پیغام حشمتی
طریقه حاکمیت حکومتهای استبدادی جهان از بسیار جهات مشترک است. چهارچوب دینی یا غیردینی حاکمیت استبدادی به صورت ریشهای تغییر نمیکند. تنها تفاوت حاکمیت دینی و حاکمیت غیردینی مستبد منبع مشروعیت آن است. درحکومت استبدادی غیردینی منبع مشروعیت زمینیست. اما در حکومت استبدادی دینی منبع مشروعیت فرا زمینی و الهیست. درطول تاریخ ادامه روند حاکمیتهای استبدادی همیشه به صورت فردی یا انتقال قدرت حاکم به ولیعهدش نبوده و هر ازگاهی به صورت کودتا یا انقلاب بوده است و درابتدا با تبلیغات و وعده های حکومت دموکراتیک و مردمی و گاه دینی برمسند قدرت نشستهاند. ولی در ادامه حاکمیت با زیر پا نهادن عقاید اولیه تبدیل به خودکامه ای محض شدهاند. هر حاکمیت سياسى، يا بر پایهی عقل و انديشه بنا شده و يا بر پایهی عقل و ايدئولوژی. از نظر سیاسی دوپایه اصلی قدرت در جامعه ما سلطنت و دین بودهاند. بطور تاریخی این دو ارگان نقشی مهم در بازتولید فرهنگ استبدادی داشتهاند.
حکومتهای سلطنتی پيش از اسلام تا دوره ساسانى در ایران همیشه بر پایهی قوميت دينى بوده و بعد از آن دستگاه حكومت سلطنتی-دینی شد و عنصر تركيبى تشيع، عرفان و سلطنت پایهی ايدئولوژی حكومت صفوى و بعد از آن گردید و در انتها حکومت استبدادی درانقلاب سال ۵۷ با وعده های ضداستعماری، دموکراتیک و مردمی و اسلامی محض و بظاهر مطیع قانون، مختلط با نوعی پوپولیسم حاکمیتهای توتالیتر براساس حاکمیت متناقض صندوق رای-انتخابات و شریعت-ولایت با نام جمهوری اسلامی بر کشورمان چیره گشت نظام جمهوری اسلامی که با رنگ و لعابی از فقه شیعی و برپایه الاهیات خمینی، به نام حاکمیت دین و در چهارچوب ولایت فقیه پایهگذاری شده است، حکومتی در نوع خود بی نظیر و یکتاست.
وعدههای آغازین انقلاب اسلامی ایران استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود. حال در طی سی و اندی سال از عمر این نظام مفهوم استقلال یعنی تنها مخالفت با اکثر کشورهای جهان بخصوص غرب. آزادی به مفهوم اباحت و بیبندوباری تفسیرشده و به مانند یک ضد ارزش محکوم میشود. جمهوری یعنی حاکمیت مردم و دراین نظام به حاکمیت ولایت مطلقه فقیه تفسیر شده است و دین اسلام به ابزاری خشن و سختگیرانهی فقهی و قشری تبدیل شده که نه از عقل بهره دارد و نه با منطق. نه از مهر و مدارا در آن خبری است و نه از انصاف و مروت اثری. رهبران این نظام آزادی مردم را نه تنها از جهت انسان بودنشان، به رسمیت نمی شناسند, دراصل خواهان بندگی و اطاعت کورکورانه و بیچونوچرا از مدعیان نمایندگی خدا روی زمین میباشند. حاکمین این نظام مستبد درمعنای جمهوریت ودرجهت رفع مشکلات کشور نه طریقه تعقل و شرکت دادن مردم در امور خویش، بلکه روش توسل به زور و خشونت را انتخاب کرده و با توسل به شرع اسلام و پیریزی نظامی امنیتی و پلیسی با کشتار و زندانی کردن مخالفین و حتی منتقدین در صدد رفع مشکلات برآمدند. نظام جمهوری اسلامی از بدو پیدایش با مخالفان و منتقدینش از هر قشر جامعه به خشونت رفتار کرد.
ریشهی این خشونتها در برنامه و اهداف رژیم پنهان است. رهبر امر خشونت را توجیه می کند تا مجریان آن را اعمال کنند. در چنین شرایطیست که قانون رنگ باخته وحکم و اراده رهبر جایگزین قانون شده است. قدرت خشونت را سازمان داده، از آن ابزاری ساخته تا وحشت و هراس عمومی را گسترش دهد. نمایش خشونت به هدف حاکمیت بدل شده و ودرتمام شئونات جامعه سایه افکنده است. مردم در این نظام دریک تعارض درونی انتخاب بین اعتقادات خود که باور دارند و ايدئولوژی متعلق به نظام قراردارند و برای امنیت وبقای خود مجبور به قبول ظاهری ايدئولوژی نظام هستند و باید تظاهر به اعتقادی کنند که به آن باور ندارند وبلکه مخالف آن هم هستند. این امر موجب گشته که دروغ و تظاهر به یکی از اصول رفتاری جامعه تبدیل شود. این خصلت بدون شک فرد را، نه بسوی جامعه نوین، بلکه به سمت واپسگرایی و خرافه پرستی رهنمون خواهد کرد. قطار تکامل جامعه جهانی همچنان با شتاب به سمت مدرنیت در جهت مخالف فرد پرستی و خرافهگرایی در حرکت است.
حکومت استبدادی حاکم در کشورمان بعنوان نظامی دینی و واپسگرا که خود را یگانه نماینده خدا و حافظ منافع دین اسلام در روی زمین میداند به هیچ عنوان حاضر به همراهی جامعه جهانی نیست و باتوجه به این اصل که رهبری و سرنوشت ملل مربوط به خودشان است و رهبران خود شیفته و یا خود شیفتگان رهبری و واپسگرایان کهنهپرست را در آن جایی نیست و صدور فرمانهای برآمده از مغزهای منجمد باعث کندی در حرکت جهان بسوی ترقی و تکامل نخواهد گردید. پس چارهای جز همراهی و یا واماندن از این قطار وجود ندارد و درصورت جدایی از این مسیر همچنان باید در دایره بسته و در انزوا بدور خود چرخید تا فسیل و فرسوده گشت.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد
طریقه حاکمیت حکومتهای استبدادی جهان از بسیار جهات مشترک است. چهارچوب دینی یا غیردینی حاکمیت استبدادی به صورت ریشهای تغییر نمیکند. تنها تفاوت حاکمیت دینی و حاکمیت غیردینی مستبد منبع مشروعیت آن است. درحکومت استبدادی غیردینی منبع مشروعیت زمینیست. اما در حکومت استبدادی دینی منبع مشروعیت فرا زمینی و الهیست. درطول تاریخ ادامه روند حاکمیتهای استبدادی همیشه به صورت فردی یا انتقال قدرت حاکم به ولیعهدش نبوده و هر ازگاهی به صورت کودتا یا انقلاب بوده است و درابتدا با تبلیغات و وعده های حکومت دموکراتیک و مردمی و گاه دینی برمسند قدرت نشستهاند. ولی در ادامه حاکمیت با زیر پا نهادن عقاید اولیه تبدیل به خودکامه ای محض شدهاند. هر حاکمیت سياسى، يا بر پایهی عقل و انديشه بنا شده و يا بر پایهی عقل و ايدئولوژی. از نظر سیاسی دوپایه اصلی قدرت در جامعه ما سلطنت و دین بودهاند. بطور تاریخی این دو ارگان نقشی مهم در بازتولید فرهنگ استبدادی داشتهاند.
حکومتهای سلطنتی پيش از اسلام تا دوره ساسانى در ایران همیشه بر پایهی قوميت دينى بوده و بعد از آن دستگاه حكومت سلطنتی-دینی شد و عنصر تركيبى تشيع، عرفان و سلطنت پایهی ايدئولوژی حكومت صفوى و بعد از آن گردید و در انتها حکومت استبدادی درانقلاب سال ۵۷ با وعده های ضداستعماری، دموکراتیک و مردمی و اسلامی محض و بظاهر مطیع قانون، مختلط با نوعی پوپولیسم حاکمیتهای توتالیتر براساس حاکمیت متناقض صندوق رای-انتخابات و شریعت-ولایت با نام جمهوری اسلامی بر کشورمان چیره گشت نظام جمهوری اسلامی که با رنگ و لعابی از فقه شیعی و برپایه الاهیات خمینی، به نام حاکمیت دین و در چهارچوب ولایت فقیه پایهگذاری شده است، حکومتی در نوع خود بی نظیر و یکتاست.
وعدههای آغازین انقلاب اسلامی ایران استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود. حال در طی سی و اندی سال از عمر این نظام مفهوم استقلال یعنی تنها مخالفت با اکثر کشورهای جهان بخصوص غرب. آزادی به مفهوم اباحت و بیبندوباری تفسیرشده و به مانند یک ضد ارزش محکوم میشود. جمهوری یعنی حاکمیت مردم و دراین نظام به حاکمیت ولایت مطلقه فقیه تفسیر شده است و دین اسلام به ابزاری خشن و سختگیرانهی فقهی و قشری تبدیل شده که نه از عقل بهره دارد و نه با منطق. نه از مهر و مدارا در آن خبری است و نه از انصاف و مروت اثری. رهبران این نظام آزادی مردم را نه تنها از جهت انسان بودنشان، به رسمیت نمی شناسند, دراصل خواهان بندگی و اطاعت کورکورانه و بیچونوچرا از مدعیان نمایندگی خدا روی زمین میباشند. حاکمین این نظام مستبد درمعنای جمهوریت ودرجهت رفع مشکلات کشور نه طریقه تعقل و شرکت دادن مردم در امور خویش، بلکه روش توسل به زور و خشونت را انتخاب کرده و با توسل به شرع اسلام و پیریزی نظامی امنیتی و پلیسی با کشتار و زندانی کردن مخالفین و حتی منتقدین در صدد رفع مشکلات برآمدند. نظام جمهوری اسلامی از بدو پیدایش با مخالفان و منتقدینش از هر قشر جامعه به خشونت رفتار کرد.
ریشهی این خشونتها در برنامه و اهداف رژیم پنهان است. رهبر امر خشونت را توجیه می کند تا مجریان آن را اعمال کنند. در چنین شرایطیست که قانون رنگ باخته وحکم و اراده رهبر جایگزین قانون شده است. قدرت خشونت را سازمان داده، از آن ابزاری ساخته تا وحشت و هراس عمومی را گسترش دهد. نمایش خشونت به هدف حاکمیت بدل شده و ودرتمام شئونات جامعه سایه افکنده است. مردم در این نظام دریک تعارض درونی انتخاب بین اعتقادات خود که باور دارند و ايدئولوژی متعلق به نظام قراردارند و برای امنیت وبقای خود مجبور به قبول ظاهری ايدئولوژی نظام هستند و باید تظاهر به اعتقادی کنند که به آن باور ندارند وبلکه مخالف آن هم هستند. این امر موجب گشته که دروغ و تظاهر به یکی از اصول رفتاری جامعه تبدیل شود. این خصلت بدون شک فرد را، نه بسوی جامعه نوین، بلکه به سمت واپسگرایی و خرافه پرستی رهنمون خواهد کرد. قطار تکامل جامعه جهانی همچنان با شتاب به سمت مدرنیت در جهت مخالف فرد پرستی و خرافهگرایی در حرکت است.
حکومت استبدادی حاکم در کشورمان بعنوان نظامی دینی و واپسگرا که خود را یگانه نماینده خدا و حافظ منافع دین اسلام در روی زمین میداند به هیچ عنوان حاضر به همراهی جامعه جهانی نیست و باتوجه به این اصل که رهبری و سرنوشت ملل مربوط به خودشان است و رهبران خود شیفته و یا خود شیفتگان رهبری و واپسگرایان کهنهپرست را در آن جایی نیست و صدور فرمانهای برآمده از مغزهای منجمد باعث کندی در حرکت جهان بسوی ترقی و تکامل نخواهد گردید. پس چارهای جز همراهی و یا واماندن از این قطار وجود ندارد و درصورت جدایی از این مسیر همچنان باید در دایره بسته و در انزوا بدور خود چرخید تا فسیل و فرسوده گشت.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد