کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

گذر از رژیمی دیکتاتور به حاکمیت دینی مستبد

12:48 - 14 بهمن 1391

پیغام حشمتی

یکی از خصوصیات نظام‌های استبدادی وجود تک‌صدایی و سرکوب نیروهای سیاسی مخالف و منتقد قدرت حاکم است. وجود آزادی‌های سیاسی از جمله آزادی احزاب، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی تشکل‌های مدنی و آزادی حق انتخاب از آلات اصلی برای ساختن جامعه دمکراتیک و کنترل و پاسخگو نمودن قدرت هستند. هر جامعه‌ای برای حل مشکلات، چالش‌ها و مسائل جدید که به‌طور دائم بوجود می‌آیند احتیاج به گردش اطلاعات توسط مطبوعات، سازمان‌های مدنی و صاحب‌نظران و اندیشمندانی دارد که بتوانند آزادانه و قانونمند به بررسی و نقد برای حل مسائل و مشکلات بپردازند. رژیم پهلوی و حاکمیت اسلامی با نفی آزادی‌های سیاسی مانع رشد سیاسی، گسترش تشکل‌های مدنی و در نتیجه باروری و خلاقیت اجتماعی و سیاسی گردیده‌اند.

تک‌صدایی در حاکمیت اسلامی با شعار حزب فقط حزب‌الله و در دوران رژیم پهلوی با شعار حزب فقط حزب رستاخیر به جامعه تحمیل گردید. سی و اندی سال از تلاش مردم برای درهم شکستن رژیم دیکتاتوری و بنا نهادن جامعه‌ای پیشرفته و آزاد می‌گذرد. وعده‌های خمینی و دیگر همفکرانش حتی جامعه‌ی روشنفکر و دانشگاهیان را فریب داد. اگر خمینی و همفکرانش به روشنی از همان ابتدا اعلام می‌کردند که خواهان برقراری حکومت دینی و سلطنت روحانیت‌اند، هرگز جامعه‌ی روشنفکر و دانشگاهیان از آن پشتیبانی نمی‌کردند و به این جنبش در سطح داخلی و بین‌المللی اعتبار نمی‌بخشیدند. خمینی برای تثبت و صدور انقلاب چه ترفندها که به کار نبست و چه خون‌ها که نریخت. تداوم و حفظ این نظام با جنگ و بحران‌سازی و سرکوب گسترده ابتدایی‌ترین حقوق انسانی مردم کشورمان میسر گشت. آنچه مردم کشورمان درسی و اندی سال گذشته از این نظام دیده‌اند گسترش فقر، گسترش فرهنگ خرافات، تظاهر، دروغ گویی و ریا بوده است. در این راستا و با شعار بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت ارتش عراق را به قیام دعوت کرد که همان شد زمینه جنگی هشت ساله که به جز ویرانی و بدبختی و آوارگی چیزی به ارمغان نداشت چه تلاش‌ها و ناحقی‌ها و کشتارها و اعدام‌ها انجام ندادند که به جهان بگویند انقلاب ما هدیه‌ایست با کرامت و عزت. چه ژست‌های نجات بخش و به قول خودشان ضد امپریالیست که نگرفتند تا آن چنان جلوه دهند که تنها آلترناتیو خوشبختی و نجات انسان‌ها هستند و تا امروز که هرچند ساعت یک‌ نفر را به دار می‌کشند تا عدل به ظاهر الهی را در کشور ما بگسترانند و به حیات ننگین خود ادامه دهند. حکام اسلامی بعد از سی و اندی سال تجربه‌ی ویرانگر حکومت دینی، همچنان دچار این توهم‌اند که می توان با قرائت‌های نوین از دین، حکومت دینی برپا کرد که با دموکراسی و نهادهای مدنی نیز سازگار باشد، بی‌آنکه این واقعیت را درک کنند که مردم ایران هیچ‌گاه خواهان حکومت دینی نبوده و نیستند و حکومت دینی هیچ‌‌گونه سازگاری با ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مردم ایران ندارد. حکومت دینی حاکمیتی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی و روحانیون مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند و به عبارت دیگر حکومت دینی یعنی حکومت روحانیون بر ملت و این نوع بارز استبداد و دیکتاتوریست که چون خود را نماینده خدا درزمین می‌دانند بر جان و مال و ناموس همه مسلط شوند و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید نکنند و بلکه رضای خدا را در آن ببینند. برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر، حتی حق حیات نیز قائل نیستند. آن‌ها را مغضوب خدا، گمراه، دشمن راه دین و حق می‌شمارند و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل الهی تلقی می‌کنند.

بازنگری واقع‌بینانه و همه‌جانبه بر رویدادهای دوران حاکمیت دینی به روشنی نشان می‌دهد که محبوبیت رهبران دینی در میان نسل‌های جوان پیوسته کاهش یافته است و اگر روحانیت بعنوان نماد دین همچنان بر مسند قدرت و حکومت بماند، فردا دیگر هیچ ارج و منزلتی از آن باقی نخواهد ماند، به ویژه اینکه جامعه‌ی ایران، از نظر سنی جامعه‌ای جوان است و از همین رو، رویگردانی از روحانیت و دین، با شتاب بیشتری و در فاصله‌ی زمانی‌کمتری به وقوع خواهد پیوست. اصلاح دینی و نوگرایی دینی به آن معنا که امروز به‌کار برده‌می‌شود، به دوران روشنگری در اروپا برمی‌گردد و آن ضرورتی تاریخی بود و پاسخی بود به نیازهای اجتماعی به هنگام شکل‌گرفتن جامعه‌ی مدنی و به رسمیت شناخته شدن حقوق فردی. عمده‌ترین کار در جنبش اصلاح دینی و نوگرایی دینی، پس از فردی و شخصی شمردن اعتقاد به دین و پس از به رسمیت شناختن آزادی اندیشه و بیان، جدا کردن دین از قدرت و حکومت بوده است و تنها پذیرش این خواست است که نوگرایی دینی می‌تواند مفهومی داشته باشد. اگر جز این باشد، نوگرایان دینی باید پاسخ دهند که در چه چیزی نوگرا و نواندیش هستند؟ اگر از دید ایشان انسان در گزینش و پذیرش دین آزاد است و اگر حق آزادی اندیشه و بیان و فردیتش را به رسمیت می‌شناسند، پس برای چه می‌خواهند که دین بر آن‌ها حکومت کند؟ حکومت دینی، در تضاد با آزادی‌ بیان و اندیشه است و در واقعیت ناقض هرگونه حقوق فردی و شهروندی خواهد بود. این نکته‌ای است که نوگرایان دینی نمی‌توانند و یا اینکه نمی‌خواهند آن را دریافته و بپذیرند.

اشتباه حاکمان دینی آنجاست که هنوز تناقض میان حکومت دینی و آزادی اندیشه و بیان و حقوق فردی را درنیافته‌اند و حال این سوال مطرح است آیا مردم می‌دانستند که رأی آری به جمهوری اسلامی یعنی رأی به حاکمیت روحانیان و برپایی احکام شرع به جای حقوق مدنی است؟ مردم هرگز گمان نمی‌کردند که صفت اسلامی چسبانده شده در پی واژه‌ی جمهوری، به معنی سپردن سرنوشت خود و جامعه‌شان به دست روحانیت است. خمینی پیش از گرفتن رأی از مردم گفته‌بود که یک طلبه است و قصد حکومت کردن ندارد. چرا این عهدشکنی و دروغ و فریب بزرگ تاریخی نادیده گرفته می‌شود؟ آیا با چشم ‌بستن بر چنین واقعیت‌هایی می‌توان از نوگرایی و نواندیشی دینی سخن راند؟ دولتی که با توسل به زور سرنیزه و تزویر و ریا بر مردم حکومت می‌کند، از هیچ مشروعیتی برخوردار نیست و مردم آن را از خود نمی‌دانند. در دوران پهلوی، رویارویی مردم با سیاست‌های شاه در اداره‌ی مملکت، تنها به برکناری دولت‌ها و یا حتی خلع شاه ختم نشد، بلکه نظام سلطنت را ساقط کرد. با تکیه بر همین واقعیت تاریخی، مردم در رویارویی روزافزون خود با حکومت کنونی نیز دیگر به برکناری دولت و خلع ولی‌فقیه قانع نخواهند شد، بلکه تمامیت حکومت جمهوری اسلامی را نشانه خواهند گرفت و به روشنی پیداست که اگر این قدرت و حکومت، دینی باشد، مردم را به جدال با دین خواهد کشاند .