهور مردم و بازنویسی قرارداد اجتماعی بنا بر حق طبیعی انسان و شهروندان. حکومتهای تاسیس شده بعد از جنگ جهانی اول و دوم در خاورمیانه، همگی ادوات حکومتی استبدادی بودند که جای خالی استعمار را به سرعت پرکردند. این حکومتها در قالب یک دولت-ملت تشکیل شدند، با قانون و مجلس و غیره، اما حاکمیت مدرن به داشتن مجلس و قانون و کابینه دولتی یا حتی انتخابات نیست، بلکه بنای آن قانون اساسی است که جمهور مردم آن را تعیین کرده و از آن در مقابل حاکمین محافظت میکنند. این روح واقعی جمهوری و مضامین اصلی آن قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر، حقوق شهروندی، جامعه مدنی، آزادی سیاسی و غیره است. این در هیچ کشوری در خاورمیانه بوجود نیامد و حتی قشر روشنفکر نیز از درک این ضروریات عاجز بودند (مثلا روشنفکران ایرانی در زمان انقلاب هیچ درکی از جمهوری نداشتند).
این ادوات استبدادی مانند هرجای دیگری در دنیا، وظیفه مدرنیزاسیون سریع را برعهده داشتند. به این ترتیب در تمام خاورمیانه، ما حاکمیت مدرن و جمهوری واقعی نداشتیم، اما دولت-ملتها بوجود آمدند که همزمان مدرنیزاسیون ابزاری را باید پیش میبردند. منظور من از مدرنیزاسیون ابزاری، رشد فن آورانه و اقتصادی به سوی سرمایهداری متعارف است مثل وظیفه ایجاد صنایع سنگین، ایجاد زیرساختها، راه سازی، شهرسازی و مدیریت شهری، ماشینیزه کردن کشاورزی، ایجاد یک سیستم آموزشی و بهداشتی و غیره. این مدرنیزاسیون به سرعت در تمامی کشورهای جهان سوم در جریان بود. برخی مثل هند برای تسریع به پروژههای شبه سوسیالیستی روی آوردند و برخی نیز مانند کشورهای جنوب شرقی آسیا، توانستند این مدرنیزاسیون را با جذب سرمایهگذاری خارجی روی بازار کار خودشان پیش ببرند. در خاورمیانه، اتفاق دیگری افتاد. ادوات دولتی استبدادی و سنتی حاکم بر کشورهای منطقه، برای مدرنیزاسیون سریع ناکارآمد بودند. حتی تقسیم بندی مرزی نیز با شرایط منطقهای و قومی و ملی مطابقت نداشت همچنانکه میبینیم استعمار انگلیس، کوردها را علیرغم وعدههای اولیه، بدون دولت-ملت گذاشت و آنها اکنون بزرگترین ملت بدون دولت در جهان هستند.
برای خلاصه کردن جواب، میتوانم نتیجه بگیرم که شرایط بحرانی و جنگی منطقه، محصول حکام سنتی استبدادی است که نه در مدرنیزاسیون ابزاری موفق بودهاند و نه در ایجاد جمهوری واقعی و آزادیهای مدنی و شهروندی. اکنون در برخی از کشورها تلاش فوق العادهای را شاهد هستیم برای پیشبرد مدرنیزاسیون ابزاری مانند امارات، عربستان سعودی و ترکیه. اما این کشورها همچنان چشمان خود را به روی ضرورت ایجاد حاکمیت مدرن بستهاند و تصور میکنند که با مدرنیزاسیون ابزاری، خواهند توانست به سرکوبهای سیاسی، قومی، نژادی و مذهبی خود ادامه دهند.
برنامه سیاسی فعالین باید واضح باشد: نابودی حاکمیتهای استبدادی چه در شکل مذهبیشان مانند جمهوری اسلامی و چه شکل سکولار آن مانند حکومت بشار اسد. همچنین مردم خصوصا مردم ترکیه باید یاد بگیرند که مدرنیزاسیون ابزاری هیچ اهمیتی ندارد. در کشورهای دیگر هم، جمهوری واقعی باید دوباره تشکیل شود. دست استبداد مذهبی و استبداد سیاسی به هرشکلی باید بریده شود و مردم دوباره جمهوری را به معنای واقعیاش تشکیل دهند. آنچه گفتم ریشه اصلی تمامی این بحرانها و جنگها در منطقه است. این حکومتهای استبدادی نمیتوانند ادامه یابند زیرا آنها دچار تناقضات حلناپذیر تاریخی هستند. من برخلاف خیلیها، تصور نمیکنم که مشکل خاورمیانه نبود صلح است. اتفاقا برعکس مشکل فقدان یک جنگ تمام عیار علیه مستبدین است. مردم باید از نو جمهوریها، خودمختاریهای جدید و نوینی را بسازند و تجربه کنند مثل آنچه در فدراسیون شمال سوریه شاهد هستیم.
٢ـ مداخلەگریهای رژیم حاکم بر ایران با توجە به حوادث و اتفاقات کنونی، در آیندە چطور خواهد بود؟ آیا جمهوری اسلامی بر همین روش و سیاق خواهند ماند یا به نظر شما تغییر مشی خواهد داد؟
شاه ایران هم مثل بقیه ادوات استبدادی سنتی، به دنبال مدرنیزاسیون ابزاری سریع بود (هنوز هم عدهای از سلطنتطلبان به این مسئله افتخار میکنند) و نسبت به تبعات استبداد سیاسی بیتوجه بود. این بیتوجهی دامنش را گرفت و هیولای پادشاهی پهلوی، راه را برای هیولای مخوفتر جمهوری اسلامی هموار کرد. جمهوری اسلامی از همان اوایل تاسیس خود امیدوار بود که بتواند تحت عنوان یک انقلاب فراملی اسلامی، مسلمانان را در منطقه به سمت خود جلب کند. اما زیاد طول نکشید تا متوجه شود در بین سنیها هیچ شانسی ندارد. بنابراین دامنه فعالیت آنها تا حد زیادی به مناطق شیعهنشین محدود شد. آنها به سادگی دنبال یک اتحاد منطقهای شیعه هستند. نابودی رژیم صدام راه را برای آنها بسیار هموار نمود.
این مداخلهگریها و جاه طلبیها به لحاظ منفعت واقعا قابل توجیه نیست. برای جمهوری اسلامی این مخارج هنگفت بوده و تبعات سیاسی و نظامی سنگینی دارد، اما همچنان به این کار ادامه میدهند. آنها در این کار جدی هستند زیرا این برای حفظ انسجام درونی جمهوری اسلامی لازم است زیرا این پروژه بخشهای نظامی و روحانی آنرا با هم متحد میکند. این پروژه بزرگترین یادگار خمینی است که مانند روحی منحوس پیونددهنده عناصر منفرد و اولیگارش و مافیایی متفرق جمهوری اسلامی است. اما از جهت نتیجه گرایانه، بعید به نظر میرسد که آنها از این مخارج و مداخلات طرفی ببندند (همچنانکه در سوریه شاهد هستیم آنها توسط روسیه تاحدی از بازی خارج شدهاند). در آینده نزدیک، جمهوری اسلامی مجبور خواهد شد که با یک حکومت مرکزی ضعیفتر، به لحاظ اقتصادی ورشکستهتر و به لحاظ مدیریتی ناتوانتر، روزگار بگذراند. شاید این مشکلات پیش رو باعث شود که دامنه مداخلات خود را کاهش دهند، اما فراموش نکنید که رژیم ایران برای انسجام درونی و ایدئولوژیک خود، به این جاه طلبی منطقهای نیاز دارد، این تقریبا تنها چیزی است که رهبری ایران را آقابالاسر و عناصر نظامی و روحانی را در پیوند با یکدیگر نگاه میدارد و در نهایت بخشی از خوراک تبلیغاتی و فکری است که به چماق داران خود میدهند.
٣ـ تهدیدهای جدی سران رژیم ایران و رایزنیهای مشاوران ارشد خامنەای برای پاسخ بە حملات سه کشور آمریکا، فرانسە و بریتانیا تا چە اندازه عملی خواهد شد و به نظر شما در چه حدی خواهند بود؟
کمتر کسی است که نداند آنچه رژیم ایران میگوید با آنچه در عمل انجام میدهد، مطابقتی ندارد. عناصر رژیم ایران، ادبیات دیپلماتیک نمیفهمند و در این چهل سال هنوز هم یاد نگرفتهاند یا نمیخواهند اهمیتی بدهند. ادبیات سران رژیم، سراسر ادبیات پروپاگاندایی است و کشورهای دیگر هم به خوبی میدانند که حتی سخنان وزیر امور خارجه ایران هم منعکس کننده مواضع واقعی رژیم نیست. این تهدیدها هم توخالی و صرفا بخش دیگری از ادبیات پروپاگاندایی است. نه مردم ایران و نه سران دیگر کشورها آن را جدی نمیگیرند. این البته بخشی از ماهیت رژیمهای استبدادی است. حزب مخالف و رسانه آزاد و جامعه مدنی وجود ندارد تا انها خود را پاسخگو بدانند و مجبور باشند همانطور که میگویند، عمل کنند. خمینیسم را هم به آن اضافه کنید که برای حفظ نظام، هر کاری را صلاح میداند و اگر لازم شد احکام شریعت را هم حاضر است زیر پا بگذارد. این سطح از مصلحت اندیشی سیاسی و ریاکاری و تناقضگویی، جایی برای تحلیل و جدی گرفتن سخنان ایشان نمیگذراد.
به نظر من، مشکل واقعی رژیم ایران در مورد سوریه با ترکیه و روسیه است و اگر کاری بکند یا بتواند بکند در این راستا خواهد بود. البته این حدس من است.
٤ـ نقش آتی رژیم ایران در معادلات خاورمیانه چگونه خواهد بود؟
اگه به ضروریات نگاه کنیم، میبینیم که رژیم ایران به زودی باید با مشکلات داخلی بزرگی دست و پنجه نرم کند که بخش اعظم آنها وجود این رژیم را تهدید میکند. اولین آن ورشکستگی اقتصادی و ناتوانی در مدیریت بحرانهای زیست محیطی، شهری و غیره است. نکته دوم، حفظ انسجام نیروهای سرکوبگر در مواجهه با اعتراضات روزافزون در سراسر کشور است و قطعا آنها در درازمدت دچار نارضایتی داخلی یا ریزش خواهند شد. در شهرهای کوچک، نیروهای سرکوبگر، هرچه باشد، پیوندهای خویشاوندی و خانوادگی و همسایگی با مردم در یک شهر کوچک دارند و این امر باعث میشود که سریعتر ریزش کنند زیرا شما به سختی بتوانید مردمی را سرکوب کنید که در محله همه شما را میشناسند و قرار است شما بالاخره در آن محله زندگی کنید. گزارشهایی از این اتفاق به گوش من رسیده است و این به لحاظ جامعه شناختی نکته جالبی است. مشکل بعدی بازگشت تحریمها و دشواری روزافزون خروج سرمایههاست.
این مشکلات هرچه بیشتر و حادتر میشوند. در منطقه هم عربستان تصمیم گرفته است نقش فعالتر و بازدارندهتری علیه رژیم ایران ایفا کند.
آمریکا نیز تمرکز بیشتری روی فعالیتهای نظامی ایران در منطقه خواهد داشت. بنابراین هم مشکلات داخلی و هم شرایط خارجی باعث خواهد شد که دامنه فعالیت رژیم در منطقه محدودتر شود اما به هر حال رژیم ایران سرمایهگذاری هنگفتی کرده و براحتی پاپس نخواهد کشید.
٥- برای بسیاری از خوانندگان ما مهم است که نظر کارشناسان را در رابطه به آیندهی رژیم حاکم بر ایران بدانند، آیا رژیم جمهوری اسلامی با سیاستی را که در منطقه درپیش گرفته، میتواند به حیات سیاسی خود ادامه دهد؟
شاید بهتر بود در همان ابتدا این را خاطر نشان میکردم که کار من فلسفه و فلسفه سیاسی است و نه تحلیل سیاسی و یا هرآنچه به علوم سیاسی مرتبط است (راستی اصلا تحلیل سیاسی چی هست؟ آیا همه این کارشناسانی که مدعی تحلیل سیاسی هستند، میدانند که تحلیل به معنای یک روش شناسی چه هست؟). من اصولا علاقه و اعتقادی به وجود یک متدولوژی ندارم که بخواهد رفتار حکومتها را موضوع مورد مطالعه خود قرار دهد. متدولوژی صحیح که مطابق فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخ است، این است که ببینیم چه ضروریاتی در روابط اجتماعی و انسانی حاکم است و چگونه این ضروریات و الزامات در اعمال و رفتارها خود را بروز میدهد یا محرک آنها خواهد بود. برای مثال، در بالا گفتم که تشکیل یک جمهوری واقعی مبتنی بر حق حاکمیت مردم، یک ضرورت تاریخی پیش روی مردم خاورمیانه است. این ضرورت پیش پای آنهاست و دیر یا زود محرک و انگیزه بسیاری از اقدامات خواهد شد، حتی اگر هم نشود باز این ضرورت حکمفرماست. گاهی این اقدامات آنچنان ناگهانی بروز میکند که همه شوکه میشوند مانند بهار عربی. ما نمیتوانیم رفتارها را پیشبینی کنیم. این کار ارزشی ندارد و میسر هم نیست. در عوض، باید ضروریات تاریخی را تشخیص دهیم و آنوقت میتوانیم بدانیم که ملتها و هم دولتها در پاسخ به تناقضات و ضروریات تاریخی چه رفتار و اعمالی ممکن است داشته باشند.
یک مثال دیگر، ضرورت تشکیل یک دولت –ملت کورد مستقل در منطقه است. این ضرورت وجود دارد، حتی اگر تمامی کشورهای دنیا هم اعلام استقلال کردستان را به رسمیت نشناسند و حتی اگر امروز و فردا، اثری از آن نباشد، باز این ضرورت حکمفرماست و در جایی خود را نشان خواهد داد.
بنابراین در پاسخ به این سوال باید بگویم که رفتار رژیم ایران در منطقه موضوع مورد مطالعه ما نیست، موضوع مورد بحث باید این باشد که چه ضروریاتی بر این رژِیم حاکم است. این رژیم، حتی به عنوان یک دولت، نماینده ملت خودش هم نیست و بنابراین به لحاظ ماهوی دچار تناقضات بزرگی است و مطمئن باشید که رفتارهای این رژیم، در اثر این تناقض وجودی، به نابودی خودش کمک خواهد کرد. شرایط نابودی استبداد را هیچ کسی بیشتر از خود آن مهیا نخواهد کرد.