کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

کردستان و شعار «سرنگونی رژيم» (ناصر ايرانپور)

15:13 - 18 فروردین 1392

ناصر ايرانپور


يکی از پرسش‌هايی که ‌همواره ‌در مقابل جنبش کردستان قرار داشته ‌اين بوده‌ که ‌آيا احزاب کُردی محق هستند و يا اساسا اصولی است که ‌شعار سرنگونی حکومت مرکزی ايران را مطرح سازند.

طرح اين پرسش به‌ چند دليل صورت می‌گيرد:

ــ نخست اينکه ‌گفته ‌می‌شود که ‌کُرد به‌ هر حال تنها بخشی از مردم ايران را تشکيل می‌دهد و امر سرنگونی رژيم و هرگونه‌ تقابل براندازانه‌ با آن به‌کل مردم ايران مربوط می‌گردد.

ــ دوم اينکه‌ گفته ‌می‌شود که ‌کردستان صرفا يک اپوزيسيون متعارف حکومت مرکزی نيست و مسأله‌ی آن از سه‌ وجه‌ متفاوت ذيل برخوردار است:

١ـ وجهی از آن ساختاری است و متوجه ‌تمرکززدايی و تراکم‌زدايی عمودی قدرت سياسی و مشارکت در سياست کلان کشور است.

٢ـ وجه ‌دوم منطقه‌ای است و معطوف به‌خودمديريتی سياسی در خود کردستان است.

٣ـ وجه سوم آن نيز به‌مطالبات عمومی‌تر دمکراتيک چون آزادی بيان، آزادی احزاب و غيره ‌برمی‌گردد.

گفته می‌شود که‌ غيرمحتمل نيست که ‌رژيم تحت شرايطی (مثلا تحت فشار بين‌المللی، تضعيف‌شدن قدرت سرکوب آن، نگرانی از پارچه‌پارچه‌‌شدن کشور در صورت ادامه‌ی بی‌توجهی به‌آن) تن به ‌بخشی از خواسته‌های منطقه‌ای بدهد، بدون اينکه‌سرنگون شود و حتی بدون اينکه ‌لزوما در سطح سراسری تحول ژرف دمکراتيک صورت گيرد. رژيم مرکزی حتی ممکن است طی پروسه‌ای ماهيتی شبه‌دمکراتيک پيدا کند و يا توده‌های مردم را پشت سر داشته ‌باشد و تحت شرايطی تن به‌مذاکره ‌بدهد. طرح شعار سرنگونی مانع آغاز چنين روندی خواهد بود.

ــ سوم اينکه‌ گفته‌ می‌شود که ‌کردستان به ‌هر حال توانايی سرنگونی رژيم را ندارد و مبارزه‌ی جنبش آن برای کشاندن حکومت مرکزی سر ميز مذاکره‌ بوده‌است و طرح شعار سرنگونی صرف‌نظر از اينکه‌امکان اين مصالحه‌را کم خواهد کرد، کل پتانسيل جنبش را در گرو يک مبارزه‌ی معطوف به‌حذف فيزيکی يکديگر ـ يا جنبش کردستان يا حکومت مرکزی ـ قرار می‌دهد و اين اشتباه ‌است.

ــ و بالاخره ‌دسته‌ای از منظر پاسيفيستی و خشونت‌زدايی بر درپيش‌گرفتن راه‌های مدنی و مسالمت‌آميز تأکيد می‌کنند و طرح شعار سرنگونی ـ که‌در آن خشنوت مستتر است ـ را سازنده ‌نمی‌دانند.

سطور ذيل تلاشی اوليه ‌است برای ارائه‌ی پاسخی شخصی به‌ اين پرسش و‌چون فراخوانی برای بحث قابل برداشت است و نه‌يک حکم قطعی.

خلاصه‌ی نظر:

به‌ باور من در هر کدام از استدلالاتی که ‌در رد طرح شعار سرنگونی رژيم مرکزی آورده‌ می‌شوند، يک هسته‌ی جدی از رئاليسم و راسيوناليسم نهفته ‌است، مع‌الوصف ارائه‌ی پاسخ قطعی و يک‌بار برای هميشه‌به ‌پرسش شعار سرنگونی: آری يا نه‌؟ نادرست است.

اينکه آيا ‌احزاب ايرانی به ‌انضمام احزاب کردستانی محق و مجازند شعار سرنگونی را مطرح سازند، قبل از هر چيز به‌ماهيت، موضع و عملکرد خود حکومت مرکزی در قبال آنها برمی‌گردد. اگر به‌عملکرد حکومت اسلامی ايران نظری بيافکنيم، درخواهيم يافت که‌شعار براندازی قبل از اينکه‌از سوی اپوزيسيون در ارتباط با رژيم اسلامی طرح شده‌باشد، از سوی خود اين رژيم در مقابل اپوزيسيون طرح شده‌است، آن هم به‌خشونت‌آميزترين وجه‌خود. رژيم اسلامی استعداد عجيبی دارد همه‌را بر عليه‌خود برانگيزاند. برای نمونه‌مجاهدين در ابتدا نمی‌خواستند با رژيم بطور رودررو دربيافتند. رژيم با ارتکاب جنايات فجيع بر عليه‌آنها، آنها را به‌سمت تقابل سوق داد. بر حزب توده‌ی ايران و اين اواخر ملی ـ مذهبی‌ها هم چنين رفت. اکنون کدام بخش از اپوزيسيون ايران را می‌شناسيم که‌از اعمال قهر رژيم درامان مانده‌باشد؟ آيا قتل عام دهها هزار اسير زندانی چيزی جز اعلان جنگ به‌دگرانديشان سياسی و فلسفی بوده‌است؟ حال اپوزيسيون هم ـ که‌به‌هر حال به‌نسبتهای متفاوت سرسازگاری با رژيم نداشته‌است ـ بماند؛ بخشی از بدنه‌و سران سابق خود رژيم و به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان حکومتی نيز قربانی سياست بکش و ببر رژيم شده‌اند. آيا اين رژيم خارج از ماهيت ارتجاعی‌اش با عملکرد خشونت‌بارش راهی جز طرح شعار سرنگونی را برای اپوزيسيون خود باقی گذاشته است‌؟ رژيمی که‌تن به‌هيچ قاعده‌ی دمکراتيکی، حتی قواعد بازی نادمکراتيک خودش هم نمی‌دهد، زبانی جز خشونت را نمی‌فهمد، چيزی جز جنايت و شيادی از آن ديده‌نشده‌است، تنها و تنها شايسته‌ی سرنگونی است و بس. هرگونه‌انعطاف و انفعال در مقابل اين رژيم نمی‌تواند نتيجه‌ای جز امتداد و استمرار سلطه‌و افتادن در دام آن را بهمراه‌داشته‌باشد.

به‌ويژه‌کردستان، آنهم نه‌تنها بعنوان اپوزيسيون سياسی رژيم، که‌بعنوان يک ملت سلاخی‌شده‌نيز حساب گشوده با رژيم دارد. تمام جنايات رژيم جای خود، ترورهای ناجوانمردانه‌ی آن در خارج از مرزهای کشور خود پرونده‌ای قطور از جرم و جنايت عليه‌بشريت را به‌نمايش می‌گذارد. قتل بيش از هفت صد نفر از کنشگران کُرد در عراق و کشورهای ديگر چهره‌کريه‌و جنايتکارانه‌ی اين رژيم را صدچندان نمايان می‌سازد. و صدالبته‌قتل دکتر قاسملوی کبير و زنده‌ياد دکتر شرفکندی نيز که‌حکايت از اعمال قهر اين رژيم بر عليه‌کردستان دارد، از يادبردنی نيست. رژيمی که‌مخالفان خود را به‌مذاکره‌دعوت کند و آنان را پشت ميز مذاکره‌کشتار کند، تنها و تنها به‌درد سطل اشغال تاريخ می‌خورد و بس. لذا طرح شعار سرنگونی برای احزاب کردستانی نخست به‌دليل اينکه‌احزابی ايرانی هستند ضرورت پيدا می‌کند و دوم بدين دليل که‌احزابی کردی هستند. به‌بيانی باز هم ساده‌تر: اگر يک حزب ايرانی (سراسری) يک دليل برای طرح شعار سرنگونی رژيم داشته‌باشد، احزاب کُردی چندين دليل برای اينکار دارند.
آری، اين درست است که ‌کُرد تنها بخشی از ايران را تشکيل می‌دهد و امر سرنگونی به‌همه‌ی مردم ايران برمی‌گردد. اما از اين واقعيت بطور مطلق نمی‌توان استنتاج نمود که‌ کُرد محق نيست شعار براندازی رژيم را مطرح سازد؛ آن هم به‌دلايل عديده‌:

١ـ موضع احزاب کردی در قبال رژيم تابع موضع رژيم در مقابل مردم کردستان است. اين رژيم هرآينه‌سياست نابودی فيزيکی احزاب کُردی را دنبال کند، اين احزاب نمی‌توانند چيزی جز سرنگونی رژيم را مطالبه‌کنند.

٢ـ ممکن است مصالح واقعی مردم کردستان در مقاطعی همپوش مصالح همه‌ی بخشهای ايران نباشد، اما از منظر دمکراتيک تضادی با آن ندارد. مع‌الوصف ممکن است تحت شرايطی درک اين دو از اين مصالح همسان و همگون نباشد. واقعيتی انکارناپذير است که‌حکومت کنونی ايران بعد از انقلاب بهمن از وسيع‌ترين پشتيبانی توده‌ای در سراسر ايران (منهای مجاهدين و بخشی از چپ) برخوردار بود. اما همين حکومت فتوای جهاد بر عليه‌مردم کردستان را داد. آيا بدين دليل کردستان می‌بايست تمکين می‌کرد و تسليم اراده‌ی رژيم می‌شد؟!

٣ـ اکنون از کجا استنتاج می‌کنيم که‌سرنگونی رژيم امر مابقی مردم ايران نيست؟ آيا شاهد قيام توده‌های ميليونی چند سال اخير مناطق مرکزی ايران نبوديم؟ آيا اپوزيسيونی هست که‌بطور عملی دست‌کم خواهان طرد و کنارگيری رژيم نباشد؟

٤ـ مردم کردستان نه‌تنها به‌صورت کلکتيو، بلکه‌بعنوان شهروندان کشور ايران نيز محقند، سرنگونی و کناره‌گيری رژيمی را بخواهند که‌آنها را از ابتدايی‌ترين حقوق خود محروم ساخته‌است. گيريم در آينده‌حکومتی دمکراتيک سرکار بيايد. آيا غيرقابل تصور است که‌احزاب کردستان در اپوزيسيون آن قرار گيرند و در چهارچوب قواعد دمکراتيک و پارلمانی برای به‌زيرکشيدن آن و برسرکارآوردن ائتلاف مطلوب خود تلاش کنند؟ اگر نه‌، آيا اين معنايی جز سرنگونی ـ هر چند به‌شکل نرم و پارلمانی آن ـ دارد؟

٥ـ کم در تاريخ و جوامع ناهمگون ديده‌نشده‌که‌منطقه‌ای مشخص مطالباتی معين داشته‌، حکومت مرکزی در برابر آن ايستاده‌و اکثريت مردم آن کشور اگر سياهی‌لشکر آن رژيم را تشکيل نداده‌باشند، در برابر رژيم سکوت اختيار کرده‌اند. حال اين سکوت به‌دليل عدم نبوغ و خودآگاهی سياسی بوده‌باشد يا ترس از سرکوب رژيم، فرقی در معامله‌نمی‌کند که‌شهروندان ساکن اين منطقه‌از سوی جامعه‌ی اکثريت تنها گذاشته‌شده‌است. اينکه‌اين جامعه‌ی اکثريت به‌ميدان مبارزه‌نيامده‌است، چه‌برسد به‌اينکه‌شعار براندازی اين رژيم را بدهند را نمی‌توان به‌زيان جامعه‌ی اقليت تفسير کرد. برای نمونه‌اگر چند هزار زن و دختر ايرانی به‌خيابانها می‌ريزند و شعار ما انقلاب نکرديم تا به‌عقب برگرديم را سر می‌دهند و رژيم آنها را قلع و قمع می‌کند و اما صدايی از ميليونها زن ايرانی بلند نمی‌شود، را گناه‌اقليت آگاه‌زنان ايران قلمدادنمودن و متهم‌کردن آنها به‌اينکه‌خواهان برکناری رژيم‌زن‌ستيز می‌شوند، بسيار ظالمانه‌می‌دانم. اين امر در مورد کردستان آگاه‌و بپاخاسته‌و مقاوم صدق می‌کند. کردستان از اين لحاظ نيز محق و مجبور به‌مقاومت و دفاع فيزيکی از خود بود.

7010.jpg


گفته‌ می‌شود که‌مسأله ‌کردستان قدری با مسائل عمومی ايران متفاوت و از سنخ ديگری است. البته‌که‌چنين است. و اتفاقا بدين دليل طرح شعار سرنگونی اهميت و ضرورتی دوچندان پيدا می‌کند، چرا که‌:

ــ آنچه‌ کردستان مطالبه‌ می‌کند، تغيير ساختاری در دولت و حاکميت وحشتناک متمرکز و متراکم ايران است. ممکن است مطالبات بخشی از مردم ايران با اصلاحاتی دمکراتيک در ساختار سياسی و اعطای بخشی از حقوق و آزاديهای دمکراتيک به‌مردم برآورده‌ شوند و با آن طبيعتا مشکلات کردستان نيز تعديل يابند، اما اين مشکلات بطور ريشه‌ای برطرف نمی‌شوند. کردستان خواهان نظام فدراتيو در ايران و خودمختاری در کردستان است، به ‌بيانی ساده‌تر می‌خواهد در حاکميت کشوری که‌قرار است به‌وی نيز تعلق داشته‌باشد مشارکت داشته‌باشد و از حکومت ملی ـ منطقه‌ای خود در کردستان برخوردار گردد. هيچکدام از اينها در حکومت اسلامی قابل تصور نيست. لذا طرح سرنگونی رژيم برای کردستان به‌سه‌معنا ضرورت پيدا می‌کند؛ نخست برای نيل به‌آزاديهای دمکراتيک بعنوان شهروندان ايرانی، دوم و سوم به‌جهت تغيير ماهوی و ساختاری حاکميت متمرکز در راستای مشارکت در حکومت مرکزی و کسب خودمديريتی سياسی در کردستان.
ــ و آری، بطور مطلق هم غيرمحتمل نيست که‌رژيم تحت شرايطی در مقابل جنبش کردستان بخشا ناچار به‌عقب‌نشينی شود، بدون آنکه‌ساختار آن بلافاصله‌دستخوش تغيير ساختاری گردد (همانطور که‌چند بار در عراق ديده‌ايم و اکنون در ترکيه‌بتدريج شاهد آنيم...)، اما چنين عقب‌نشينی‌هايی مقطعی و تاکتيکی خواهند بود. اين عقب‌نشينی تنها زمانی منشاء و منبعی برای تغييرات باثبات خواهند گرديد که‌در تداوم خود منجر به‌برکناری رژيم و يا دست کم تغيير ساختاری و تصريح آن در قانون اساسی کشور گردند. به‌چنين رابطه‌ی کل و جزئی دکتر قاسملو به‌بهترين وجه‌خود اشاره‌داشته‌است. دکتر قاسملوی پراگماتيست به‌درستی می‌گفت اگر خودمختاری در کردستان استقرار يابد، اين محرک و اهرم و نيروی کمکی خواهد بود برای استقرار دمکراسی در سراسر ايران و اگر دمکراسی در سراسر ايران برقرار گردد، اين ضامنی برای خودمختاری در کردستان خواهد بود. اما امروز بعد از سی و اندی سال ديگر می‌دانيم که‌مقوله‌های دمکراسی، آزادی، خودمختاری، فدراليسم، ... با رژيم سرسازگاری ندارند وسياستگزاری و تعيين شعارها و آماجهای استراتژيک بر اساس آن‌اشتباه‌محض است. حال اگر زمانی رژيم دست‌کم از سياست براندازی قهرآميز اپوزيسيون دست برداشت، آنگاه‌اتخاذ سياست ديگر ضرورت پيدا می‌کند. تا آن زمان سياست کُردی بايد بر براندازی تام و کمال رژيم و کمک به‌شکل‌گيری يک ائتلاف ايرانی حول آن استوار باشد.
ــ شايعاتی در مورد تلاشهای جديد رژيم برای مذاکره‌با احزاب کُردی در سايتها طرح شده‌اند. آری، رژيم ممکن است با نياتی مشخص چنين تداعی کند که‌آماده‌ی گفتگو است، اما سرمايه‌گذاری احزاب کردی روی آن مخرب و گمراه‌کننده‌خواهد بود. آنها آنقدر واقعگرا و مجرب هستند که‌بدانند رژيم جمهوری اسلامی نه‌آنقدر درمانده‌است و نه‌يک شبه‌به‌خرد دست يافته‌است که‌تن به‌چنين مصالحه‌ای بدهد. سيگنالهايی که رژيم‌از طرق نزديکان خود برای احزاب کردستان می‌فرستد، چيزی جز شيادی سياسی نيست. آخر کدام عقل سليم باور دارد که‌رژيم نخست‌وزير و رئيس مجلس سابق خود را محبوس کند، اما بيايد با احزاب کُردی مصالحه‌کند؟!! آری، رژيم به‌لحاظ منطقه‌ای به‌تنگنا افتاده‌است. دولت ترکيه‌بشدت در پی اين است که‌در خود ترکيه‌، در سوريه‌و در عراق ابتکار عمل را بدست گيرد و اين شامل قضيه‌ی مهم کُرد هم می‌گردد. در کشور مهم ترکيه‌وحشت تُرک از کُرد به‌ميزان زيادی ريخته‌است و جای خود را به‌تعقل داده‌است. از نشانه‌های بارز آن علاوه‌بر نشان‌دادن نرمش در مقابل حزب کارگران کردستان عکس‌گرفتن سران حکومت ترکيه‌در کنار پرچم کردستان، دعوت از مسعود بارزانی برای شرکت در کنگره‌ی حزب حاکم ترکيه‌و حتی پيشنهاد کمک به‌حکومت اقليم کردستان در صورت حمله‌ی نظامی دولت مرکزی عراق می‌باشد. فراموش نکنيم که‌احزاب کردستان عراق و به‌ويژه‌حزب دمکرات کردستان (عراق) عميق‌ترين مناسبات را با‌دولت مرکزی ايران داشته‌اند و اما امروز ترکيه‌است که‌به‌مصداق سياست فرار به‌جلو حکومت ايران را پشت سر خود گذاشته‌است. همه‌ی اين واقعيات جمهوری اسلامی را وامی‌دارد به‌يک سری مانور دست بزند. اما از اين نقطه‌که‌بيايدپيشنهادی جدی برای مصالحه را مطرح سازد، فرسخها دور است. اساسا ماهيت آن چنين اجازه‌ای را به‌وی نخواهد داد. در اين بروبياها خودشيرينی احزاب اسلامی کردستان عراق را نيز که‌می‌‌خواهند قيمت خود را پيش حکومت اسلامی بالا ببرند، از ياد نبريم. ما تاوان چنين واسطه‌هايی را با مرگ رهبرانمان داده‌ايم. تکرار آن ديگر فاجعه‌ای باز هم بزرگتر خواهد بود.
ــ بديهی است می‌توان با رژيم نبرد کرد، شعار سرنگونی آن را هم داد، در همان حال هم با آن به‌مذاکره‌نشست. دکتر قاسملو می‌گفت که‌مبارزه‌ی ما در اصل برای سرنگونی رژيم نيست، برای ناچار ساختن آن به‌مذاکره‌است. در نفس اين گفته در آن شرايط مشخص‌اشکالی نيست. اشکال آنجا پيدا می‌شود که‌از آن استنتاج نمود که‌طرح شعار سرنگونی برای احزاب کُردی در تمام شرايط اشتباه‌است. فراموش نکنيم خود دکتر قاسملو همان زمان نيز شعار سرنگونی رژيم را می‌داد و فراموش نکنيم که‌رژيم آن هنگام از حمايت وسيع توده‌ای برخوردار بود، بخشی از چپ ايران از آن پشتيبانی می‌کرد، بخش سوسياليستی جهان را پشت سر داشت. لذا سياست وادارکردن رژيم به‌مذاکره‌و پايان‌دادن به‌جنگ در کردستان هر چند نافرجام ماند، اما اصولی بود. اکنون اما با شرايطی کاملا متفاوت روبرو هستيم؛ منفوربودن بی‌حد و حصر اين رژيم ديگر بر کسی در داخل و خارج پوشيده‌نيست؛ رژيم در انزوای بين‌المللی قرار دارد. هيچ نيروی سياسی‌ای نيست که‌در اپوزيسيون و قطب مقابل آن قرار نگرفته‌باشد. در چنين شرايطی طرح اين نکته‌که‌سرنگونی رژيم مسأله‌ی محوری کردستان نيست، نمی‌تواند بدون‌سود برای حکومت باشد و به‌اعتبار احزاب کُردی آسيب نرساند. نافرجامی و مخرب‌بودن سياست مدارا با رژيم اسلامی دست کم با ترور دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی بايد برای مردم کردستان و فعالان آن روشن شده‌باشد. حال که‌چنين است سرنگونی رژيم بايد شفاف‌تر و قاطع‌تر از زمان رهبری دکتر قاسملو ـ که‌به‌هر حال در آن حال و هوا در ميان توده‌های مردم ايران نسبت به‌رژيم توهم وجود داشت ـ طرح گردد.

گفته‌می‌شود که‌ کردستان از توان سرنگونی رژيم برخوردار نيست و يا اصولی نيست که ‌به‌ تنهايی بهای آن را بپردازد. اين دو گزاره‌ تنها مشروط قابل قبولند، چرا که‌:

ــ طرح يا عدم طرح شعار سرنگونی رژيم تابع پارامترهای متفاوتی است که‌تنها يکی از آنها توازن قدرت فيزيکی طرفين است. پارامترهای ديگر از جمله‌مشروعيت مردمی است که‌همه‌می‌دانيم که‌رژيم از آن برخوردار نيست، ساختار و سازوکارهای دمکراتيک برای مشارکت در پروسه‌ی سياسی در کشور است که‌رژيم آن را از مردم و اپوزيسيون سلب نموده‌، اعمال سياست خشونت‌بار حذف فيزيکی از سوی رژيم است که‌همزاد آن است و به‌نظر نمی‌رسد بدون سرنگونی آن تغييری در اين شرايط ايجاد شود.
ــ آری، موفق نشده‌ايم رژيم را ساقط سازيم، اما فراموش نکنيم که‌رژيم نيز باوجود سياست سرکوب، ارعاب و تطميع، باوجود کشتار دهها هزارنفری از مخالفان خود، باوجود دستگاههای عريض و طويل اطلاعاتی و امنيتی و سرکوب خود نتوانسته‌است اپوزيسيون خود را نابود سازد. تازه‌طيف مخالفان رژيم به‌لحاظ کمی و کيفی و تنوع درونی آن پيوسته‌در حال گسترش بوده‌است و به‌هر حال اکنون غيرقابل قياس با زمانی می‌باشد که‌کردستان و بخشی از چپ ايران به‌تنهايی علم سرنگونی آن و مقاومت در مقابل آن را برداشته‌بودند. لذا قبل از اينکه‌از نافرجامی اپوزيسيون با امکانات وحشتناک محدودش سخن رانيم، بايد از شکست مفتضحانه‌ی سياست حذف و نابودی فيزيکی اپوزيسيون توسط رژيم باوجود امکانات نامحدودش سخن رانيم. اين امر به‌ويژه‌برای کردستان صدق می‌کند که‌رژيم می‌خواست به‌لحاظ سياسی محوش سازد، اما اکنون نيرومندتر و قائم‌به‌ذات‌تر از هر زمان ديگری ايفای نقش می‌کند، آنهم در چهار کشور.

ــ و آری، سياست سرنگونی رژيم تاکنون بطور کامل به‌ثمر ننشسته‌‌است، اما سياست مصالحه‌با رژيم نيز شکست سختی خورده‌است، طوريکه‌اکنون بخشی از بدنه‌ی ديروز رژيم نيز جزو مخالفان جدی و برانداز آن هستند. همه‌شاهد تلاشهای صادقانه‌ی مجاهدين در فردای انقلاب بهمن برای کاستن از تنش با رژيم بوديم، همه شاهد کنارآمدن ليبرالها و ملی ـ مذهبی با رژيم بوديم، همه‌شاهد سياستهای مماشاتگرانه‌ی حزب توده‌ی ايران و فدائيان اکثريت در ارتباط با رژيم بوديم، همه‌شاهد تلاشهای مصالحه‌جويانه‌ی حزب دمکرات کردستان ايران بوديم، همه‌شاهد تلاشهای اصلاح‌طلبان برای استحاله‌و قابل‌تحمل‌کردن و گشودن فضای باز سياسی کشور بوديم، ... سياست کداميک از اين طيفها با موفقيت همراه‌بوده‌است؟ غير از اين است که‌آنها نيز عملا به‌جبهه‌ی اپوزيسيون آن هنگام رژيم پيوسته‌اند؟
ــ طرح شعار سرنگونی به‌خودی‌خود وجود آلترناتيو در مقابل رژيم را تداعی می‌کند و به‌مردم می‌گويد اين سرنوشت مختوم و ازلی آنها نيست. مگر غير از اين است که‌احزاب کردستان از سه‌منظر ساختاری، سراسری و منطقه‌ای آلترناتيو رژيم اسلامی ايران هستند؟
ــ و اگر استدلال عدم طرح سرنگونی برای کاستن از هزينه‌ها در اوايل حاکميت اسلامی نيز منطقی می‌بود، حال ديرزمانی است که‌ديگر منطقی نيست، چه‌که‌از سويی‌کردستان ديرزمانی است که‌اين بها را پرداخته‌است و از سويی ديگر قدرت و ابزارها و سازوکارهای رژيم در قياس با بعد از انقلاب برای سرکوب ـ چون فريب مردم و گسيل جوانان ناآگاه‌ايرانی به‌‌جنگ مردم کردستان، قطع راههای ارتباطی کردستان به‌بيرون و با افکار عمومی ايران و منطقه‌و جهان، ... بسيار کاهش يافته‌است و بر همين مبنا بسيار دشوار است رژيم بتواند چون گذشته‌به‌اعدامهای دسته‌جمعی دست بزند، شهرهای کردستان را بمباران کند و اما چون آن زمان در مابقی ايران و در جهان آب از آب تکان نخورد. رژيم به‌ويژه‌در ارتباط با کردستان هنگام ارتکاب جرم و جنايت بسيار محتاطانه‌تر عمل می‌کند، چون از نفوذ و قدرت بسيج احزاب کردستان و از به‌ميان‌آمدن پای کشورهای ديگر وحشت دارد. لذا فاکتور هزينه‌ نمی‌تواند به‌تنهايی و در هر شرايطی استدلالی محکم در رد طرح شعار سرنگونی باشد.

و بلاخره‌:

برای من غيرقابل فهم نيست که‌ کسانی معتقد به‌معجزه‌ باشند و بخواهند از راه‌های مدنی و مسالمت‌آميز به‌مطالبات مردم برسند، به‌ويژه ‌اگر در داخل کنش داشته‌باشند. برای من غيرقابل فهم است حزبی از عدم اعمال قهر بر عليه‌رژيم و دوری از سياست سرنگونی آن دم بزند که‌ سی و اندی سال سابقه‌ی مقاومت و تقابل فيزيکی با دولت را در بيلان سياسی خود داشته‌و از ارگانهای نظامی برخوردار باشد. برخورداری از تشکيلات علنی و نظامی برای نيرويی که‌تعامل مسالمت‌آميز با رژيم و تحقق مطالبات آزاديخواهانه‌ی مردم، آن هم مطالبات ساختاری، در اين رژيم را ممکن بداند، غيرقابل فهم می‌دانم. آری، می‌بايست تا جايی که‌ممکن است از برخورد نظامی با دولت پرهيز جست، اما نفی مقابله‌ و مقاومت قهرآميز با دولت تحت هر شرايطی نه ‌اصولی است و نه‌ واقعی، آنهم برای احزاب کردستان با رسالتی که‌ در پيش دارند.
به‌باور من حتی تحت شرايطی می‌توان برای کمک به‌ گشايش فضای باز سياسی کشور، تشويق مردم به‌مشارکت در رقابتهای سياسی و رشد علاقمندی آنها، وادارکردن نيروهای مستبدتر داخل رژيم به‌عقب‌نشينی و تشديد و به‌خدمت‌گرفتن تضاد آنها بطور غيرمستقيم طبق قواعد بازی رژيم در انتخابات آن نيز شرکت کرد، اما اين نسخه‌ای نيست که‌بتوان برای هر زمان و هر شرايطی پيچيد. در شرايطی بايکوت می‌تواند بسيار مؤثرتر باشد.
در شرايط مشخص کنونی که‌اپوزيسيون داخلی خود رژيم نيز امکان عرض‌اندام‌کردن ندارد، چه‌برسد به‌اپوزيسيون واقعی، سياست درست تنها می‌تواند بايکوت قاطع نمايش انتخابات باشد. اين ادعا که‌گويا مردم باوجود تحريم انتخابات از سوی اپوزيسيون باز در انتخابات شرکت می‌کنند، به‌شدت نادرست است و تنها می‌تواند به‌اپوزيسيون آسيب برساند. امروز اپوزيسيون جای خود، حتی اصلاح‌طلبان داخل رژيم نيز از بايکوت صحبت می‌کنند.
وانگهی رسالت حزب سياسی پيشرو و مدعی، ارائه‌ی بديل و آلترناتيو است. سياست نه‌شرکت نه‌تحريم نمی‌تواند آلترناتيو باشد.
به‌ويژه ‌در چنين روزهايی که ‌توده‌های مردم بن‌بست سياسی موجود را بيش از پيش لمس می‌کنند و روزنه‌ی باز هم کمتری برای تغيير و استحاله‌ی داخلی رژيم می‌بينند، طرح شعار سرنگونی برای پايه‌ريزی نظامی که‌در آن انتخابات آزاد نه‌رؤيا که‌امری بديهی باشد، ضرورت دارد.

محتویات این گزارش منعکس کننده دیدگاه و نظرات وب‌سایت کوردستان‌میدیا نمی‌باشد