کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

نامەای بە محمد نوریزاد (ئاگری اسماعیل نژاد)

16:48 - 10 مرداد 1392

ئاگری اسماعیل نژاد
جناب نوریزاد سلام ؛مدتی است کە نامەهای را در فضاهای مجازی منتشر می‌نمایید این نامەها از هر دری سخنی میان می‌آورند و بحثی را مطرح می‌کنند.

همە‌نامەها سندی هستند دال بر ناکارآمدی سیستم جمهوری اسلامی و بحث از جنایاتی دارند کە بهر بنیاد نهادن و ماندگاری این سیستم در جای جای ایران زمین انجام شدە است.
من هم تصمیم بر آن گرفتم در نامەای برای شما موضوعی را مطرح نمایم کە در نامەهای شما از قلم افتادە است. میخواهم از موضوعی بحث بە میان آورم کە باید عملکرد در آن مورد و در آن زمان را سرآغازی برای رسیدین بە فلاکت امروز نامید.

نوشتن از گذشتە و این مسئلە در واقع بحث از واقعیتی در جامعە ایران است. واقعیتی کە هم در حال، تاروپود این جامعە را در هم تنیدە است و هم چگونگی برخورد با آن بر آیندەی این دیار تاثیر دارد.
جناب نوریزاد، اول انقلاب را یاد هست؟ زمانی کە عدەای عزم را بر این جزم کردە بودند کە بهشتی در این سرزمین بنیاد نهند و بهر ساختن بهشتشان آستین بالا زدند تا آنچە سدی در راە ساخت این بهشت است، از بین ببرند و دود نمایند.
در آن ایام و زمان، متفاوت بودن بە سدی اساسی در برابر بهشت بشارت دادە شدە، تبدیل شد. ما هم متفاوت بودیم و هم حق این متفاوت بودن را می‌خواستیم.

نمی‌دانم یادت هست یا نە؟

از کوردهای بحث می‌کنم یا بهتر است بگویم از کوردستانیها سخن بە میان آوردەام.
یاد هست کە بشارت دهندگان بهشت، فوج فوج بە کوردستان آمدند و برای رسیدین بە اهداف خود سرها بریدند بی جرم و جنایت
بلە!! کوردها از متفاوت بودن سخن می‌گفتند و حق متفاوت بودن را می‌خواستند.

اما در بهشت موعود، باید همە یک رنگ می‌بودند و در یک قالب قرار می‌گرفتند. کسی حق نداشت با دیگری متفاوت باشد. پس مدعیان تفاوتها، در بهشت جای ندارند و بهشتی نبودن بە مفهومی دیگر کافر بودن است. ریختن خون کافران هم بر حق.

بارها روی دیوار شهرمان نوشتند: ما با کورد نمی‌جنگیم ما با کفر می‌جنگیم.

اما در مسیر ساخت آن بهشت موعود، من و هزاران کودک این دیار زندە زندە در آتش سوختن را تجربە کردەایم.
حال وقت آن آمدە است کە بە گذشتە نگاه کرد و از این سوختنها و از آن جنایات بحثی هرچند کوتاە بە میان آورد.
اکنون زمان آن رسیدە است کە از مردمانی سخن گفت کە سالیان سال است در ایران اغیار تلقی میشوند. مردمانی کە در سرزمین خود غریبەای بیش نیستند. مردمانی کە حسرت داشتن سرزمینی را با خود بە دیارهای دور نیز بردەاند.
در مورد این مردمان موضوعات فراوانی هست کە باید از آن بحث نمود، اما نامە را باید سادە و کوتاە نوشت و بهر همین نامە را سادە می‌نگارم .

بهتر بر آن دیدم واقعیتهای جامعەی کوردستان ایران را با سخنی در مورد زندگی خود برایت بنویسم:
تولدم همراە بود با آغاز کشتارها در کوردستان. فصلی از تاریخ جمهوری اسلامی و ایران کە در آن غیرە خودی، ما کوردها بودیم.

در ١١ ماهگی و در سایە سیاستهای مدبرانە سران آن زمان جمهوری اسلامی، سوختن در آتش را تجربە کردم و برای همیشە سلامتیم قربانی بهشتی شد کە وعدەی آن را می‌دادند.
اما این همە حکایت زندگیم نیست. بعد از سوختن در آتش، معلولیت شناسەی جدا نشدنی از من شدە بود و تصمیم بر آن گرفتم کە حرفها را ناشنیدە بگیرم و تمسخرها را نادیدە و در راەی کە خود انتخاب کردە بود گام بردارم .
رنجها در این راە کشیدیم و هیچگاە جز خود کسی را متهم نکردم. بارها با خود گفتم کە هی فلانی شاید زندگی همین باشد و اتفاقی سادە و کوچک آن را چنان دگرگون نماید کە نتوان دگر بار آن را شناخت.
اما بزرگتر کە شدم، انگار بشارت دهندگان بهشت ملیت و افکارم را با هم سدی در برابر خود متصور کردند، باری دیگر بە سراغم آمدند.

شاید بسیار خندە دار باشد، همەی آنچە در منزلم پیدا کردند و جرم محسوب نمودند، چندین صفحە کاغذ بیش نبود. با این تفاوت کە کاغذهای من با زبانی دیگر نوشتە شد بودند. جز این جرم، بە دیوار زدن یک عکس را بە جرم مذکور افزودند آن هم عکس مدرسەای بود کە دانش آموزانش لباس کوردی پوشیدە بودند.

برای همیشە در خاطرم خواهد ماند کە یکی از آن مردکهای تە‌ریش‌دار کە بە خانەایم ریختە بودند، با چهرەای مضحک کتاب گذر بە دمکراسی را برداشت و امرانە گفت: تو، اینها را میخوانی؟
من را با خودشان بردند در ماشین پرایدشان چشمهایم را بستن و سرم را بە زیر بردند. سرفراز از کردار خود کە دارند قربانی دیگر را بە خداوندگارشان هدیە می‌کنند.

بە مقصد کە رسیدیم، در اتاقی من را نشاندند. هنوز چشم‌بند بر چشمانم بود. چشمانی کە دیر زمانی بود دوستان همین عالیجنابان یکی از آنها را از من گرفتە بودند، در همان آتشی کە بهر سوزاندن کفار برافروختە بودند.
اما این همەی آن نبود کە در تاریکستان سرزمینم آن را دیدم.. دیگر هروز باید بر یک صندلی می‌نشستم و تهدید و تمسخر می‌شنیدم و از خود مینوشتم. باید از چیزهایی می‌نوشتم کە شاید روزی آن هم تنها یک دفعە بە فکرم گذر کردە بود. باید جواب این پرسشها را می‌دادم چە خواندەام؟ چە می‌دانم و از کجا زبان کوردی یاد گرفتەام.
یکبار نوشتم من یک کوردم و آنچە باعث شد کە کورد شوم، سرنوشت بود کە من را کورد خلق کرد. خودم در آن هیچ دستی نداشتەام.

مردک بازجو کە معتاد هم بود، نگاهی غضب‌آلود بە من انداخت و گفت : مردک اگر ما بخواهیم می‌توانیم برای همیشە از روی زمین پاکت کنیم. این تنها حرف راستی بود کە من در ٣٠ جلسە بازجوی شنیدم .

در آن مدت، تهدید و تمسخر جزئی از زندگیم شدە بود. شکنجەگرانم خود را شرمندە از آن نمی‌دانست کە روزگاری خود آنها و یا دوستانشان عاملی بودند تا من در آتش بسوزم، بلکە سوختگیم را بە نوعی شکنجە بدل کردە بودند و هر روز می گفت: تو یە معلولی و برای ما هیچ ارزشی نداری.

آری جناب نوریزاد، در سرزمینی کە ولایت فقیە بر آن حکومت می‌راند و مردان این ولایت روزانە وعدە‌ی بهشت بە مردمانشان می‌دهند، هر روز داستانهای این چنین اتقاق می‌افتد.
تحت حکومت ولایت فقیە، کسان بسیاری هستند کە هر روز تاوان متفاوت بودن و دگراندیشی را می‌دهند. گناهی کە من ٣٢ سال است تاوان آن را می‌دهم.

در واقع مجرم اصلی آن گناهم خداوند است. این کفر گویی نیست، بلکە یک واقعیت است. شاید اگر او من را کورد خلق نمی‌کرد و من بر هویت خود تاکید نداشتم، این‌چنین و در این حجم مورد غضب سربازان گمنام یا بهتر است بگویم سربازان بی‌هویت قرار نمی‌گرفتم و از دیار خود راندە نمی‌شدم .

حال چندی است کە سربازان بی‌هویت بشارت دهندگان بهشت، توانستەاند من را از سرزمین خودم برانند. اما بە این گفتە ایمان دارم کە باید تفاوتهای جامعە را قبول کرد تا بتوان واقعیتها آن را درک نمود و جامعەای درست بنیاد نهاد.
جناب نوری‌زاد! در سرزمین من و تو متفاوت بودن جرم است و این جرم تاوان بسیار دارد. تا آن زمانی کە متفاوت بودن چنین، زندگی را تغییر می‌دهد، باید گفت هرگز مردمان سرزمین ما سپیدە دم را نخواهند دید.

بدرود


محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وب‌سایت کوردستان‌میدیا نمی‌باشد