مصطفی هجری
پاسخ دقیق به این پرسش کلید بازگشایی دیگر پرسشهای بسیاری است که از به اصطلاح انتخابات اخیر ریاست جمهوری از خرداد ماه تاکنون در میان غربیها و هموطنانمان مطرح است، سفر روحانی به نیویورک، سخنرانی ایشان در مجمع سازمان ملل متحد، مصاحبههای نامبرده در طی این سفر و در نهایت گفتگوی تلفنی ایشان با بارک اوباما رئیس جمهوری آمریکا این سٶالات را جدیتر نموده و به بطور گستردهای در سطح بینالمللی گسترش داده است، از ناتانیاهو نخست وزیر اسرائیل گرفته تا کشورهای عرب منطقه و سران کشورهای غربی و بویژه مردم زجر کشیده ایران بیصبرانه در فکر یافتن پاسخ این سٶالات مهم هستند.
و اما واقعیت مسأله چیست و چرا به ناگهان رژیمی که پرچمدار صدور انقلاب اسلامی بوده و در این راه هزینههای گزافی را از ثروت و سامان مردم ایران گرفته تا آبروی خود هزینه نموده است اکنون به یکباره درصدد نمایش چهره جدید از خود بر آمده است؟
برای یافتن پاسخ دقیق این سوألات لازم است چند نکته را توضیح دهیم:
بر کسی پوشیده نیست که برای سران جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون حفظ و بقای رژیمشان مقدم بر همه چیز بوده است، خمینی بنیانگذار رژیم بر این باور بود که به منظور حفظ نظام اگر لازم باشد حکم تعطیلی احکام اسلامی را نیز صادر خواهد کرد، تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز از همین اندیشه نشان گرفت، سپاهی که پاسدار انقلاب اسلامی است نه پاسدار ایران و تاکنون به منظور پاسداری از رژیم و گسترش و صدور آن چه جنایتها که مرتکب نشده است. جمهوری اسلامی طی دههای گذشته بارها ثابت کرده است که برای حفظ این رژیم دست به هر جنایتی میزند. در آغاز، خمینی که حکومت بعثی عراق را تهدیدی برای بقای رژیم خود میپنداشت با تحریکات و دست اندازیهای پراکنده زمینه جنگی را فراهم ساخت که هشت سال به درازا کشید و در نهایت وقتی متوجهش کردند که ادامە بیشتر جنگ باعث فروپاشی رژیم میشود، بعد از آن همه ویرانی و قربانی، ذلیلانه در سال ١٩٨٨ قطع نامه صلح ٥٩٨ سازمان ملل متحد را پذیرفت و جام زهر شکست را سر کشید.
اکنون این سناریو به شکل دیگری در حال تکرار است، اعمال محاصرههای اقتصادی رژیم از جانب جامعه جهانی در رابطه با پروژه مشکوک اتمی ایران و تشدید مرتب این محاصرهها در ابتدا با شاخ و شانه کشیدنهای رژیم و شعارهای پوپولیستی به آن عکسالعمل نشان داده شد. سران رژیم بیانیهها و تصمیمات غرب در اینمورد را به مثابه فرصتهای مغتنمی به خورد مردم میدادند که باید از آنها استفاده کرد و به خود کفایی رسید، و یا آنها را کاغذ پارهای بیارزش قلمداد میکردند که نمیتوانند هیچ تأثیری بر اقتصاد ایران داشته باشد، ولی بعد از گذشت سالها معلوم شد که شعارهای سران رژیم خزانه خالی را پر نکرد و کفگیر به ته دیک خورده است و اگر رژیم کوتاه نیاید لایحه تحریم صدور یک میلیون بشکه نفت صادراتی باقیمانده ایران از سوی آمریکا آخرین رمقهای اقتصاد در هم شکسته و ویران رژیم را خواهد گرفت، در اینصورت نه تنها ایران توانایی تامین هزینه ادامه جنگ حکومت بشار اسد علیه مردم این کشور، حزبالله و سایر گروههای تروریستی در منطقه و اقصا نقاط جهان را نخواهد داشت، بلکه در داخل کشور نیز از تأمین هزینههای سرسامآور سپاه پاسداران و مراکز متعدد قدرت عاجز خواهد ماند، در نتیجه رژیم بطور جدی در معرض سقوط قرار خواهد گرفت.
از طرف دیگر به یادداشته باشیم که هدف اقدام رژیم در غنیسازی اورانیوم دست یافتن به سلاح اتمی بوده است، زیرا رژیم جمهوری اسلامی از همان ابتدا با اجرایی کردن تئوریهای صدور انقلاب، غربستیزی و خود را رهبر مسلمین جهان انگاشتن، با غرب و بیشتر کشورهای منطقه به ویژه کشورهای مسلمان سنی خود را در میان انبوهی از دشمنان خود ساخته دور و نزدیک احساس کرد که گویا همگی در فکر سرنگونی این رژیم هستند، بنابراین میبایستی در مقابل همه این دشمنان بالقوه و بالفعل ایستادگی نموده و رژیم را حفظ نماید و تنها سلاحی که میتواند این هدف را براورد کند (به زعم رژیم) دسترسی به سلاح اتمی است زیرا فقط در آنصورت است که کسی یارای تعرض و تجاوز به این رژیم را نخواهد داشت و جهان به ویژه کشورهای مسلمان منطقه در برابر ایران سر تسلیم فرود خواهند آورد. این که بود برنامه غنیسازی علیرغم اعتراض عمومی و شنیدن صدای این اعتراضات جدی ادامه یافت، و حال گویا رژیم متوجه شده است که نه تنها به سلاح مورد نظر خود دسترسی پیدا نکرده است تا به کمک آن رژیم امام زمان را از شر دشمنان حفظ نماید، بلکه ادامه برنامه غنیسازی و عواقب ناگوار آن خود دارد به عامل فروپاشی رژیم منجر میشود. و چون اصل حفظ رژیم است به هر قیمتی، پس باید تسلیم خواستهای غرب شد و در ادامه دادن پروژه اتمی تجدید نظر کرد تا رژیم پایدار بماند. نتیجه این میشود که بعد از سالها شعار دادن علیه غرب و صرف هزینههای کلان از بیتالمال کشور و به فقر و فلاکت کشاندن مردم این سرزمین به منظور دستیابی به سلاح اتمی، در یک چرخش ١٨٠ درجهای سخن از واقعیت هولوکوست، دوستی با مردم اسرائیل، مکالمه تلفنی ١٥ دقیقهای روحانی با اوباما رئیس جمهور \'\'شیطان بزرگ\'\' به میان میآید و رسانههای رژیم درصددند این چرخش را به قیمت فتحالفتوح رژیم ( نرمش قهرمانانه) به مردم بفروشند، در حالی که نرمش قهرمانانه رهبر جام زهر دیگری است که ذلیلانه باید بنوشد تا رژیم را از خطر سقوط نجات دهد و برای مدتی دیگر همچون اختاپوسی بر گرده مردم فلاکت زده ایران سوار شود.
جای تردیدی نیست که جناب رهبر و پیامبرش روحانی در این مقطع زمانی برای پیشبرد برنامههایشان تا جایی که میدان داشته باشند مانور خواهند داد، دروغ خواهند گفت و فریبکاری خواهند کرد تا بلکه به نحوی غرب را راضی کنند که مقداری از محاصرههای اقتصادی را کاهش دهند بدون آنکه به خواستهای آنها گردن نهند، ولی آنچنانکه پیدا است غرب بویژه امریکا ترفندهای رژیم را به خوبی شناخته است و تحت تاثیر لبخندها و شعارهای آن قرار نخواهد گرفت و همچنان که بارها اعلام کردهاند آنان منتظر اقدامات عملی رژیم در راستای پذیرفتن خواستهایشان میباشد. پس اگر در صورت جدی بودن غرب بر ادامه تحریمها که ظاهرا چنین مینماید رژیم زبونانه در برابر خواستهای غرب و جامعه بینالمللی سر فرود آورد و آنرا فتح بزرگ رهبر نامید همچنانکه بعد از شکست ایران در برابر حکومت عراق و تاکنون خود را فاتح میپندارد نباید تعجب کرد.
البته لازم به یادآوری است که به تحقق رسیدن این سناریو با وجود مخالفان و مشکلات عدیده ای که در داخل ایران و همچنین آمریکا بر سر راه آن وجود دارد برنامهای زمانبر و دشوار خواهد بود ولی با این همه دور از امکان نیست.
و اما از آنهمه سرو صدای بسیار نصیب مردم ایران چه خواهد بود؟
برای پاسخ به این سٶال نیز باز بر میگردیم به اصل حفظ نظام و آن اینکه همچنانکه اشاره شد لغو محاصره اقتصادی توسط غرب، موجب خواهد شد که برای مدت زمان دیگری عمر رژیم تداوم یابد و از نظر گشایش وضع اقتصادی دریچه کوچکی نیز بروی مردم باز شود، ولی اگر تصور شود که رژیم با مردم ایران نیز از در آشتی در خواهد آمد در نتیجه فضای امنیتی ایران باز خواهد شد و آزادیهایی را که رژیم از آغاز بر سر کار آمدنش از مردم به ویژه آزادیخواهان غصب نموده به آنها باز خواهد گرداند اشتباه بزرگی است، بجز در مواردی بسیار جزیی و کم اهمیت که آنهم نقش سوپاپ دیک زودپزرا بازی خواهد کرد جهت جلو گیری از انفجار. زیرا آزادی مردم عامل سرنگونی رژیم خواهد شد نه حفظ و نگهداری آن. مردم ایران در طول دهههای گذشته انچنان نفرتی از رژیم به دل گرفتهاند که به محض اینکه سنگینی سر نیزه سرکوب فرصت نفس کشیدنی به آنها بدهد متحد و یکپارچه علیه آن قیام خواهند کرد و بساط فرسوده آنرا در هم خواهند پیچید، همچنانکه در طی ٣٧ سال گذشته هرگاه به دلایلی این فرصت برای مردم فراهم آمده است وارد عمل شده و پایههای رژیم را لرزاندهاند، و رژیم نیز به خوبی از این واقعیت آگاه است. علاوه بر جمهوری اسلامی تاریخ دهههای گذشته در کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا نیز این واقعیت را ثابت کرده است که رژیمهای توتالیتر و واپسگرایی که در میان جامعه خود جاپایی ندارند، تکیهگاهشان تنها نیروهای سرکوبگرشان است. این نوع رژیمها همیشه از مردم خود در هراسند و به حق این نگرانی را دارند که مردم به محض دسترسی به آزادی وجود ننگین آنها را از روی زمین پاک کنند. اینچنین است که این رژیمها تا لحظات آخر به زور سرنیزه حکومت میکنند و مجالی برای آزادی مردم فراهم نمیکنند، این تجربه را ما از رژیمهای پادشاهی ایران، عراق صدام حسین و کشورهای که اخیرأ انقلابهایی بنام بهار عربی حکومتهای آنان را سرنگون کرد مشاهده نمودیم، رژیم جمهوری اسلامی نیز این واقعیتها را مشاهده نموده و از آنها درس گرفته است، تا جایی که این رژیم نه تنها آزادی را از مردم ایران دریغ میدارد بلکه با وجود فلاکتبار بودن وضع اقتصادی و سیاسیاش هزینه پیشبرد جنگ بشار اسد با مردمش را نیز تقبل کرده است که مبادا با سقوط رژیم سوریه مردم این کشور به آزادی برسند، آزادی جدیترین آفت و دشمن اینگونه رژیمها است به همین جهت تا لحظه آخر با آن در ستیز خواهند بود.
نتیجه:
سر فرود آوردن رژیم جمهوری اسلامی در برابر خواستهای غرب از روی ضعف و ناچاری در این مرحله که احتمال فروپاشی رژیم برابر تشدید محاصره اقتصادی به نقطه حساسی رسیده است، چیزی نیست که دور از انتظار باشد، ولی به دلایلی که ذکر آن رفت نباید انتظار داشت که رژیم در برابر خواست مردم ایران نیز که رسیدن به آزادی است سرفرود آورد، بلکه چه بسا با دادن امتیاز به غرب بر شدت سرکوب و خفقان در داخل بیافزاید و در این حالت است مردم برای رهایی خود از چنگال استبداد راهی جز اتحاد و مقاومت در برابر رژیم نخواهند یافت.
در این مرحله هرگونه توهم پراکنی در رابطه با اصلاحپذیری رژیم، دلخوش کردن به لبخندها و وعدههای دروغین مهرههای ریز و درشت آن در راستای تحکیم پایههای استبداد میباشد، مردم به جان آمده ایران برای رسیدن به آزادی هیچ راه دیگری بجز سرنگون نمودن این رژیم ندارند و در این راه لازم است بدون هیچگونه تردیدی گام بردارند و صدالبته پذیرای پرداخت هزینههای آنهم باشند و به این ترتیب پیروزنهایی مردم خواهند بود نه رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی.
مصطفی هجری
١٣٩٢/٠٧/١٦
پاسخ دقیق به این پرسش کلید بازگشایی دیگر پرسشهای بسیاری است که از به اصطلاح انتخابات اخیر ریاست جمهوری از خرداد ماه تاکنون در میان غربیها و هموطنانمان مطرح است، سفر روحانی به نیویورک، سخنرانی ایشان در مجمع سازمان ملل متحد، مصاحبههای نامبرده در طی این سفر و در نهایت گفتگوی تلفنی ایشان با بارک اوباما رئیس جمهوری آمریکا این سٶالات را جدیتر نموده و به بطور گستردهای در سطح بینالمللی گسترش داده است، از ناتانیاهو نخست وزیر اسرائیل گرفته تا کشورهای عرب منطقه و سران کشورهای غربی و بویژه مردم زجر کشیده ایران بیصبرانه در فکر یافتن پاسخ این سٶالات مهم هستند.
و اما واقعیت مسأله چیست و چرا به ناگهان رژیمی که پرچمدار صدور انقلاب اسلامی بوده و در این راه هزینههای گزافی را از ثروت و سامان مردم ایران گرفته تا آبروی خود هزینه نموده است اکنون به یکباره درصدد نمایش چهره جدید از خود بر آمده است؟
برای یافتن پاسخ دقیق این سوألات لازم است چند نکته را توضیح دهیم:
بر کسی پوشیده نیست که برای سران جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون حفظ و بقای رژیمشان مقدم بر همه چیز بوده است، خمینی بنیانگذار رژیم بر این باور بود که به منظور حفظ نظام اگر لازم باشد حکم تعطیلی احکام اسلامی را نیز صادر خواهد کرد، تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز از همین اندیشه نشان گرفت، سپاهی که پاسدار انقلاب اسلامی است نه پاسدار ایران و تاکنون به منظور پاسداری از رژیم و گسترش و صدور آن چه جنایتها که مرتکب نشده است. جمهوری اسلامی طی دههای گذشته بارها ثابت کرده است که برای حفظ این رژیم دست به هر جنایتی میزند. در آغاز، خمینی که حکومت بعثی عراق را تهدیدی برای بقای رژیم خود میپنداشت با تحریکات و دست اندازیهای پراکنده زمینه جنگی را فراهم ساخت که هشت سال به درازا کشید و در نهایت وقتی متوجهش کردند که ادامە بیشتر جنگ باعث فروپاشی رژیم میشود، بعد از آن همه ویرانی و قربانی، ذلیلانه در سال ١٩٨٨ قطع نامه صلح ٥٩٨ سازمان ملل متحد را پذیرفت و جام زهر شکست را سر کشید.
اکنون این سناریو به شکل دیگری در حال تکرار است، اعمال محاصرههای اقتصادی رژیم از جانب جامعه جهانی در رابطه با پروژه مشکوک اتمی ایران و تشدید مرتب این محاصرهها در ابتدا با شاخ و شانه کشیدنهای رژیم و شعارهای پوپولیستی به آن عکسالعمل نشان داده شد. سران رژیم بیانیهها و تصمیمات غرب در اینمورد را به مثابه فرصتهای مغتنمی به خورد مردم میدادند که باید از آنها استفاده کرد و به خود کفایی رسید، و یا آنها را کاغذ پارهای بیارزش قلمداد میکردند که نمیتوانند هیچ تأثیری بر اقتصاد ایران داشته باشد، ولی بعد از گذشت سالها معلوم شد که شعارهای سران رژیم خزانه خالی را پر نکرد و کفگیر به ته دیک خورده است و اگر رژیم کوتاه نیاید لایحه تحریم صدور یک میلیون بشکه نفت صادراتی باقیمانده ایران از سوی آمریکا آخرین رمقهای اقتصاد در هم شکسته و ویران رژیم را خواهد گرفت، در اینصورت نه تنها ایران توانایی تامین هزینه ادامه جنگ حکومت بشار اسد علیه مردم این کشور، حزبالله و سایر گروههای تروریستی در منطقه و اقصا نقاط جهان را نخواهد داشت، بلکه در داخل کشور نیز از تأمین هزینههای سرسامآور سپاه پاسداران و مراکز متعدد قدرت عاجز خواهد ماند، در نتیجه رژیم بطور جدی در معرض سقوط قرار خواهد گرفت.
از طرف دیگر به یادداشته باشیم که هدف اقدام رژیم در غنیسازی اورانیوم دست یافتن به سلاح اتمی بوده است، زیرا رژیم جمهوری اسلامی از همان ابتدا با اجرایی کردن تئوریهای صدور انقلاب، غربستیزی و خود را رهبر مسلمین جهان انگاشتن، با غرب و بیشتر کشورهای منطقه به ویژه کشورهای مسلمان سنی خود را در میان انبوهی از دشمنان خود ساخته دور و نزدیک احساس کرد که گویا همگی در فکر سرنگونی این رژیم هستند، بنابراین میبایستی در مقابل همه این دشمنان بالقوه و بالفعل ایستادگی نموده و رژیم را حفظ نماید و تنها سلاحی که میتواند این هدف را براورد کند (به زعم رژیم) دسترسی به سلاح اتمی است زیرا فقط در آنصورت است که کسی یارای تعرض و تجاوز به این رژیم را نخواهد داشت و جهان به ویژه کشورهای مسلمان منطقه در برابر ایران سر تسلیم فرود خواهند آورد. این که بود برنامه غنیسازی علیرغم اعتراض عمومی و شنیدن صدای این اعتراضات جدی ادامه یافت، و حال گویا رژیم متوجه شده است که نه تنها به سلاح مورد نظر خود دسترسی پیدا نکرده است تا به کمک آن رژیم امام زمان را از شر دشمنان حفظ نماید، بلکه ادامه برنامه غنیسازی و عواقب ناگوار آن خود دارد به عامل فروپاشی رژیم منجر میشود. و چون اصل حفظ رژیم است به هر قیمتی، پس باید تسلیم خواستهای غرب شد و در ادامه دادن پروژه اتمی تجدید نظر کرد تا رژیم پایدار بماند. نتیجه این میشود که بعد از سالها شعار دادن علیه غرب و صرف هزینههای کلان از بیتالمال کشور و به فقر و فلاکت کشاندن مردم این سرزمین به منظور دستیابی به سلاح اتمی، در یک چرخش ١٨٠ درجهای سخن از واقعیت هولوکوست، دوستی با مردم اسرائیل، مکالمه تلفنی ١٥ دقیقهای روحانی با اوباما رئیس جمهور \'\'شیطان بزرگ\'\' به میان میآید و رسانههای رژیم درصددند این چرخش را به قیمت فتحالفتوح رژیم ( نرمش قهرمانانه) به مردم بفروشند، در حالی که نرمش قهرمانانه رهبر جام زهر دیگری است که ذلیلانه باید بنوشد تا رژیم را از خطر سقوط نجات دهد و برای مدتی دیگر همچون اختاپوسی بر گرده مردم فلاکت زده ایران سوار شود.
جای تردیدی نیست که جناب رهبر و پیامبرش روحانی در این مقطع زمانی برای پیشبرد برنامههایشان تا جایی که میدان داشته باشند مانور خواهند داد، دروغ خواهند گفت و فریبکاری خواهند کرد تا بلکه به نحوی غرب را راضی کنند که مقداری از محاصرههای اقتصادی را کاهش دهند بدون آنکه به خواستهای آنها گردن نهند، ولی آنچنانکه پیدا است غرب بویژه امریکا ترفندهای رژیم را به خوبی شناخته است و تحت تاثیر لبخندها و شعارهای آن قرار نخواهد گرفت و همچنان که بارها اعلام کردهاند آنان منتظر اقدامات عملی رژیم در راستای پذیرفتن خواستهایشان میباشد. پس اگر در صورت جدی بودن غرب بر ادامه تحریمها که ظاهرا چنین مینماید رژیم زبونانه در برابر خواستهای غرب و جامعه بینالمللی سر فرود آورد و آنرا فتح بزرگ رهبر نامید همچنانکه بعد از شکست ایران در برابر حکومت عراق و تاکنون خود را فاتح میپندارد نباید تعجب کرد.
البته لازم به یادآوری است که به تحقق رسیدن این سناریو با وجود مخالفان و مشکلات عدیده ای که در داخل ایران و همچنین آمریکا بر سر راه آن وجود دارد برنامهای زمانبر و دشوار خواهد بود ولی با این همه دور از امکان نیست.
و اما از آنهمه سرو صدای بسیار نصیب مردم ایران چه خواهد بود؟
برای پاسخ به این سٶال نیز باز بر میگردیم به اصل حفظ نظام و آن اینکه همچنانکه اشاره شد لغو محاصره اقتصادی توسط غرب، موجب خواهد شد که برای مدت زمان دیگری عمر رژیم تداوم یابد و از نظر گشایش وضع اقتصادی دریچه کوچکی نیز بروی مردم باز شود، ولی اگر تصور شود که رژیم با مردم ایران نیز از در آشتی در خواهد آمد در نتیجه فضای امنیتی ایران باز خواهد شد و آزادیهایی را که رژیم از آغاز بر سر کار آمدنش از مردم به ویژه آزادیخواهان غصب نموده به آنها باز خواهد گرداند اشتباه بزرگی است، بجز در مواردی بسیار جزیی و کم اهمیت که آنهم نقش سوپاپ دیک زودپزرا بازی خواهد کرد جهت جلو گیری از انفجار. زیرا آزادی مردم عامل سرنگونی رژیم خواهد شد نه حفظ و نگهداری آن. مردم ایران در طول دهههای گذشته انچنان نفرتی از رژیم به دل گرفتهاند که به محض اینکه سنگینی سر نیزه سرکوب فرصت نفس کشیدنی به آنها بدهد متحد و یکپارچه علیه آن قیام خواهند کرد و بساط فرسوده آنرا در هم خواهند پیچید، همچنانکه در طی ٣٧ سال گذشته هرگاه به دلایلی این فرصت برای مردم فراهم آمده است وارد عمل شده و پایههای رژیم را لرزاندهاند، و رژیم نیز به خوبی از این واقعیت آگاه است. علاوه بر جمهوری اسلامی تاریخ دهههای گذشته در کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا نیز این واقعیت را ثابت کرده است که رژیمهای توتالیتر و واپسگرایی که در میان جامعه خود جاپایی ندارند، تکیهگاهشان تنها نیروهای سرکوبگرشان است. این نوع رژیمها همیشه از مردم خود در هراسند و به حق این نگرانی را دارند که مردم به محض دسترسی به آزادی وجود ننگین آنها را از روی زمین پاک کنند. اینچنین است که این رژیمها تا لحظات آخر به زور سرنیزه حکومت میکنند و مجالی برای آزادی مردم فراهم نمیکنند، این تجربه را ما از رژیمهای پادشاهی ایران، عراق صدام حسین و کشورهای که اخیرأ انقلابهایی بنام بهار عربی حکومتهای آنان را سرنگون کرد مشاهده نمودیم، رژیم جمهوری اسلامی نیز این واقعیتها را مشاهده نموده و از آنها درس گرفته است، تا جایی که این رژیم نه تنها آزادی را از مردم ایران دریغ میدارد بلکه با وجود فلاکتبار بودن وضع اقتصادی و سیاسیاش هزینه پیشبرد جنگ بشار اسد با مردمش را نیز تقبل کرده است که مبادا با سقوط رژیم سوریه مردم این کشور به آزادی برسند، آزادی جدیترین آفت و دشمن اینگونه رژیمها است به همین جهت تا لحظه آخر با آن در ستیز خواهند بود.
نتیجه:
سر فرود آوردن رژیم جمهوری اسلامی در برابر خواستهای غرب از روی ضعف و ناچاری در این مرحله که احتمال فروپاشی رژیم برابر تشدید محاصره اقتصادی به نقطه حساسی رسیده است، چیزی نیست که دور از انتظار باشد، ولی به دلایلی که ذکر آن رفت نباید انتظار داشت که رژیم در برابر خواست مردم ایران نیز که رسیدن به آزادی است سرفرود آورد، بلکه چه بسا با دادن امتیاز به غرب بر شدت سرکوب و خفقان در داخل بیافزاید و در این حالت است مردم برای رهایی خود از چنگال استبداد راهی جز اتحاد و مقاومت در برابر رژیم نخواهند یافت.
در این مرحله هرگونه توهم پراکنی در رابطه با اصلاحپذیری رژیم، دلخوش کردن به لبخندها و وعدههای دروغین مهرههای ریز و درشت آن در راستای تحکیم پایههای استبداد میباشد، مردم به جان آمده ایران برای رسیدن به آزادی هیچ راه دیگری بجز سرنگون نمودن این رژیم ندارند و در این راه لازم است بدون هیچگونه تردیدی گام بردارند و صدالبته پذیرای پرداخت هزینههای آنهم باشند و به این ترتیب پیروزنهایی مردم خواهند بود نه رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی.
مصطفی هجری
١٣٩٢/٠٧/١٦